انديشه پيروزى حق بر باطل و غلبه صالحان بر طالحان و عادلان بر ظالمان كهبرگرفته از متن قرآن كريم است، بارقهاى از نور اميد در دلها تابانيده وهمه را چشم به انتظار شخصى گذاشته كه منادى حق است و سفير نور، كشتيبانهدايت است و قافلهسالار رهايى; مجدد حيات بشريت است و احياگر اخلاق خدايى،اين شخصيتبزرگ را در روايات اسلامى «مهدى» عليه السلام مىنامند.
چنين انتظارى افضل عبادات شمرده شده است. زيرا اين انتظار با اميد،تعهد، تحرك با مسووليت و سازندگى و رفع نااميدى از جامعه همراه مىباشد.
منتظران واقعى، خود را در حال مهياى جامعهاى مىبينند كه انتظار موعودىرا مىكشد، بنابراين براى حضور حضرتش شرايطى لازم است كه هم زمينهسازقدومش باشد و هم پذيراى حكومت عدل او، زيرا تحمل عدالتخود نياز بهسازندگى دارد. و الا، پذيرايى حق بر افراد بسى مشكل خواهد بود. بنابراين،ما براى خودسازى به يكى از بهترين راهها كه طريق پرورش يافتگان مكتبانسانساز اسلام; يعنى ياوران خاص ولىعصر(عج) است متمسك مىشويم، ويژگىهاىآنها را بشناسيم و به كار بنديم تا زمينهساز حضور حضرتش باشيم. زمينهسازحكومتحضرت، خيزش ايمان است نه ازدياد فساد. ما در اين نوشتار به برخىاز خصال ياوران باوفاى حضرت اشارتى خواهيم داشت.
ايمان ياوران مهدى (ع)
ايمان از مهمترين مايههاى يك انسان خداجو است.
پايدارى، شجاعت، رشادت، ايثار، فداكارى و... يك انسان مومن ريشه درايمان وى دارد. ياوران مهدى از مومنانى هستند كه ايمانشان آنها را بهمرحلهاى رسانده است كه هرگونه شك و ريبى در دلشان راه نمىيابد. همانكسانى كه به نقل روايات در ترنم روحبخش تلاوت قرآن و مناجات شبانه آنهاهم چون صداى زنبوران عسل درهم پيچيده و شب را تا به صبح به راز و نيازبا خداى خويش مشغولند. و خودخواهىها و منيتها را در زير آسياب تهجدسورمه كرده و با آن چشم دل را روشن نمودهاند. خدا را با معرفتشناخته وايمان به خدا در اعماق جانشان نفوذ كرده است. لذا در راه ايمان و اجراىفرامين الهى از هيچ مانعى هراس ندارند و از سرزنش هيچ سرزنش كنندهاى بيمبه دل راه نمىدهند. چنان كه صادق آل محمد(ص) از قرآن كريم اوصاف آنها رابيان داشته و به ايمان آنها و راهشان سفارش مىكنند: سليمان بن هارونمىگويد: به آن جناب عرضه داشتم بعضى از اين عجليان گويند كه شمشير رسولخدا(ص) نزد عبدالله بن حسن است! فرمود: به خدا سوگند، نه او و نه پدرشبا هيچ يك از دو چشمانش آن را نديده، مگر آن كه پدرش آن را نزد حسين(ع)ديده باشد، و البته براى صاحب اين امر محفوظ است، پس، مبادا به راست وچپ روى آورى، كه به خدا سوگند امر روشن است. به خدا سوگند اگر اهل آسمانو زمين همدستشوند كه اين امر را از جايگاهى كه خداوند آن را در وى قرارداده برطرف سازند نخواهند توانست، و چنان چه همه مردمان كفر ورزند تاجايى كه هيچ كس باقى نماند; همانا خداوند براى اين امر كسانى را خواهدآورد كه او شايستگان آن باشند. سپس فرمود: آيا نمىشنوى كه خداوندمىفرمايد:
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد هر كدام از شماها از دين خودمرتد شويد پس به زودى خداوند قومى را كه دوست مىدارد و آنها نيز خدا رادوست مىدارند و نسبتبه مومنان فروتن و بر كافران سرافراز و مقتدرند بهنصرت اسلام بر مىانگيزد...»
تا آخر آيه را تلاوت فرمود و در آيه ديگرفرمود:
«پس اگر اين قوم به آن كفر ورزند، همانا قومى را كه هرگز بهآن كافر نشوند بر آن برگماريم».
سپس حضرت فرمود:«همانا (اهل) اين آيه همان اهل آن آيه مىباشند.»
آيهاى كه امام صادق عليه السلام - آن را تلاوت فرمودهاند اوصاف مومنانى كهبايد اين رسالتبزرگ را انجام دهند چنين بيان مىدارد:
1. آنها به خدا عشق مىورزند و جز به خشنودى او نمىانديشند: «يحبهم ويحبونه»
2. در برابر برادران دينيشان خاضع و فروتن هستند: «اذله على المومنين»
3. نسبتبه كافران ستمگر و كجانديش، سرسخت، خشن و سرافرازند:«اعزه على الكافرين»;
4. براى بسط عدل و اجراى فرامين الهى همواره درراه جهاد فى سبيلالله هستند: «يجاهدون فى سبيل الله»;
5. در جهتنابودى كافران و برچيدن بساط ستمگران كوشا و از هيچ ملامتى پروا ندارند:«و لايخافون لومه لائم».
اينها همه از اعتقاد به خدا و ايمان به مقصد و ميل به هدف آنها نشاتگرفته و از آنها انسانهايى ساخته كه در حقيقت علاوه بر قدرت جسمانى چنانشهامتى دارند كه از شكستن سنتهاى غلط و مخالف با اكثريتى كه راه انحرافرا پيش گرفتهاند، و با تكيه بر كثرت عددى خود ديگران را به استهزامىگيرند، پروايى ندارند. بسيارى از افراد را مىشناسيم كه صفات ممتازىدارند، اما در مقابل غوغاى محيط و هجوم افكار عوام و اكثريتهاى منحرفبسيار محافظهكار، ترسو، و بىجرئتند، و زود در مقابل آنها ميدان را خالىمىكنند، در حالى كه براى يك رهبر سازنده و افرادى كه براى پياده كردنافكار او وارد ميدان مىشوند، قبل از هر چيز چنين شهامتى لازم است.
عوامزدگى، محيطزدگى، و امثال آن كه همگى نقطه مقابل اين امتياز عالىروحى هستند، سد راه بيشتر اصلاحات محسوب مىگردند.» آرى به دست آوردن اينامتيازات و موفقيتها در هر درجهاى كه باشد علاوه بر كوشش خود فرد، مرهونفضل خداوند است كه به هر كس بخواهد و شايسته بيند عطا كند و حاصل لطفاوست: «ذلك فضل الله يوتيه من يشاء».
عبادت ياران مهدى(ع)
همان گونه كه اشاره شد آنان پارسايان شباند كه تا بامدادان به ذكر و رازو نياز و بر قيام و قعودند. آتش عشق به معشوق و عرفتبه ذات بارىتعالىخواب را از ديدگان آنان ربوده است:
جز خم ابروى دلبر هيچ محرابى ندارم
جز غم هجران رويش من تب و تابى ندارم
گفتم اندر خواب بينم چهره چون آفتابش
حسرت اين خواب در دل ماند چون خوابى ندارم
سر نهم بر خاك كويش، جان دهم در ياد رويش
سر چه باشد، جان چه باشد، چيز نايابى ندارم
مردانى كه شب هنگام زمزمه تلاوت قرآن و ذكر مناجاتشان، هم چونصداى زنبوران عسل درهم پيچيده و هيبت الهى آنها را به قيام واداشته وبامدادان سوار بر مركبها شوند، آنان راهيان شباند و شيران روز.
گفتيم همه اين عبادتها و نيايشها، رشادتها و شهامتها و... از ايمان يكفرد مومن سرچشمه گرفته و اوصاف بارزى از معرفت و ايمان نهفته در قلب اواست. كه در اين اعمال ظهور مىيابد و هر چند درجه ايمان فزونى يابد دراين اعمال نيز فزونى خواهد يافت و هيچ امرى سد راه آنان نخواهد شد، نهتنها جهاد و كوشش آنها را از عبادت و راز و نياز به درگاه الهى بازنمىدارد، بلكه اين تلاشها سبب مىگردد تا حلاوت ايمان بيشتر در كام خودچشند و همه رفتارهاى خود را رنگ و جلوه الهى دهند كه چه رنگى بهتر ازرنگ الهى: «صبغه الله و من احسن من الله صبغه و نحن له عابدون».
آمرين به معروف و پيكاركنندگان با منكر
رسالتحضرت مهدى و ياران باوفايش احياء دين خدا و اتمام رسالت انبيا واوليا و اصلاح زمين كه ظالمان و فاسدان با بدعتها و ظلمهايشان روز خاكيانرا مبدل به شب ديجورى كرده با شراره سم ستمشان، سيماى سپيده را روشنىبخشند و نقاب تزوير را از چهره مزوران بركشند و رسالتش را در دو عنوانسبز بسط در «قسط» و «عدل» خلاصه گرداند. «يملا الارض قسطا و عدلا كماملئت ظلما و جورا». سيره رسول گرامى اسلام و همه معصومين(ع) بر امر بهمعروف و نهى از منكر بود، و از بدو دوران كودكى تا واپسين لحظات حيات آنرا پاس داشتهاند. يعقوب سراج، خدمت امام صادق(ع) مىرسد در حالى كه حضرتدر كنار گهواره فرزندش حضرت موسى بن جعفر(ع) ايستاده و با او سخنمىگويد. يعقوب گويد: من نشستم تا امام از سخن گفتن با فرزندش فارغ شد،پس برخاستم، امام صادق(ع) به من فرمود:
نزديك سرورت بيا و او را سلام گوى. من نزديك گهواره رفتم و به كودك سلامكردم، امام موسى بن جعفر(ع) از درون گهواره با زبانى فصيح و گويا سلام راپاسخ گفت فرمود: «اذهب و تغير اسم ابنتك التى سميتها امس فانه اسميبغضه الله» برو و آن نام را كه ديروز بر دخترت نهادهاى تغيير ده زيرااين اسم را خدا دشمن دارد. آن گاه امام صادق(ع) فرمود: به دستور فرزندمعمل كن تا هدايتيابى. من نيز به دستور آن حضرت عمل كردم و نام«حميرا» دختر يك روزهام را تغيير دادم.» بنابراين، يكى از اوصاف بارزياران حجت، امر به معروف و نهى از منكر مىباشد.
امام صادق(ع) در تفسيرآيه «الذين ان مكناهم فى الارض اقاموا الصلاه و آتوا الزكاه و امروا بالمعروف و نهو عن المنكر و لله عاقبه الامور».
مىفرمايند: براى آلمحمد(ص) مهدى(ع) و اصحاب او، خداوند متعال مشارق و مغارب زمين را بهتصرف آنها درآورد، و دين را آشكار سازد، و خداوند متعال به وسيله او ويارانش بدعتها و باطل را از بين مىبرد، هم چنان كه سفيهان حق را ميراندهباشند، تا جايى كه اثرى از ظلم ديده نشود و امر به معروف و نهى از منكرخواهند نمود و عاقبت كارها به دستخداست.
ايمان و اطاعت از رهبرى
امامت و رهبرى، از اركان دين مبين اسلام و محور و اساس همه كارها اعم ازعبادى و غيرعبادى است:
«و انه ليعلم ان محلى منها محل القطب من الرحا...»
و همه اعمال اعم از فردى و اجتماعى به نوعى وابسته به امامتاست. لذا ايمان به رهبرى زمينهساز فلاح و رستگارى مسلمانان است. همينايمان و اطاعت از رهبرى و پيامبر بود كه در مدتى بسيار كم مسلمانان صدراسلام از حضيض ذلتبه اوج عزت رسيدند و پوزه ظالمان و متكبران را به خاكماليدند چرا كه به فرمان خدا به آن چه پيامبر مىفرمود گردن مىنهادند:
«و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا»
و بعد از رسول خداشيعيان اهل بيت همان عقيده و ايمان را نسبتبه ائمه اطهار داشته و يارانحجت(ع) در بالاترين درجه آن نسبتبه امام زمان عليه السلام دارند كهاين عشق و ايمان در وجود آن حضرت متمركز گرديده:
«يتمسحون بسرح الامام عليه السلام يطلبون بذلك البركه»
اين عشق به امام است كه سر از پانشناخته براى اطاعت و اجراى فرامين او شب و روز را نمىشناسند و در راهفرمانبردارى او از يك كنيز نسبتبه مولايش مطيعتراند و در هنگام خطراتبراى دفاع از وجود او جانشان را فدا مىكنند:
«و يخفون به يقونه بانفسهم فى الحروب و يكفونه ما يويد... هم اطوع له من الامه لسيدها»
از وجود مباركش و آن چه متعلق به اوست تبرك و شفا مىجويند:
كيست كاشفته آن زلف چليپا نشود
ديدهاى نيست كه بيند تو و شيدا نشود
ناز كن ناز كه دلها همه در بند تو اند
غمزه كن غمزه كه دلبر چو تو پيدا نشود
سر به خاك سر كوى تو نهد جان از دست
جان چه باشد كه فداى رخ زيبا نشود
اين عشق و علاقه امام و يارانش به حدى به هم گره خورده كه «آن چه شخصامام بدان وصف شدهاند، آنان نيز به آن توصيف گشتهاند:
«انهم اذا ساروا الرعب امامهم سيره شهر;هنگامى كه به طرف مكانى حركت مىكنند، ترس ازآنان پيشاپيش در دل مردمان افتد.»
«لايكفون سيوفهم حتى يرضى الله عزوجل; آنان دست از شمشيرهاى خود در پيكار با دشمنان دين باز نمىگيرندتا آن كه خداى تعالى راضى شود.»
اين همه به سبب آن است كه ياران مهدىشيعه كاملى براى مولاى خود بوده و افعال و صفاتشان مطابق افعال و صفاتامام عليه السلام مىباشد.
شجاعتياوران مهدى عليهالسلام
وصف بارزى كه در روايات براى اصحاب آقا امام زمان عليهالسلامبرشمرده شده شجاعتياران حضرت است، شجاعت وصفى ذاتى است كهداراى لوازماتى است كه بر روى هم اين صفتبراى فرد حاصل مىگردد كه اصحابآقا واجد آن اوصاف بوده و ما به برخى از آنها اشاره مىكنيم:
عدم ترس
ترس و جبن از خصلتهاى مذموم يك انسان است، چرا كه ترس نشات گرفتهاز ضعف ايمان و يقين و عاجز بودن نفس است: «شده الجبن من عجز النفس وضعف اليقين.» شخص ضعيف النفس و ضعيف الايمان مايه اميد از او گرفته شده،يقين به رحمت الهى و پاداش روز جزا نداشته همواره در نوعى بيم و ترس بهسر مىبرد. ترس از آن دارد كه هر لحظه اين دفتر عمر بسته شود و به ديارنيستى كوچ كند. اما شخص مومن در اقيانوسى از اميد به سر برده و در همهمشكلات تكيهگاهش را خدا مىداند و يقين دارد كه:
«ولله العزه و لرسوله و للمومنين.»
دليلى ندارد كه احساس ضعف و ترس كند، بلكه ترس را عار و ننگو نقصى براى خود دانسته و سعى در دورى از آن مىكند:
«احذروا الجبن فانه عار و منقصه» ياران مهدى عليهالسلام كه قلبشان مالامال از عشقبه خدا و يقين به روز جزا و يارى پروردگار است از هيچ كس هراسى به دلندارند.
ياد روى تو غم هر دو جهان از دل برد
صبح اميد همه ظلمتشب باطل كرد
عشق به شهادت
از محكهايى كه خداوند افراد راستگو و با ايمان را از افراد دروغگوجدا مىسازد «تمناى مرگ است» يك فرد مومن كه آيندهاى درخشان و زيبابراى خود پيشبينى مىكند و عاشق كوى يار و قرب الىالله و همنشينى اولياءالله را در دلش زمزمه مىكند همواره تمناى مرگ دارد:
آتش بجانم افكند شوق لقاى دلدار
از دست رفت صبرم اى ناقه پاى بردار
«لولا اجل الذى كتب الله عليهم لم تستقر ارواحهم فى اجسادهم طرفه عينشوقا الى الثواب و خوفا من العقاب.»
اصحاب حجت كه مهدى(ع) را با معرفتشناخته و ايمان به راه و هدفش دارند وبه او عشق مىورزند و همه هستيشان را فانى در وجود او مىدانند، عاشقشهادت در راه وى هستند:
«يدعون بالشهاده و يتمنون ان يقتلوا فى سبيلالله شعارهم يالثارات الحسين عليهالسلام»
بنابر اين، فردى كه جانش را ازهدفش بيشتر دوست دارد نمىتواند شجاعت ورزد، بلكه او بايد همواره حافظجانش باشد تا به او آسيبى نرسد لذا شجاعتشيرانى چون ياوران مهدى(عج) رامىطلبد.
قلب نورانى و دل فولادين
از ديگر اوصافى كه ياوران مهدى عليه السلام داراهستند «قلب قوى و پولادين» است كه در روايات مختلفى تعبير به «پارههاىآهن» شده است: «تجيىء الرايات السود من قبل المشرق كان قلوبهم زبرالحديد» و در روايات ديگر مىخوانيم كه قلبهاى آنها سختتر از پارههاىآهن است «... و ان قلب رجل منهم اشد من زبر الحديد».
آرى قلبهاى آنها پنجرههايى به آسمان معنا گشودهاند و دلها را به ريسمانالهى پيوند دادهاند خانه دل را با قنديلهاى ايمان روشن نمودهاند:
«كان قلوبهم القناديل و هم من خشيه الله مشفقون.»
اينان با پشتوانهاى ازايمان به خدا و يقين به روز جزا و هدفى مقدس «همچون مشعلهاى فروزانندكه دلهاى استوارشان بسان قنديلهاى نور در سينههاى سترگشان آويخته است واين رادمردان تنها دل به خداى خويش دادهاند و تنها از او هراس دارند» وقلب را به ياد او قوت بخشيدهاند: «الا بذكر الله تطمئن القلوب.»
اجسم قوى
قدرت جسمانى از ديگر لوازمات اعمال شجاعت است كه از اوصاف اصحاب صاحبالامر(عج) شمرده شده و در روايات قدرت آنها را برابر با چهل مرد قرارداده است: «فان الرجل منهم يعطى قوه اربعين رجل» قدرت جسمانى برگرفتهشده از ايمان راسخ به خدا و يقين به امامت و حقانيت هدف او است; ياورانمهدى(ع) با اين قدرت جسمانى و روحيه عالى بوده كه مىتوانند خط بطلان برجميع مفاسد كشيده و ظلم و جور را از صحنه گيتى براندازند.
موالا با افراد ضعيف الجسه و ضعيفالايمان كه چنين مهمى امكان ندارد كمااينكه امام على بن موسى الرضا(ع) در پاسخ «ديان بن صلت» كه از او سوالمىكند كه آيا شما صاحب اين امر هستيد؟! حضرت در جواب مىفرمايد:
«من صاحباين امر هستم ولكن من آن كسى نيستم كه زمين را پر از عدل و قسط كنمچنانكه پر از جور و ستم شده; چگونه من مىتوانم با اين ضعف جسمانيم زمينرا پر از عدل و قسط كنم و به درستى كه قائم، آن كسى است كه وقتى خروجمىكند با اين كه داراى سن زيادى مىباشد، ولى جوان استبدن او قوى حتىاگر دستهاى مباركش را به طرف بزرگترين درخت دراز كند و او را به طرفزمين آورد مىآورد و مىشكند، حتى اگر صيحهاى بين كوهها زند از فرياد اوكوهها درهم ريزند...»
حال برگرديم به سخن اصلى; يعنى شجاعت اصحاب آنحضرت، با اين اوصاف است كه آنها سدى محكم، نيزه و شمشيرى برنده، و ركنركينى هستند كه حضرت لوط عليه السلام هنگام رويارويى با قوم كافر ومنحرف خود تمناى آن ها را مىكرد.
«قال ابو عبدالله(ع) ما كان يقوللوط(ع) «لو ان لى بكم قوه او آوى الى ركن شديد» الا تمنا لقوه القائمعليه السلام و لا ذكر الا بشده اصحابه فان رجل منهم يعطى قوه اربعين رجلا وان قلبه لاشد من زبر الحديد و لو مروا بجبال الحديد لتدكدكت [لقطعوها]، لايكفون سيوفهم حتى يرضى الله عزوجل»
اين روايت كه بيان گويايى از شجاعتآن عزيزان است، ما را از ذكر ديگر احاديثبىنياز مىكند. در تشبيه قلبهاىآنها به پارههاى آهن يا به قطعات سنگ، براى تاكيد بيشتر بر عظمت و شهامتآنان و نفى هرگونه ترس و وحشت از قلوب و افكارشان مىباشد. پرواضح است كهبه كارگيرى، واژههاى شمشير و نيزه نيز فقط به لحاظ تاثير مادى آنهانيست، بلكه نشانى بر توان فعاليت موثر آنها مىباشد; يعنى آنها در زمينهعمل و مبارزه دليرتر از شير و برتر از نيزه هستند. در بيان امام عليهالسلام كه مىفرمايد: «به هر فردى از آنها نيروى چهل مرد داده مىشود»مقصود محدود نمودن اين نيرو نيست، بلكه تقريبى استبراى ميزان فوقالعاده قدرت ايشان و اشاره است، بر اثر عملى فعاليتهاى هر يك از اصحابمهدى(ع) كه از كوشش گروهى مركب از چهل نفر نيز فزونتر است.
... هنگامى كه تلاش انسان با توانايى طبيعى، براى انجام كارى تواممىگردد; مثل دوران جوانى، نتيجه كارها بهتر و كاملتر خواهد شد. و شايدبه همين جهت است كه بيشتر ياران «حضرت مهدى عليهالسلام» را جوانان تشكيل مىدهند،زيرا به سبب اينكه به صراحتبا حق مواجه مىشوند و آن را عميقا دركمىنمايند و با اخلاص تمام اطاعت امام خويش را پى مىگيرند، هر كدام ازتوان و نيروى بزرگى برخوردارند. و حاصل تلاششان به نحوى است كه گروههاىبزرگ نيز از عهده آن برنمىآيند. بيانات ائمه عليهم السلام مبنى براين كه به هر كدام از ياران مهدى(ع) نيروى چهل مرد داده مىشود.
گوياى اين نكته نيز هست كه خداوند اين توانايى را از راههاى طبيعى، و نهاز سر اعجاز، به آنان عطا مىكند، چرا كه نفس انسانى قابليت اين تكامل وترقى را در شرايط معين و تحت تربيتخاصى دارا است . و اين پرورش و شجاعتنه تنها صفت عمومى لشكر امام مهدى(ع) است، بلكه شامل تمام مومنان مىشود.
چرا كه همه مومنان به نحوى جزء لشكر امام زمان هستند از اين جهت است كهدر روايات آمده: «فلايبقى مومن الا صار قلبه اشد من الحديد و اعطاه اللهعزوجل قوه اربعين رجلا; هيچ مومنى نمىماند مگر آن كه قلبش هم چون پارههاىآهن گشته و خداوند به هر يك از آنان قدرت چهل مرد عطا گرداند.»
امام مهدى (ع) در راه و كار خود سازشناپذير است و در اجراى حدود و احكام الهى و مبارزه با ستمگران قاطعيتى خدايى دارد، چشمپوشى و مسامحهاى در راه و روش او نيست، از ملامت ملامتگران نمىهراسد، از هيچ مقام و قدرتى نمىترسد، و بدون هيچگونه ملاحظهاى تبهكاران را كيفر مىكند و صالحان زاهد و سادهزى و بىآلايش را در مصادر امور مىگمارد.
قاطعيت، خصلت همه رهبران راستين الهى است، و اين خصلت در وجود مبارك امام مهدى (ع) در حد اوج و كمال است. و معيار پاكسازى اجتماعات بشرى همين است. عينيتيافتن عدالتى فراگير و ريشهسوزى هر ظلم و ستم بايد بدون كمترين ترحم و ارفاق و استثنايى صورت گيرد، بطورى كه در هيچ جاى جهان علت فساد و عامل بيدادى برجاى نماند، تا بتواند بتدريجبه مناطق ديگر نفوذ كند، و به توطئه و كارشكنى در كار سامان بخشيدن به جامعه بشرى بپردازد.
اين تجربه همه دوران تاريخ است كه سازش و ارفاق و ملايمت در پاكسازى جامعه و زدودن علل و عوامل ناراستى و نادرستى و تجاوزطلبى، همواره موجب گرديده است تا پس از گذشت اندك زمانى، نيروهاى ضدحق و ضد عدل در سازماندهى مجددى تشكل يابند، و از پشتبه نيروهاى مردمى و انقلابى يورش آورند، و ضربههاى كارى وارد سازند، و آنان را بكلى از پاى درآورند، يا دستكم تضعيف كنند و در راه و كارشان ناموفق سازند. اين موضوع تجربه هميشگى تاريخ است. و ديگر بار، در دوران ظهور بزرگ، اين واقعيت ناديده گرفته نمىشود، تا پاكسازى بزرگ و ريشهاى جامعه بشرى تحقق خارجى يابد، و از هر شكست و ناتوانى و سستى در امان ماند. از اينرو، امام منجى، در سراسر اندام جامعه بشرى سلولى فاسد بر جاى نمىگذارد، و هر خس و خاشاكى را از مسير انسان برمىدارد، و هر فسادى را در نطفه خفه مىكند، و هر ستمى را از ريشه مىخشكاند. در همه جريانهاى فاسد و ضدانسانى، همه عاملان، زمينهسازان و دستياران آن جريانها را از دم تيغ مىگذراند.
امام باقر (ع):
يقومالقائم... علىالعرب شديد، ليس شانه الاالسيف... ولاياخذه فىالله لومةلائم. (1)
- (امام) قائم قيام مىكند... بر اعراب سختگير است و راه (و روش) او شمشير (به به كارگيرى سلاح) است. و در راه اجراى (برنامههاى) الهى از ملامت ملامتگرى بيم نمىكند.
تبليغات دشمنان داخلى و خارجى و بوق و كرناها و تكفيرهاى داخلى و ارتجاعى در او هيچ اثرى نمىگذارد، و او را به مصلحتسنجى مجبور نمىسازد. اين روش ارزشمند، در عين دشواريهاى فراوانى كه همراه دارد، از جهتى نيز كارها را آسان مىكند، چون آنان كه انديشه رخنه كردن در صفوف نهضت و انقلاب جديد را در سر مىپرورانند و شيوه فتنهگرى را در پيش مىگيرند، هنگامى كه با قاطعيتى خللناپذير روبرو گشتند و راهى براى نيرنگبازى و نفوذىگرى در پيش خود نديدند، دست از هر خطا و انحراف برمىدارند و از هرگونه حركتهاى مخفيانه و كارشكنيهاى پنهانى و سرمايهگذاريهاى مرموز دست مىشويند.
امام مهدى (ع)، با ايجاد بيم و دلهره و ترسهاى عميق و راستين، بسيارى از گروههاى مخالف و ستمپيشه را مجبور به ترك راه و روش خود مىكند و به تسليم وامىدارد. از اينرو، در احاديث آمده است كه از شمشير برنده و اراده قاطع امام و يارانش همه اهريمنان مىهراسند، و ترسى گران بر روان دژخيمان خونآشام سايه مىافكند، و لرزه بر اندام خودكامگان و طاغوتان مىافتد. و اين خود عامل بزرگى در پيروزى كامل آن امام منجى است. با اين رعب و ترس، بسيارى مقاومتها درهم مىشكند، و بسيارى از مردمان به راه بازمىگردند و از تجاوز به حقوق ديگران و زير پا نهادن مسؤوليت و تكليف و حرمت انسانها دستبرمىدارند.
امام صادق (ع):
بيناالرجل على راسالقائم يامرو ينهى اذا امر بضرب عنقه، فلا يبقى بينالخافقين جشىءج الا خافه. (2)
- در همان هنگامى كه شخصى نزد قائم ايستاده و به امر و نهى مشغول است (3)ناگاه (امام) امر مىكند كه او را بكشند. اينست كه در خاور و باختر زمين چيزى نمىماند مگر اينكه از (قاطعيت و اجراى عدالت) او مىهراسد.
انسانهاى استثمارگر، ستمپيشه، خونآشام و بدانديشان ديوسيرت، در برابر خود قدرت و نظامى را مىبينند كه ذرهاى از حق و حقوق مردمان را ناديده نمىگيرد، و كاهى را از كوهى جدا مىسازد، و زشتكرداران و گناهكاران را بدون ذرهاى چشمپوشى كيفر مىدهد، و حد و حدود الهى را بدون كمترين ارفاق به اجرا درمىآورد، و قانون عدل و حق درباره بزرگ و كوچك و فقير و غنى و عالم و جاهل و خويش و بيگانه عملى مىسازد. و اينچنين شيوه و روشى نرمشناپذير و استوار، اطاعت و فرمانبردارى همگان را موجب مىگردد.
امام باقر (ع):
كانى باصحابالقائم و قد احاطوا بما بينالخافقين ليس من شىء الا هو مطيع لهم. (4)
- گوييا ياران قائم را مىبينم كه بر خاور و باختر گيتى مسلط شدهاند، و هيچ چيز نيست مگر آنكه از آنان فرمان مىبرد.
و اينچنين شيوه و روشى مىتواند نجاتبخش بشريتباشد، و شبكههاى پيچيده بيدادگران و دنياداران را از دست و پاى بشريت مظلوم بردارد، و راحت و آسايش واقعى همگان را فراهم سازد. در جبهه خارجى موفق مىشود حركتهاى ضد مردمى را درهم بشكند، و يك تن از ضد مردمان را باقى نگذارد، و در جبهه داخلى توفيق مىيابد تا به پاكسازى بزرگ دستيازد و همه منافقان نامرئى و نفوذيان و رياكاران و تزويرگران ظاهرالصلاح را ريشهكن كند، و تودههاى نجيب انسانى را از شر هر نيرنگ و مكر و ترفند و فريبى آسوده سازد، و امنيت واقعى را بر سراسر اجتماعات انسانى حاكم گرداند.
بنابراين، روش امام در برخورد با تبهكاران داخلى و انحرافها و فسادهاى اجتماعى دست كمى از درگيرى با جبهه خارجى و دشمنان سلاح به دست و آشكار جهانى ندارد. كشتار و جنگ در راه و روش امام موعود (ع) تنها براى از ميان برداشتن حاكمان و زمامداران مسلط بر كشورهاى جهان نيست، بلكه قاطعيت در برابر حكومتهاى خودكامه مقدمهاى استبراى اصلاح جامعهها و ايجاد دگرگونى اساسى در ماهيت روابط اجتماعى، و سرانجام اجراى دقيق عدالت اجتماعى در همه شؤون زندگى. به اين جهت امام نه تنها در جنگها و لشكركشيها با دشمنان خارجى دستبه كشتار مىزند و موانع راه را با قاطعيت از سر راه برمىدارد، بلكه در برابر هر گونه فساد و انحراف در داخل جامعه اسلامى نيز قاطعانه مىايستد و علل و عوامل آن را نابود مىكند.
در اين ترديدى نيست كه روشهاى سازشكارانه و مصلحتانديشانه در برابر فساد داخلى، بتدريج جامعه را تباه مىسازد، يعنى از درون دچار مشكلاتى مىكند. كه از هرگونه سامانيابى مانع مىگردد، و كمكم مفاسد داخلى نظام را از اعتبار مىاندازد، و جامعه را به سقوط مىكشاند، و اجراى حق و عدل را ناممكن مىكند. از اينرو، ساختن جامعههاى بشرى قاطعيتى نرمشناپذير مىخواهد و دورى دقيق از هرگونه ملاحظهگرايى و سازشكارى.
امام على (ع):
لا يقيم امرالله - سبحانه - الا من لايصانع ولا يضارع، ولا تتبعالمطامع. (5)
- دين خدا را نمىتوانند ترويج كنند مگر كسانى كه سازشكار نباشند، (و با دنيادوستان و رفاهطلبان) همسو نشوند، و دل در گرو طمعها و خواهانيها نداشته باشند.
راه و روش امام مهدى (ع)، شكوفايى راستين اين اصول و معيارهاست، نه سازشى در آن راه دارد و نه طمعى به مال دنيادارى، هيچ انگيزهاى در كار نيست جز رضاى خدا و اجراى عدالت مطلق.
امام على (ع):
... و ليطهرنالارض من كل غاش... (6)
- ... زمين را از هر انسان نيرنگباز (و فريبكار) پاك مىسازد...
كسانى كه در مبانى عقيدتى و ايمانى چون ديگرانند و بظاهر معتقد و مسلمان حساب مىشوند، ليكن در عمل و در روابط اجتماعى دچار انحرافند و در مسائل مالى و اقتصادى فريبكارند و غش به كار مىبرند، مورد تصفيه و پاكسازى قاطع و انعطافناپذير امام قرار مىگيرند، و با نابودى اين طبقه زالوصفت كه در شمار اندك نيستند، مردمان به امنيت اقتصادى خواهند رسيد در كنار ديگر امنيتهاى اجتماعى.
امام كاظم (ع):
... الثانى عشر منا سهلالله له كل عسير... و يبير به كل جبار عنيد، و يهلك على يده كل شيطان مريد... (7)
- ... خداوند براى دوازدهمين (امام) از خاندان ما هر دشوارى را آسان مىگرداند، و به دست او هر جبار سرسختى نابود مىشود و هر شيطان سركشى هلاك مىگردد.
از شيوههاى امام موعود (ع)، براى محو طاغوتان و جباران،عدم پذيرش توبه است. و اين، موضوعى استبسيار مهم، كه از نفوذ عناصر ناباب و نالايق و دوگانه و ناخالص يا متظاهر، در صفوف انقلابيون جلوگيرى مىكند.
روشن است كه با پيدايش تحول و انقلاب در جامعه، مردم به دو گروه تقسيم مىشوند:
1- گروهى كه پيش از انقلاب و نظام جديد خود را براى تحول و دگرگونى آماده كرده بودند و انديشه و افكار خويش را از پيرايهها و معيارهاى نادرست پيشين رها ساخته بودند. اين دسته با پديد آمدن انقلاب و تحول در نظام اجتماعى، بدون دشوارى، معيارهاى جديد را مىپذيرند و خود را با جامعه نوبنياد و ضوابط آن تطبيق مىدهند و با تفكر و حركت نوين هماوا و هماهنگ مىگردند.
2- كسانى كه روشها و معيارهاى واپسگراى جامعه پيشين در تار و پود وجودشان نفوذ كرده و به انديشه و عمل آنان فرم و شكل بخشيده است و منافعشان نيز در همان است. اين گروه با همان انديشهها خو گرفتهاند و آن انديشهها و معيارها جزء شخصيتشان شده است. اينان در هر جامعه و محيطى قرار گيرند جز به همان اصول پيشساخته خويش به چيزى نمىانديشند، و منافع خود را نيز در سايه همان روشها و انديشهها تامين شده مىيابند. اين گروه با پديد آمدن تحول و انقلاب و واژگونى نظامهاى فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى و ارزشى پيشين، دچار مشكل اساسى مىگردند; زيرا از يك سو با حركت انقلابى و دگرگونساز جديد روبرو هستند كه اصول و معيارهاى تازهاى عرضه مىكند، كه در بسيارى از موارد كاملا با اصول پيشين متضاد و ناسازگار است. از سوى ديگر گرفتار افكار و انديشههاى پيشين و خصلتهاى منافعطلبانه خود هستند، كه در ژرفاى روح آنان رسوخ كرده است، بويژه كه منافع خود را نيز در سايه آن معيارها پايدار مىدانند.
گروه دوم در رويارويى با انقلاب دو دسته مىشوند: دستهاى كوتاهفكر و سطحىنگر، كه در برابر انقلاب و نظام جديد مىايستند و در برابر انديشههاى نوين مقاومت مىكنند. اين دسته زود از ميان مىروند، و براى نيروهاى انقلابى رويارويى با اين گروه چندان دشوار نيست.
دسته دوم كسانيند كه اصولى و بنيادى فكر مىكنند و پويايى و بالندگى حركت جديد و انقلابى را درك مىكنند و ستيز با آن را ناممكن مىشناسند. اينان بظاهر به حركت نوين تن مىدهند و آن را مىپذيرند، ليكن در درون و باطن به هرگونه كارشكنى دست مىيازند. اين دسته در ظاهر انقلابى و طرفدار مبانى جديدند و در باطن ضدانقلاب و معتقد به اصول گذشتهاند. گرايش اين نوع از مردم و گروهها به انقلاب، و ناشناخته ماندن آنان يا طرد نشدن آنان، همواره، مشكل اساسى هر انقلاب است و عامل اصلى انحراف در مبانى انقلابها. اين طبقه با نفوذ در صفوف انقلابيون، حركت نو را دچار انحراف و چرخش به عقب و واپسگرايى مىسازند، و اندكاندك افكار و انديشههاى واپسگراى خود را در قالب تعبيرها و واژههاى نو در جامعه جا مىزنند، و مبانى انقلاب را بتدريج از محتواى اصلى تهى مىسازند، و كمكم انقلاب را به ضدانقلاب تبديل مىكنند. و اين امرى است كه همواره تجربه شده است. ليكن مايه عبرت نگشته است.
يكى از راههاى اصلى نفوذ اين خائنان خادمنما و ضدانقلابيون انقلابىنما و سرمايهداران و طاغوتان بظاهر مردمى، توبه است. البته توبه مىتواند راست و درستباشد و شخص تائب براستى گذشتهها را پس پشت افكنده و به راه بازگشته باشد، و هم مىتواند ظاهرى فريبكارانه صورت گيرد. تشخيص درستحقيقت توبه كارى دشوار است و اگر اين دشوار حل نگردد حل مشكل نفوذ عناصر ناباب و ضد عدل و ضد ارزش در صفوف انقلاب دشوار است. (8)
اين مشكل درباره داورى و قضاوت نيز هست كه افراد مجرم - بويژه متمكنان و طاغوتان مالى و سياسى و نظامى - با زيركى و هوشيارى و با استفاده از افراد متخصص كه از راههاى فرار قانونى اطلاع دارند، مىتوانند بيگناه را مجرم و مجرمان را بيگناه جلوه دهند و حق را ناحق كنند. (9)
در جامعه مهدوى (ع) كه سره از ناسره و منافق و طاغوت و طاغوتچه از ديگران جدا مىشوند و همه مجرمان كيفر مىيابند، و همه حقها به حقداران مىرسد، اين دو مشكل چگونه حل مىشود كه راه فرارى باقى نماند؟
در احاديث كه در آنها اندكى از راهها و روشهاى امام مهدى (ع) ترسيم شده استبه دو موضوع اساسى در اين زمينه اشاره شده است:
1- امام و ياران او در قضاوت چون داود پيامبر (ع) قضاوت مىكنند، يعنى باعلم باطنبينى و احاطه به منويات و انديشههاى باطنى اشخاص و افراد، مجرمان را مجرم اعلام مىكنند و بيگناهان را بيگناه، و در آن دوران ديگر نيازى به شاهد و بينه و ارائه مدارك و دلائل نيست. با استفاده از اين شيوه الهى است كه كار قضاوت بسرعت انجام مىگيرد، و هر مجرم و تبهكار در دم به كيفر مىرسد، و حقى از مظلومى ضايع نمىگردد.
امام صادق (ع):
لن تذهبالدنيا حتى يخرج رجل منا اهلالبيتيحكم بحكم داود و آل داود لايسالالناس بينة. (10)
- دنيا پايان نمىپذيرد تا مردى از خاندان ما قيام كند، كه چون داوود (ع) و آل داود قضاوت كند، و از كسى (براى داورى) دليلى نخواهد.
شيخ مفيد مىگويد: « چون قائم آل محمد (ص) قيام كند، مانند حضرت داود (ع) يعنى برحسب باطن، قضاوت كند، و بىهيچ نيازى به شاهد حكم دهد. خداوند حكم را به او الهام مىكند. و او بر طبق الهام الهى حكم كند، مهدى، نقشههاى پنهانى هر گروه را بداند و به آنان آن نقشهها را بگويد. مهدى، دوست و دشمن خود را با نگاه بشناسد.»(11)
مشكل نفوذ عناصرى نفوذى نيز در پرتو همين اصل حل مىشود، زيرا كه افكار و انديشههاى افراد بر امام و ياران او (12) آشكار است، و ظاهرسازيها و نيرنگهاى آنان تاثيرى ندارد. به اين جهت است كه توبه اشخاص پذيرفته نمىشود. (13)
امام باقر (ع):
يقومالقائم بامر جديد ... و. قضاء جديد، علىالعرب شديد، ليس شانه الا بالسيف، لايستتيب احدا، ولا ياخذه فىالله لومة لائم. (14)
- قائم (ع) قيام مىكند با شيوهاى نو... و روشى تازه در قضاوت. بر عربها سختگير است، شيوه او تنها شمشير است و توبه كسى را نمىپذيرد و در (راه) اجراى احكام الهى از ملامت ملامتگرى نمىهراسد.
امام باقر (ع):
- زرارة:... قلت ايسير، بسيرة محمد (ص)؟ قال: هيهات هيهات يا زرارة ما يسير بسيرته. قلت: جعلت فداك لم؟ قال ان رسولالله (ص) سار فى امته باللين كان يتالفالناس، والقائم يسير بالقتل... ولايستتيب احدا... . (15)
- زراره مىگويد: از امام باقر (ع) پرسيدم: آيا قائم، با مردمان، مانند پيامبر (ص) رفتار نمىكند؟ فرمود: هيهات، هيهات! مانند پيامبر (ص) رفتار نمىكند. گفتم: فدايت گردم چرا؟ گفت: پيامبر با ملايمتبا مردم رفتار مىكرد، و مىكوشيد تا محبت مردم را، در راه دين، جلب كند و تاليف قلوب نمايد. اما قائم با شمشير با مردم روبرو مىشود... و توبهاى از كسى نمىپذيرد...
قاطعيت الهى امام مهدى (ع)، در برابر همه عناصر فتنهانگيز و تجاوزطلبى است كه به حق و عدل پشت كردهاند و از تجاوز به حقوق و سلطهطلبى دستبردار نيستند. اين عناصر - داخل باشند يا خارج، به ظاهر مسلمان باشند يا كافر - بدون استثنا با شمشير فراگير امام روبرو خواهند شد، و جامعه از وجود اين ضدانسانها پاكسازى خواهد گرديد.
امام باقر (ع):
اذا قامالقائم سار الىالكوفة، فيخرج منها بضعة عشر للاف انفس... عليهمالسلاح فيقولون له: ارجع من حيث جئت فلا حاجة لنا فى بنى فاطمة فيضع فيهمالسيف حتى ياتى على آخرهم، ثم يدخلالكوفة فيقتل بها كل منافق مرتاب و يهدم قصورها، و يقتل مقاتليها حتى يرضىالله - عزوجل - . (16)
- آنگاه كه قائم قيام كند به كوفه درآيد، پس چندين هزار (جنگجوى) سلاح به دستسر برآورند و به امام مهدى گويند: بدانجا كه آمدى بازگرد كه ما را نيازى به فرزندان فاطمه نيست. امام آنان را تا آخرين نفرشان مىكشد، سپس به كوفه داخل مىشود و (در داخل شهر) هر منافق شكگرايى را مىكشد، و كاخهاى شهر را ويران مىكند، و سلاح به دستان را از دم تيغ مىگذراند، تا خداى بزرگ (از كشتن اين دشمنان دين و عدل) خشنود گردد.
چنانكه از اين حديث آشكار مىشود جامعه از همه عناصر ناباب و رياكار پاك مىگردد، و مظاهر زيست اشرافيگرى ويژه نظامهاى طبقاتى و سرمايهدارى چون قصرها و كاخها كه مسكن طبقات بالاى جامعه است، به دستبا كفايت امام مهدى (ع) ويران مىگردد.
از جمله امورى كه امام مهدى (ع) را در اجراى دقيق قانون حق و عدل و عملى شدن ريز و درشت قوانين حدود و قصاص، يارى مىرساند ياران با صلابت و استوار و آشتىناپذير اماماند. ياران امام - افزون بر كمالات معنوى و جهات باطنى كه دارا هستند - چون طبق تعبير احاديث اكثر جوان هستند، (17) قاطع و خشن و دور از هر گونه ملاحظهكارى و مصلحتسنجى برنامهها را عملى مىسازند، و حق را به حقداران باز مىگردانند، و تبهكاران را بىترحم كيفر مىدهند. ديگر اينكه ذهن ايشان از مفاهيمى عوضى به نام اسلام و دين خدا انباشته نشده است كه در هر راه و كار دچار ترديد شوند و نتوانند قاطع و سريع به پاكسازى و اجراى احكام خدا دستيازند. آنان تنها از امام مهدى احكام خدا و آيين اسلام را مىآموزند و ذهنيت پيشساختهاى ندارند. همچنين آنان از امام خويش بىچون و چرا و بطور كامل پيروى مىكنند. و اين نيز موجب اجراى بيدرنگ و سازشناپذير مقررات و احكام است. اين اطاعت كامل، برخاسته از امامشناسى آنان است و اينها همه موجب مىگردد تا در اجراى احكام اسلام ناب و خالص از هيچ چيز بيم نداشته باشند، و هيچ عاملى هرچند بزرگ و سرسخت مانع كار آنان نگردد، و احكام مو به مو اجرا شود، گرچه دشواريهاى فراوان و تصفيههاى بزرگ و خونريزيهاى سيلآسايى را به همراه داشته باشد.
در مقالههاى پيشين، آيات دربردارنده بشارت وراثت زمين به صالحان، مستضعفان و متقيان و پيروزى اهل حق بر باطل بيان شد. در بررسى سوره نور آيه 55، سه ويژگى براى اين حكومت ذكر شد:
1.برقرارى ثابت و پايدار دين مورد پسند خداوند.
2. مبدل شدن خوف و ترس به امنيت و آرامش
3. حاكميت توحيد و نفى مطلق شرك.
اما در آيه محل بحث، سخن از برنامههاى عملى ياوران خداست كه اگر در زمين قدرت پيدا كنند، اجراى احكام الهى را سرلوحه برنامههاى خود قرار مىدهند و با بر پايى نماز به خودسازى مىپردازند، و با پرداخت زكات مشكل اقتصادى جامعه را، حل مىكنند و با امر به معروف و نهى از منكر از جامعهاى سالم و خداپسند برخوردار مىگردند.
در اينجا به بررسى آيه مىپردازيم:
1. موقعيت آيه: قبل از اين آيه، خداوند مطالبى درباره دفاع از مظلومان در برابر ظالمان و قدرت خود بر يارى آنها را بيان كرده، سپس در فايده دفاع مىفرمايد: اگر دفاع نباشد، عبادتگاههاء و مساجدى كه در آن ياد خدا مىشود، از بين مىرود و در پايان تاكيد مىكند كسانى كه خدا را يارى مىكنند، خداوند نيز آنها را يارى مىكند. چون او قوى و نفوذ ناپذير است و هنگامى كه با يارى خداوند پيروز و حاكم زمين شوند، اجراى احكام الهى را سرلوحه برنامه خود قرار مىدهند و دين الهى را حاكميت مىبخشند.
2. برنامه عملى ياوران خدا: اينها پس از پيروزى، همچون خودكامگان، غرور مستى و دنياطلبى را شيوه خود نمىكنند تا اينكه خود طاغوت جديدى شوند; بلكه زندگى صالحانه توام با اصلاح خود و جامعه را به ارمغان مىآورند و بدين طريق حكومت مورد رضايتخداوند را فراهم مىسازند. برنامههاى اصلى اينها در سه امر خلاصه مىشود:
الف) بر پا داشتن نماز: اولين برنامه حكومت مورد پسند خداوند، حاكميت توحيد و ايجاد روح معنويت و تزكيه نفس است كه راه را براى كمال نفسانى انسان هموار مىكند. البته، مراد نمازى است كه به خاطر رعايت تمام شرايط ظاهرى و معنوى، انسان را از فحشا و منكرات باز دارد و مقبول حضرت حق، جل و علا، واقع شود. چنين نمازى اطاعت، خشيت و تقواى الهى را در همه شؤون زندگى فراهم مىسازد و نتيجه آن كاميابى و رستگارى است.
چنانكه مىفرمايد:
«و من يطعالله و رسوله و يخشالله و يتقه، فاولئك همالفائزون.» (2)
هركس خدا و رسولش را اطاعت كند و از خدا بترسد و پرهيزگارى پيشه كند; پس آنها رستگارانند.
ب) پرداخت زكات: پرداخت زكات از دو جنبه ارزشمند است:
1. همدلى و همراهى با مردم و زدودن فقر و اصلاح اقتصادى در جامعه;
2. زدودن حرص، بخل و مال پرستى از وجود انسانها و جايگزينى روح ايثار و همدردى; تا بخل در درون انسانهاست راه سعادت و رستگارى به روى آنها بسته است:
«و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون». (3)
و هر كس جان خود را از بخل حفظ كند، او رستگار است.
بنابراين، پرداخت زكات هم وسيلهاى براى رستگارى و كمال نفسانى است و هم عدالت اجتماعى را گسترش مىدهد. امام صادق، عليهالسلام، مىفرمايد:
«زكات براى اين قرار داده شده تا ثروتمندان امتحان شوند، و كمكى براى فقرا باشد. اگر مردم زكات اموال خود را مىپرداختند، هيچ مسلمانى فقير و محتاج نبود و مردم با اين زكاتى كه خدا براى [استفاده] فقرا واجب كرده، بىنياز مىشدند و مردم، فقير، محتاج، گرسنه و عريان نمىشوند مگر به خاطر گناه ثروتمندان... سوگند مىخورم به كسى كه مردم را خلق كرد و روزى را گسترش داد، هيچ مالى د رخشكى و دريا تلف نمىشود مگر به خاطر ترك زكات... و محبوبترين مردم به خدا كسى است كه در بخشندگى سخىترين مردم باشد، و سخى ترين مردم كسى است كه در آنچه كه خداوند از اموالش بر مؤمنان واجب كرده، بخل نورزد». (4)
در حكومت صالحان، زكات، هم به همان صورتى كه خداوند واجب كرده، پرداخت مىشود، و هم به مصارف واقعى خودش مىرسد; و در نتيجه هم نفس انسان پاك مىشود و هم اقتصاد سالمى بر جامعه حكمفرما مىگردد.
ج) امر به معروف و نهى از منكر: يكى ديگر از وظايف ياوران دين خدا در زمان حكومتخود ترويج تمام خوبيها و اوامر الهى در ميان همه افراد است و تمام كوشش آنها زدودن بديها و گناهان در جامعه است. در چنين حكومتى اسلام و مسلمين چنان عزيز و كفار و منافقان چنان ذليلاند كه صالحان به خاطر اطاعت از فرمان خدا و ترك معصيت تمسخر نمىشوند و تعدى به حقوق ديگران و معصيت علنى خداوند، رختبرمىبندد.
در چنين جامعهاى، هر انسانى خود را در برابر ديگران مسؤول مىبيند; بنابراين با بهترين وجه ممكن، بر اساس دستورهاى خداوند، در رشد و شكوفايى جامعه كوشش مىكند و مسلم است كه در چنين موقعيتى، جايى براى تسلط اشرار باقى نمىماند.
3. مصاديق آيه: هر حكومتى كه توحيد و نفى شرك را اساس خود قرار دهد و در خودسازى و اجراى احكام دين و اصلاح جامعه كوشا باشد، اين حكومت از مصاديق آيه محل بحث مىشود. در بعضى روايات، اهل بيت، عليهمالسلام، اين آيه را با خود منطبق دانسته و گفتهاند: «نحن هم»; (5) ما همين گروه هستيم.
امام صادق، عليهالسلام، در روايتى كه در ذيل آيه مزبور وارد شده مىفرمايد:
«فهذه لآل محمد الى آخرالآية، والمهدى و اصحابه يملكهمالله مشارقالارض و مغاربها، و يظهرالدين و يميتالله به و باصحابهالبدع و الباطل كما اماتالشقاةالحق، حتى لايرى اينالظلم، و يامرون بالمعروف و ينهون عنالمنكر». (6)
اين آيه تا آخر آن درباره آل محمد و مهدى و اصحاب اوست كه مشرقها و مغربهاى زمين را تصاحب مىكند و دين پيروز مىشود. و خداوند به وسيله او و اصحابش، بدعتها و باطل را مىميراند، همانطور كه اشقيا، اهل باطل را از بين بردند، به گونهاى كه ظلم در هيچ جا ديده نمىشود، و امر به معروف و نهى از منكر مىكنند.
بنابراين، مصداق كامل اين آيه، در زمان ظهور حضرت مهدى، عليهالسلام، تحقق مىيابد. همانطور كه پيامبر اسلام، صلىاللهعليهوآله، نيز مىفرمايند:
«يفرج الله بالمهدى عن الامة بملا قلوب العباد عبادة و يسعهم عدله، به يمحق الكذب، و يذهب الزمان الكلب و يخرج ذل الرق من اعناقكم». (7)
خداوند به وسيله مهدى براى اين امت گشايش ايجاد مىكند، و دلهاى بندگان را از عبادت پر مىكند، و عدلش را همه جا مىگستراند و به وسيله او دروغ ريشهكن مىشود و دوران سختسپرى مىشود، و ذلتبندگى از گردنهاى شما خارج مىشود.
يكى از برنامههاى مهم حكومتحضرت مهدى، عليهالسلام، فقرزدايى كامل از جامعه به وسيله اجراى عدالت، و زدودن حرص و طمع از دلهاى مردم است. در روايتى از اهل سنت اين برنامه اينگونه تشريح شده است:
«بشارت باد بر شما، مهدى ! مردى از قريش كه از خاندان من است، در اختلاف و سستى مردم خروج مىكند، پس از آن زمين را پر از قسط و عدل مىكند همانطور كه از ظلم و جور پر شده است. ساكنان زمين و آسمان از او راضى هستند، و ثروتها به صورت صحيح و مساوى تقسيم مىشود. دلهاى امت محمد از بىنيازى پر مىشود، و عدالتش چنان گسترده مىشود كه آن حضرت منادى را مامور مىكند كه ندا دهد: چه كسى به من نياز دارد؟ اما غير از يك نفر كه درخواست مال مىكند هيچ كس به سراغ او نمىآيد. منادى به او مىگويد: پرده خانه كعبه را بياور تا از اموال به تو بدهم. آن شخص پرده خانه كعبه را مىآورد، منادى مىگويد: من فرستاده مهدى هستم تا مالى را به تو بدهم و سريع مال را به او مىدهد اما قدرت حمل آن را ندارد، بنابراين مقدارى از آن را كم مىكند تا بتواند آن را حمل كند. پس از آن كه بيرون مىآيد از كار خود پشيمان مىشود و مىگويد: من حريصترين امت محمد هستم. همه مردم براى گرفتن اين مال دعوت شدند، اما غير از من همگى آن را رها كردند، بنابراين، اموال را به منادى بر مىگرداند، ولى منادى مىگويد: ما چيزى را كه عطا كنيم پس نمىگيريم...» (8)
آرى، در چنين دولت كريمهاى، اسلام و مسلمين عزيز هستند، نفاق و اهل آن خوار و ذليلاند، مردم به اطاعتخداى متعال دعوت مىشوند، و كرامت و بزرگوارى در دنيا و آخرت نصيبشان مىشود.
اين حكومت، حكومتى است قرآنى و خداپسند كه ارزشهاى دينى بارور مىشود، مشكلات زندگى فردى و اجتماعى از بين مىرود، انسان از پوچى نجات مىيابد و در يك كلمه انسان به هدف آفرينش رهبرى مىشود.
«اللهم انا نرغب اليك فى دولة كريمة، تعزبها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله و تجعلنا فيها من الدعاة الى طاعتك، والقادة الى سبيلك و ترزقنا بها كرامةالدنيا و الآخرة». (9)
وجود مقدس حضرت بقيةاللهالاعظم ، اروحنالهالفداء، در معارف به عنوان «خونخواه كشته كربلا» (1) شناخته شده و شيعيان همراهى با آن امام منصور براى گرفتن انتقام خون حسين(ع) و يارانش را يكى از آرزوهاى بزرگ خود مىدانند، (2) تا جايى كه در هر عاشورا به يكديگر اينگونه سر سلامتى مىدهند:
«اعظمالله اجورنا بمصابنا بالحسين(ع)و جعلنا و اياكم منالطالبين بثاره مع وليهالامامالمهدى من آل محمد:» (3)
خداوند پاداش ما را در عزاى مصيبتحسين(ع) بزرگ گرداند و او شما را از جمله كسانى كه به همراه ولىاش امام مهدى از آل محمد: به خونخواهى او برمىخيزند قرار دهد.
در يك كلام نام حسين(ع) و مهدى(ع) براى شيعيان يادآور يك حكايت ناتمام است، حكايتى كه آغازگر آن حضرت اباعبدالله الحسين(ع) و پايان بخش آن حضرت بقيةاللهالاعظم (ع) است.
در هر حال از آنجا كه در اذهان شيعيان اين دو وجود مقدس از قرابت و ارتباطى جدايىناپذير برخوردارند. از همين رو مناسب ديديم كه در ايام عزاى سرور آزادگان به بخشى از معارف ارزشمندى كه از آن حضرت در ارتباط با فرزند ارجمندش حضرت مهدى(ع) رسيده است اشاره كنيم:
1. نسب مهدى(ع)
حضرت اباعبداللهالحسين(ع) در روايتهاى متعددى به اين موضوع كه حضرت مهدى(ع) از فرزندان و نوادگان ايشان است اشاره كردهاند كه از جمله آنها روايتى است كه در زير آمده است:
«دخلت على جدى رسولالله (ص) فاجلسنى علىفخذه و قاللى: اناللهاختار من صلبك يا حسين تسعة ائمة، تاسعهم قائمهم، و كلهم فىالفضل والمنزلة عندالله سواء» (4)
بر جدم رسول خدا، كه درود و سلام خدا بر او باد، وارد شدم، پس ايشان مرا بر زانوى خود نشانده و فرمود: اى حسين! خداوند از نسل تو نه امام را برگزيده است كه نهمين نفر از ايشان قيامكننده آنهاست و همه آنان در پيشگاه خداوند از نظر فضيلت و جايگاه برابر هستند.
اين موضوع كه قائم آل محمد(ص) از نسل حسين(ع) و نهمين نواده اوست در روايات بسيارى ، كه از طريق شيعه و اهل سنت روايتشده، آمده است و هر گونه شك و ترديد نسبتبه نام و نشان و مشخصات موعود آخرالزمان وآخرين ذخيره الهى را برطرف مىسازد.
«دخلتعلىالنبى (ص)فاذاالحسين على فخذه و هو يقبل عينيه وفاه و يقول: انتسيدابن سيدانت، امامابنامام، نتحجةابن حجة، ابوحجج تسعة من صلبك تاسعهم قائمهم.» (5)
بر پيامبر خدا وارد شدم و ديدم كه آن حضرت در حالى كه حسين را بر زانوى خود نشانده بر چشمها و دهان او بوسه مىزند و مىفرمايد: تو آقايى فرزند آقايى ، تو امامى فرزند امامى، تو حجتى فرزند حجتى ، تو پدر حجتهاى نهگانهاى، از نسل تو نهمين حجت و قيامكننده آنان بر خواهد خاست.
2. عدالتگسترى مهدى(ع)
عدالت و تشكيل جامعهاى بر اساس عدل از آرمانهاى هميشگى بشر بوده و در طول هزاران سالى كه از زندگى انسان بر كره خاك مىگذرد و صدها و هزاران نفر در پى تحقق اين آرمان، بشريتخسته از ظلم و ستم را به دنبال خود كشيدهاند، اما جز در مقاطع كوتاهى از زندگى بشر و آن هم در سرزمينهاى محدود هرگز اين آرمان بدرستى تحقق نيافته و هنوز هم عدالت آرزويى دست نيافتنى براى انسان عصر حاضر است.
با توجه به همين موضوع در روايتهايى كه از پيامبر اكرم(ص) و امامان معصوم شيعه: وارد شده، گسترش عدالت و از بين بردن ظلم را يكى از بزرگترين رسالتهاى امام مهدى(ع) بر شمرده و تحقق عدالت واقعى را تنها در سايه حكومت او امكانپذير دانستهاند.
از جمله اين روايتها روايتى است كه از حضرت اباعبداللهالحسين(ع) نقل شده و در آن آمده است:
«لولم يبق منالدنياالا يوم واحد، لطولالله عزوجل ذلك اليوم حتى يخرج رجل منولدى، فيملاها عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما، كذلك سمعت رسولالله (ص) يقول» (6)
اگر از عمر دنيا تنها يك روز باقى مانده باشد و خداوند آن روز را چنان طولانى مىگرداند كه مردى از فرزندان من قيام كند و دنيا را پس از آنكه از ظلم و ستم پر شده بود پر از عدل و داد نمايد، من اين سخن را از رسول خدا، كه درود و سلام خداوند بر او باد، شنيدم.
پيامبر گرامى اسلامى (ص) نيز قيام عدالت گستر نهمين فرزند امام حسين(ع) را چنين بيان مىكنند:
«... و جعل من صلبالحسين(ع) ائمة يقومون بامرى ...التاسع منهم قائم اهل بيتى، مهدىامتى، اشبهالناس بى فى، شمائله واقواله و افعاله، يظهر بعد غيبتة طويلة و حيرة مظلة ، فيعلن امرالله و يظهر دينالله ...فيملاالارض قسطا و عدلا ، كما ملئت جورا و ظلما.» (7)
... خداوند از فرزندان امام حسين ، امامانى قرار داده است كه امر (راه و روش آيين) مرا بر پا مىدارند. نهم آنان قائم خاندان من مهدى امتم مىباشد. او شبيهترين مردمان استبه من در سيما و گفتار و كردار . پس از غيبتى طولانى و سرگردانى و سردرگمى مردم ، ظاهر مىشود ، آنگاه امر (آيين) خدا را آشكار مىسازد... پس زمين را از عدل و داد لبريز مىكند پس از آنكه از ستم و بيداد لبريز شده باشد.
3. صابران در غيبت مهدى(ع)
يكى از اركان انتظار فرج صبر و پايدارى است و انسان منتظر در واقع كسى است كه همه سختيها و ناملايمات را به اميد رسيدن به آرمان بلند خويش تحمل مىكند و از فشار و تهديد زورگويان و طعنه و تكذيب نابخردان هراس به دل راه نمىدهد، از همين رو در روايات صبر و انتظار همواره قرين يكديگر بوده و فضيلتبسيارى براى صبرپيشگان در زمان غيبتبر شمرده شده است.
حضرت سيدالشهداء (ع) كه خود والاترين مظهر صبر و مقاومت در راه اداى تكليف الهى است در بيان مقام منتظرانى كه صبر و شكيبايى پيشه ساخته و بر آرمان خويش پايدارى مىورزند مىفرمايد:
«منا اثنا عشر مهديا، اولهم اميرالمؤمنين على بن ابىطالب، و آخرهم التاسع منولدى، و هوالقائم بالحق، يحيىالله بهالارض بعد موتها، و يظهر به دينالحق علىالدين كله، ولو كرهالمشركون. له غيبة يرتد فيهااقوام و يثبت فيها علىالدينآخرون، فيؤذون و يقال لهم: «متى هذاالوعد ان كنتم صادقين»،اما انالصابر فى غيبتهعلىالاذى و التكذيب بمنزلةالمجاهدبالسيف بين يدى رسولالله (ص)» (8)
در ميان ما اهل بيت دوازده مهدى وجود دارد كه اولين آنها اميرمؤمنان علىبنابىطالب(ع) و آخرين آنها نهمين فرزند من است. و اوست قيام كننده به حق ، خداوند به وسيله او زمين را پس از آنكه مرده است زنده مىكند و دين حق را به دست او بر همه اديان غلبه مىدهد، اگر چه مشركان نپسندند. براى او غيبتى است كه گروهى در آن از دين خدا بر مىگردند و گروهى ديگر بر دين خود ثابت مىمانند، كه اين گروه را اذيت كرده و به آنها مىگويند:
«پس اين وعده چه شد اگر راست مىگوييد؟» آگاه باشيد آنكه در زمان غيبت او بر آزار و اذيت و تكذيب صبر كند همانند كسى است كه در مقابل رسول خدا(ص) با شمشير به جهاد برخاسته است.
شايد بتوان گفت فضيلتهاى بىشمارى در روايات ما كه براى منتظران فرج بر شمردهاند به اعتبار همين صبر و شكيبايى و تحمل مشكلاتى است كه منتظران واقعى فرج بر خود هموار مىكنند. چنانكه در روايتى كه از امام صادق(ع) وارد شده، آمده است:
«...فلا يستفرنكالشيطان، فانالعزةللهولرسوله وللمؤمنين، و لكن المنافقين لايعلمون ، الا تعلم ان من انتظر امرنا و صبر على ، يرى منالاذى والخوف، هو غدا فى زمرتنا...» (9)
شيطان تو را تحريك نكند. زيرا كه عزت از آن خدا و پيامبر و مؤمنان است ليكن منافقان نمىدانند ، آيا نمىدانى كسى كه منتظر امر ما (حاكميت اجتماعى آرمانى ما) باشد، و بر بيمها و آزارهايى كه مىبيند شكيبايى ورزد، در روز بازپسين در كنار ما خواهد بود...
4. خصال مهدى(ع)
حضرت مهدى(ع) عصار و فشرده عالم هستى (10) و وارث همه انبياء اولياء الهى است، و خداوند متعال همه خصال نيكويى را كه در بندگان صالح پيش از او وجود داشته، در آن حضرت جمع كرده است. به بيان ديگر آنچه خوبان همه دارند او به تنهايى دارد.
در زمينه آنچه گفته شد روايتهاى بسيارى وارد شده كه از جمله آنها مىتوان به روايت زير كه از حضرت اباعبداللهالحسين(ع) نقل شده اشاره كرد:
«فىالقائم منا سنن منالانبياء: سنة من نوح، و سنة من ابراهيم ، و سنة منموسى و سنة منعيسى ، و سنة من ايوب و سنة من محمد(ص) . فاما من نوح: فطولالعمر; واما من ابراهيم: فخفاءالولادة و اعتزال الناس; واما من موسى: فالخوف والغيبة; و اما من عيسى: فاختلافالناس فيه، واما منايوب: فالفرج بعدالبلوى; واما من محمد(ص) فالخروج بالسيف.» (11)
در قائم ما (اهل بيت) سنتهايى از پيامبران الهى وجود دارد; سنتى از نوح ، سنتى از ابراهيم ، سنتى از عيسى ، سنتى از ايوب: و سنتى از محمد(ص) از نوح طول عمر، از ابراهيم پوشيدهماندن ولادت و كنارهگيرى از مردم ، از موسى، ترس و غيبت از جامعه ، از عيسى اختلاف مردم درباره او، از ايوب گشايش بعد از سختيها و بلايا، و از محمد(ص) قيام با شمشير را .
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد