|
|
|
آيت الله محمد تقى مصباح يزدى (1)
|
|
تمام راه ظهور تو با گنه بستم |
دی در نزد شیعهٔ دوازدهامامی است. برای اعتقاد مسلمانان به مهدی، مهدی را ببینید.
محمد بن حسن |
|
---|---|
نقش | امام دوازدهم شیعه |
نام | محمد بن حسن |
کنیه | ابوالقاسم، احمد و ... [۱] |
زادروز | نیمه شعبان سال ۲۵۵ یا ۲۵۶ هـ.ق. (۸۶۹ م.)[۲][۳] |
زادگاه | سامرا[۴] |
لقب(ها) | حجت، مهدی، قائم، بقیةالله، حجةالله، صاحبالزمان، المنتظَر، غائب، صاحبالأمر، ولی عصر، منصور، منتقم و ...[۵] |
پدر | حسن عسکری |
مادر | نرجس خاتون یا صیقل |
طول عمر |
پیش از امامت: ۲۵۵ یا ۲۵۶(قمری) –۲۶۰ ه.ق. (به اعتقاد شیعه دوازده امامی) |
علی · حسن · حسین |
بنابر اعتقاد شیعیانِ دوازدهامامی، حجت بن حسن یا محمد بن حسن فرزند حسن بن علی عسکری (امام یازدهم شیعیان) و دوازدهمین و آخرین امام و همان مهدی موعود است. کنیهاش نیز چون ناماش همانند پیامبر اسلام، محمد است. همچنین «امام زمان»، «قائم آل محمد» و «مهدی موعود» از القاب اوست.
پس از مرگ حسن عسکری (امام یازدهم شیعیان) در سال ۲۶۰ هجری و سن ۲۸ سالگی،[۹] از آنجا که حسن عسکری برخلاف سایر امامان شیعه —که در زمان حیاتشان جانشین بعدی را تعیین کرده بودند— بطور علنی جانشینی برای خود برجای نگذاشته بود، بحران فکری و اعتقادی بزرگی در میان پیروان امام شیعه بوجود آمد.[۱۰] در این دوران که به «سالهای حیرت» موسوم است، شیعیان به فرقههای متعددی منشعب شدند. عدهای از شیعیان اعتقاد داشتند که از حسن عسکری فرزندی باقی نماندهاست[۱۱] یا این فرزند در گذشتهاست؛[۱۲] بسیاری از شیعیان امامت جعفر برادر حسن عسکری را پذیرفتند و گروههایی نیز متوجه فرزندان و نوادگان امامان دهم و یازدهم شیعه شدند. اما اصحابی از حسن عسکری به رهبری عثمان بن سعید عَمری، چنین گفتند که «وی پسری داشته که جانشینی مشروع برای امامت است». طبق گفتهٔ عمری، این پسر مخفی نگاه داشته شده بود، چرا که ترس آن میرفت که توسط دولت دستگیر شود و به قتل برسد.[۱۳] دیدگاه این گروه که در ابتدا دیدگاه اقلیت شیعه بود، بهمرور به دیدگاه تمامی شیعیان امامی تبدیل شد که شیعیان دوازده امامی فعلیاند.[۱۱]
از دیدگاه تاریخی، باور به دوازده امام و اینکه امام دوازدهم همان مهدی موعود است بطور تدریجی در میان شیعیان تکامل یافت.[۱۴][۱۵][۱۶] در مواجهه با چالش فقدان امام حاضر، شیعیان با دو رویکرد حدیثی و کلامی به تبیین نظریهٔ غیبت برخاستند.[۱۷] کلینی (و. ۳۲۹ ه.ق. / ۹۴۱ م.) در احادیث باب غیبت کتاب اصول کافی —که در خلال این دوره گرد آورد— به موضوع غیبت و علت آن پرداخت.[۱۸] بهخصوص نعمانی در کتاب الغیبه به تبیین نظریه غیبت از طریق احادیث پرداخت و او برای نخستین بار اصطلاحات «غیبت صغری» و «غیبت کبری» را به کار برد.[۱۹] پس از وی ابن بابویه (و.۹۹۱-۹۹۲) در کتاب کمال الدین در خصوص گردآوری احادیث مربوط به امام دوازدهم و غیبت وی کوشید.[۲۰] از دیگر سو، متخصصان علم کلام از جمله شیخ مفید (و. ۴۱۳ ه.ق. / ۱۰۲۳ م.) و شاگردانش بخصوص سید مرتضی (۱۰۴۴-۱۰۴۵) به تدوین نظریات کلامی امامت جهت تبیین ضرورت وجود امام زنده در شرایط غیبت پرداختند.[۲۱]
در باور کنونی شیعه دوازده امامی، حجت بن حسن در نیمهٔ شعبان سال ۲۵۵ یا ۲۵۶ ه.ق. در سامرا به دنیا آمد؛[۲۲][۲۳][۱۱] او در پنج سالگی و پس از مرگ پدرش به امامت رسید. پس از مرگ حسن عسکری، مهدی تنها از طریق چهار سفیر یا نائب با شیعیان تماس میگرفت. البته بررسیهای تاریخی نشان میدهد که از آغاز تعداد وکلا محدود به چهار تن نبوده و اصطلاح نیابتِ خاص در قرنهای چهارم و پنجم هجری توسط علمای شیعه مانند شیخ طوسی و برای تبیین غیبت صغری ایجاد شدهاست.[۲۴][۲۵][۲۶] پس از یک دوره هفتاد ساله (موسوم به غیبت صغری) و با مرگ علی بن محمد سمری، چهارمین نائب امام دوازدهم شیعه، بار دیگر حیرت شیعیان را فراگرفت. آنها در نهایت در سده پنجم به تبیینی عقلی در کلام شیعه از غیبت امام دست یافتند.[۲۶] به باور شیعیان، پس از دوران سفرا، شیعیان با مهدی در ارتباط نیستند و این دوران را اصطلاحاً غیبت کبری مینامند. پس از پایان دورهٔ غیبت، وی با عنوان مهدی قیام خواهد کرد و او کسی خواهد بود که از طریق وی حقیقت و عدالت بار دیگر به پیروزی خواهد رسید.[۲۷]
محتویات[نهفتن]
|
منبعشناسی [ویرایش]
منابع پیش از دوران موسوم به غیبت کبری بسیار پراکنده و ناکافیاند و مشکلی که پژوهشگران در هنگام بررسی این منابع با آن مواجه میشوند، میزان تاریخی بودن این منابع است.[۲۸] بسیار مشکلاست که مرزی میان مطالب تاریخی از یک طرف با تذکرهنویسی و مطالب اعتقادی شیعه از طرف دیگر در کتابهای نویسندگان شیعه گذاشت؛ زیرا زندگینامهٔ امامان در کتابهای نویسندگان شیعه، آکنده از داستانهایی به سبک تذکرههاییاست که عرفاً برای مرشدان و قدیسان خود مینویسند. برای مطالعه دربارهٔ امام دوازده شیعیان باید به منابعی اتکا کرد که نه میتوان آنها را کاملاً تاریخی و نه میتوان کاملاً زندگینامههای مذهبی و تذکرهای دانست. به هر حال این منابع بیشترین کمک را به پژوهشگران در راه درک دورهای میکند که ایدهٔ منجی آخرالزمان را به عقیدهٔ غالب در مذهب شیعه تبدیل کردهاست.[۲۹]
پیشینه اعتقاد شیعه به مهدی و شرایط محیطی [ویرایش]
پیشینه [ویرایش]
بهگفته سعید امیرارجمند و ویلفرد مادلونگ،[یادداشت ۱] اولین اشارات به وجود «باور به مهدی»، غیبت و منجی در نزد مسلمانان به زمان فرقهٔ شیعهٔ کیسانیه بازمیگردد؛ فرقهای که پس از سرکوب قیام مختار شکل گرفت.[۳۰][۳۱] آنان محمد حنفیه، فرزند علی و امام اول شیعیان را مهدی میدانستند و پس از فوت او چنین اعلام کردند که او نمردهاست و در کوه رضوا در مدینه در غیبت بسر میبرد و روزی به عنوان مهدی و قائم بازخواهد گشت. بیشتر این کیسانیها ایرانیان نومسلمان بودند و احتمالاً این ایرانیان با باورهای زردشتی در مورد منجی آشنا بودند؛ با قهرمانانی مانند گرشاسب که پس از بیداری از یک خواب طولانی، اهریمنان را از زمین برمیچینند.[۳۰] به نوشتهٔ محمدعلی امیرمعزی و تیموتی فرنیش،[یادداشت ۲] بسیاری از اعتقادات مسلمانان در مورد منجی، ظهور منجی، غیبت و مؤلفههای آن، مدیون ادیان پیشین مانند مانویت، دین زردشت، یهودیت و مسیحیت است.[۱۱][۳۲]
شیعیان بارها به افراد متعددی از خاندان پیامبر اسلام به عنوان مهدی روی آوردند. اما این افراد نتوانستند انتظارات شیعیان را برآورده سازند. افرادی مانند محمد حنفیه، ابوهاشم فرزند محمد حنفیه، محمد بن معاویه از خاندان جعفر صادق، محمد ابن عبدلله نفس زکیه، جعفر صادق و موسی کاظم هر کدام در برههای، مهدی موعود شیعیان شناخته میشدند.[۳۱]
شرایط محیطی در دوران آخرین امامان شیعه [ویرایش]
در دوران آخرین امامان شیعه، شبکهای از وکلا شکل گرفته بود؛ البته این شبکه بیشتر از آنکه به مانند سایر شبکههای علوی آن زمان (اسماعیلیه، زیدیه، نوادگان حسن بن علی) به قصد برپایی قیام تشکیل شده باشد، کار گردآوری وجوهات دینی مانند خمس و زکات را انجام میداد.[۳۳] شرایط سیاسی و مذهبی سالهای آخر امامت حسن عسکری و نخستین دهههای پس از مرگ او —همزمان با خلافت معتمد عباسی (۲۵۶ -۲۷۹ ه. ق. /۸۷۶-۸۹۲ م.)— بسیار پرچالش بود. این دوران به جهت سیاسی، مصداف بود با عصر ضعف خلافت عباسیان؛ بدین صورت آنان از اعمال مؤثر حاکمیت خود جز در بخش محدودی از سرزمین عراق ناتوان بودند. در این دوره، افراد مختلف در جایجای قلمرو عباسیان قیام کردهبودند و سرزمین مسلمانان دچار تجزیه سیاسی شدهبود. معتمد عباسی، حسن عسکری را —که رقیبی بالقوه برای خلافت به شمار میرفت— در سامرا تحت نظارت و مراقبت قرار داده و او را حتی از ملاقات با پیروانش نیز بازداشته بود.[۳۴][۳۵]
شرایط محیطی در سالهای آغازین غیبت کبری [ویرایش]
سالهای آغازین موسوم به غیبت کبری، همزمان با دورانی بود که به «قرن شیعه» معروف است. در سال ۳۳۴ ه. ق. /۹۴۵ م. بنیعباس تحت سلطهٔ حکومت شیعهٔ آلبویه درآمد؛ آل بویه با اینکه احتمالاً در آغاز زیدی بودند، هنگامی که به حکومت رسیدند به شیعهٔ دوازده امامی گرایش یافتند؛ آلبویه چون از نسل پیامبر مسلمانان نبودند باید امامی زیدی از نسل پیامبر را برای اطاعت کامل از او به امامت میرساندند. بنابراین احتمالاً به همین دلیل بود آنان پس از رسیدن به حکومت، به شیعه دوازده امامی متمایل شدند و ایدهٔ یک امام غائب از نظر سیاسی برای بوییان مطلوبتر بود.[۳۶][۳۷]همزمان با آلبویه، فاطمیان در مصر و شمال آفریقا، خاندان بنی حمدان در شمال عراق و سوریه و ادریسیان بر بخشهایی از شمال آفریقا حکمرانی میکردند.[۳۸]
شیعه در این زمان به دلیل نفوذ سلسلههای فاطمیان و آلبویه در قلب سرزمینهای اسلامی، مستحکمترین بنیادهای دینی و فکری خود را بنیان نهاد. در این دوره بود که آثار بنیادین اعتقادی شیعه برای نسلهای بعدی فراهمشد. آلبویه علوم شیعی را ترویج نمودند و علمای دینی را از مکاتب گوناگون حمایت کردند و زمینه ورود علوم کلامیِ معتزلی به شیعه را فراهم ساختند.[۳۹]
از دوران حیرت تا تبیین نهایی اعتقادات تشیع دوازده امامی [ویرایش]
اختلافات شیعیان در مورد وجود فرزند حسن عسکری [ویرایش]
- همچنین ببینید: جعفر بن علی
در زمان امامت حسن عسکری بر شیعیان و بدنبال به چالش کشیدن امامت او توسط برادرش جعفر، اختلاف، دشمنی، نفرت و خصومت بین دو برادر و یاران آنها به اوج رسید. دشمنیهایی که حتی به خشونت کشیده شد و شدیدترین تبلیغات منفی دو طرف علیه همدیگر را به دنبال داشت. فوت حسن عسکری بدون فرزند و بدون برادر دیگری جزء جعفر، امامیه را دچار بزرگترین مشکل عقیدتی نمود که تا به حال تجربه کردهبود. واضح بود که یاران نزدیک حسن عسکری تمایلی به برگشت به سوی جعفر پس از تمام ماجراها و دشمنیهای زمان حسن عسکری نداشتند.[۴۰] تا زمان مرگ حسن عسکری صحبتی از فرزند وی به میان نبود و حسن عسکری نیز در وصیتش تنها از مادرش نام برده بود. پس از مرگ او، اصحاب نزدیکش به رهبری عثمان بن سعید عمری، این مسأله را اعلام کردند که حسن عسکری پسری میداشته که جانشین مشروع امامت است. طبق گفته عمری، این پسر مخفی نگاه داشته شده بود چرا که بیم آن میرفت که توسط دولت دستگیر شود و به قتل برسد. در مقابل، فاطمه (خواهر حسن عسکری) و جعفر (برادر حسن عسکری) اعلام کردند که فرزندی از امام شیعه به دنیا نیامدهاست. مادر حسن عسکری، حُدَیث، در نقطهٔ مقابل ادعا کرد که فرزند حسن عسکری هنوز به دنیا نیامده اما کنیزی به نام صغیل از حسن حاملهاست. این ادعا صرفاً برای آن بود که دست جعفر برادر حسن عسکری از ارث کوتاه شود؛ زیرا در صورت فرزنددار بودن حسن، برطبق فقه اهل سنت میراث حسن عسکری تنها به مادر او تعلق میگرفت. این ادعا به جایی نرسید و کنیز تا چندین سال تحت نظر بود و فرزندی به دنیا نیاورد. حکیمه، عمه حسن عسکری، نیز به وجود فرزندی از حسن عسکری معتقد بود (در روایتی خود شاهد بدنیا آمدن بودهاست؛ اما در روایتی دیگر از او نقل شده که خود تولد فرزند حسن را ندیدهاست بلکه از نامهای که حسن به مادرش نوشته بود از تولد این فرزند آگاه شدهاست). بزرگان شیعه و یاران نزدیک حسن عسکری نیز بعضی جانب جعفر را گرفتند و عدهای جانب مادر حسن عسکری را.[۴۱] بیشتر نائبان محلی که تا پیش از فوت امام شیعه مسئولیت برقراری ارتباط بین شیعیان و امامان و جمعآوری خمس و وجوهات شرعی برای شیعیان را برعهده داشتند، گفتهٔ عثمان بن سعید را تایید کردند. اما بعضی شک خود را در مورد وجود چنین فرزندی ابراز نمودند. در این میان عثمان بن سعید از سامرا به بغداد مهاجرت کرد. عثمان آن دسته از وکلا که به او وفادار بودند را در سمت خود نگه داشت و آنان به نیابت امام و نیز جمعآوری وجوهات شرعی برای امامی که تولدش را وعده داده بودند، ادامه دادند.[۴۲] بگفتهٔ حسین مدرسی، اکثریت شیعیان در شهرهای متفاوتی از ایران، بهخصوص قم وضع موجود را پذیرفتند و به پرداخت وجوهات به نائبان ادامهدادند. اما عراق و کوفه وضع متفاوتی داشت. بسیاری یا شاید حتی اکثریت شیعیان، امامت جعفر را پذیرفتند. بزرگان و متکلمانی از شیعه مانند حسین بن علی بن فضال، برجستهترین روحانی شیعه در کوفه، از این جمله بودند. اما جعفر نیز مدت زیادی عمر نکرد و چند سالی پس از فوت برادرش حسن عسکری درگذشت.[۴۳] در این میان عثمان سعید در بغداد تا پایان مرگ به اداره دستگاه امامت ادامه داد. او اصرار داشت که در تماس مستقیم با فرزند حسن عسکری است.[۴۴]
دوران حیرت [ویرایش]
پس از مرگ حسن عسکری، امام یازدهم شیعه، سردرگمی بزرگی برای نیم قرن در بین شیعیان پدید آمد که نویسندگان شیعه از آن تحت عنوان «دوران حیرت» نام میبرند.[۱۱] در این دوران، انشقاق در بین شیعیان شدت یافت و جنبشهای رقیب مانند اسماعیلیه نیز استفادهٔ کافی از این موقعیت نمودند. تبلیغات در این دوران به حدی بود که بسیاری از شیعیان و بسیاری از بزرگان شیعهٔ امامی، مذهب خود را ترک نمودند.[۱۱]
مسعودی (و. ۳۴۶ ه.ق. /۹۵۷ م.) در کتاب مروجالذهب تعداد این فرقهها را بیست فرقه شمردهاست[۴۵] و حسن ابن موسی نوبختی در کتاب فرق الشیعه، از چهارده فرقه با ذکر جزئیات اعتقادی آنها نام میبرد.[۴۶]
گروهی از شیعیان چنین میپنداشتند که حسن عسکری اصلاً فرزندی نداشتهاست[۱۱] و گروهی دیگر میگفتند حسن عسکری امام بدون فرزندی است که نمردهاست و حسن عسکری همان مهدی غایب است.[۳۰] گروهی نیز معتقد بودند که حسن عسکری فرزندی ندارد و آنها روی به سوی برادر حسن عسکری، جعفر گردانیدند.[۴۵] گروه دیگری عنوان میکردند که فرزند حسن عسکری پیش از مرگ پدرش درگذشتهاست.[۱۱] یک گروه هم اعتقاد داشتند که فرزند حسن عسکری همان مهدی است که پدرش او را از ترس خلیفه زمان مخفی نگاه داشته و تنها توسط شمار کمی از یاران مورد اعتمادش دیده شدهاست.[۴۷] به گفتهٔ امیرمعزی، تنها بخشی از شیعیان که در آن زمان در اقلیت کوچکی بودند چنین دیدگاهی داشتند. دیدگاه این گروه بهمرور به دیدگاه تمامی شیعیان امامی تبدیل شد که شیعیان دوازده امامی فعلی میباشند.[۱۱]
این فرقهها را به پنج دسته کلی تقسیم میشوند؛ به جز آخرین دسته، سایر فرقههای منشعب شده تا صد سال پس از فوت حسن عسکری از میان رفتند:[۴۸]
- واقفیه بر حسن عسکری: کسانی که مرگ حسن عسکری را باور نداشته و او را به عنوان «مهدی آل محمد» زنده میپنداشتند و به نام «واقفیه»، یعنی کسانی که بر امامت حسن عسکری توقف کردهاند، شناخته میشدند.
- جعفریه: کسانی که پس از مرگ حسن عسکری، به برادر او جعفر بن علی الهادی گرویده و به دلیل آنکه فرزند حسن عسکری را ندیده بودند، به امامت جعفر گردن نهادند که دستهای از آنان وی را جانشین امام دهم شیعه (هادی) و دستهای دیگر او را به عنوان امام دوازدهم میشناختند. به این گروه «جعفریه» میگفتند.
- محمدیه: عدهای که پس از انکار امامت حسن عسکری، به امامت اولین فرزند هادی محمد که در زمان حیات پدرش درگذشته بود، گرویدند. به اینان «محمدیه» گفتند.
- ختم امامت: شمار دیگری بر این باور بودند که همانگونه که پس از محمد (پیامبر مسلمانان) دیگر پیامبری نخواهد آمد، پس از مرگ حسن عسکری نیز امامی وجود نخواهد داشت.
- قطعیه: این گروه که خود چندین شاخه بودند، به امامت فرزندی که خود برای حسن عسکری قائل بودند اعتقاد داشتند. این جریانی همان جریانی بود که به تدریج به شیعه دوازده امامی فعلی تبدیل گشت.[۴۹]
اعتقاد به امام دوازدهم و غیبت [ویرایش]
عقاید | ||||||
---|---|---|---|---|---|---|
اصول | توحید • نبوت • معاد یا قیامت عدل • امامت |
|||||
فروع | نماز • روزه • خمس • زکات • حج • جهاد • امر به معروف • نهی از منکر • تولی • تبری | |||||
عقاید برجسته | مهدویت: غیبت(غیبت صغری، غیبت کبری) و انتظار و ظهور و رجعت • بداء • شفاعت و توسل • تقیه • عصمت • مرجعیت و حوزه علمیه و تقلید • ولایت فقیه • متعه • شهادت ثالثه • جانشینی محمد • نظام حقوقی | |||||
شخصیتها | ||||||
چهارده معصوم | محمد • فاطمه • علی • حسن • حسین • سجاد • باقر • صادق • کاظم • رضا • جواد • هادی • عسکری • مهدی | |||||
صحابه | سلمان • مقداد • ابوذر • عمار • بلال • جعفر طیار • مالک اشتر • محمد بن ابوبکر • عقیل • عثمان بن حنیف • کمیل • اویس قرنی • ابوایوب انصاری • جابر بن عبدالله انصاری • ابن عباس • ابن مسعود • ابوطالب • حمزه • یاسر • عثمان بن مظعون • عبدالله بن جعفر • خباب بن ارت • اسامة بن زید • خزیمة بن ثابت • مصعب بن عمیر • مالک بن نویره • عبدالله بن جحش زنان: فاطمه بنت اسد • حلیمه • زینب • ام کلثوم بنت علی • اسماء بنت عمیس • ام ایمن • صفیه بنت عبدالمطلب • سمیه |
|||||
علما | روحانیان شیعه | |||||
مکانهای متبرک | ||||||
مکه مکرمه و مسجد الحرام • مدینه منوره و مسجد النبی و بقیع • بیت المقدس و مسجد الاقصی • نجف اشرف و حرم علی بن ابیطالب و مسجد کوفه • کربلای معلی و حرم حسین بن علی • کاظمین و حرم کاظمین • سامرا و حرم عسکریین • مشهد مقدس و حرم علی بن موسیالرضا دمشق و زینبیه • قم و حرم فاطمه معصومه • شیراز و شاه چراغ • آستانه اشرفیه و سید جلالالدین اشرف • ری و شاه عبدالعظیم مسجد • امامزاده • حسینیه |
||||||
روزهای مقدس | ||||||
عید فطر • عید قربان(عید اضحی) • عید غدیر • محرّم(سوگواری محرم)، تاسوعا و عاشورا و اربعین) • عید مبعث • میلاد پیامبر • تولد ائمه • ایام فاطمیه | ||||||
رویدادها | ||||||
رویداد مباهله • غدیر خم • سقیفه بنیساعده • فدک • رویداد خانه فاطمه • ق
شعری ازقیصرامین پوردررئای حضرت زینب
موضوع: <-PostCategory-> چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:زندگینامه معصومین ,زندگینامه ,زندگانی ,زندگانی,پیامبر,زندگانی حضرت فاطمه,حضرت زهرا,شعرقیصرامین پور,دررئای حضرت زینب, 18:13
حتما این جمله زیارت رو از امام زمان شنیده اید که در مصیبت جد بزرگوارش فرموده است: هر صبح و شام برای تو گریه میکنم و اگر اشک چشمم تمام شود خون گریه میکنم…. از امام سوال کردند:آقا جان بر مصیبت علی اکبر گریه میکنید؟
فرمود: خیر
گفتند: بر کدام مصیبت گریه میکنید؟
فرمود:بر مصیبت اسیری عمه ام زینب(س)
از عصر عاشورا مصیبت های عمه سادات آغاز شد..مصیبت هایی که با روشنگری ایشان و ادامه دان کار ناتمام امام حسین علیه السلام که رساندن و ابلاغ پیام عاشورا بود همراه شد.
به همین منظور شعری از مرحوم قیصر امین پور که حداقل ما اهل قلم ها ایشان را نسبت به برخی دیگر بهتر میشناسیم در این پست میگزارم:
باشد که مقبول دل عزادار امام غایب از نظر قرار گیرد
دلش دریای صدها کهکشان صبر
غمش طوفان صدها آسمان ابر
دو چشم از گریه همچون ابر خسته
ز دست صبر ِزینب، صبر خسته
صدایش رنگ و بویی آشنا داشت
طنین ِموج آیات خدا داشت
زبانش ذوالفقاری صیقلی بود
صدا، آیینه ی صوت علی بود
چه گوشی می کند باور شنیدن؟
خروشی این چنین مردانه از زن
به این پرسش نخواهد داد پاسخ
مگر اندیشه ی اهل تناسخ :
حلول روح او، درجسم زینب
علی دیگری با اسم زینب
زنی عاشق، زنی اینگونه عاشق
زنی، پیغمبر ِقرآن ناطق
زنی، خون خدایی را پیامبر
زن و پیغمبری ؟ الله اکبر!
التماس دعا
دل نوشته های مهدوی
موضوع: <-PostCategory->
ترسم از اون روزیه که تو بیایی و من تو خاک باشم آقا…
ترسم از آن روزیه که تو بیایی و من نباشم آقا…
آقا این دل ها گرفته! این دل ها مرده! این دل ها خسته شده…
کجایی آقا؟ سخته؟؟ آقا این جمعه هم داره می ره! آقا پس کی میای؟؟ آقا انگار یادمون رفته جای تو خالیه…
انگار گناهامون رو این دل ها رو سخت گرفته آقا…
آقا شما امید مادری! شما امید زینبی…. شما عزیز خدایی…
خدا کند که بیایی…
سری به نیزه بلند است، سر برادر زینب
خدا کند که نباشد سر برادر زینب…
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم عجل لولیک الفرج
یا صاحب الزمان… یا اباصالح …. یابن الزهرا (س)… بأبی أنت و أمی…
چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم، نه
ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام
دوباره صبح، ظهر، غروب …
نه آقا! دیگه شعر را ادامه نمی دم! چون هنوز غروب نشده! هنوز هم نگاه ها به در هست! هنوز هم منتظر ظهورتون هستیم!
آقا امروز روز جمعه هست! همون روزی که ما را به مهمونی دعوت کردید! همون روزی که ما را راه دادید. آقا مگه پیامبر راستین ما (ص) نگفته اگه یک روز هم مونده باشه خدا آنقدر اون روز رو بلند می کند که شما بیاید! آقا الان نزدیک های غروب جمعه هست!
آقا اومدم شما را به جان مادرتون قسم بدم، آقا بیا! آقا بغض های ما نمی تونه مثل بغض علی (ع) تو چشمامون خار بشه! نمی تونیم با این رسوب های تو گلومون نفس بکشیم! آقا اگه امروز نیای دوباره به غم ما اضافه می شه ها، غریب تر میشیم!!
نه! نه! آقا نیا! آقا ما خودمون را آماده نکردیم! آخه فقط دعا کردن که نشد کار! آقا چکار برای ظهورت کردیم! چقدر به نمازهامون، روزه هامون ، خمسمون، زکاتمون اهمیت می دیم!! نه آقا نیا! آقا اگه بیای همون بلایی سرتان می آید که سر امام حسین(ع) آوردند! دعوتش کردند اما وقتی آمد کشتند، دزدیدند…
اللهم عجل لولیک الفرج
دانلودنوحه محرم
موضوع: <-PostCategory-> پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:برچسبها: دانلود رایگان شب پنجم محرم ۱۴۳۳ حاج محمود کریمی, دانلود سینه زنی جدید, دانلود مداحي 90, دانلود مداحي محرم 90, دانلود مداحی, دانلود مداحی برای محرم 90, دانلود مداحی حاج محمود کریمی در محرم 90, دانلود مداحی سینه زنی, دانلود مداحی شب پنجم محرم 1390, دانلود مداحی محرم 1433, دانلود مداحی محرم 90, دانلود مداحی محمود کریمی, دانلود مداحی هیئت رایت العباس, دانلود مراسم شب پنجم محرم 90, دانلود مراسم شب پنجم محرم ۱۴۳۳, دانلود مراسم شب پنجم محرم ۹۰, دانلود مراسم ماه محرم, دانلود نوحه, دانلود نوحه 90, دانلود نوحه محرم, دانلود نوحه های زیبا, مراسم شب پنجم محرم با مداحی حاج محمود کریمی,شب پنجم محرم 90,محمود کیمی ,وحه ,مداحی جدید,دیشب,روضه کریمی, برچسبها: دانلود رایگان شب پنجم محرم ۱۴۳۳ حاج محمود کریمی, دانلود سینه زنی جدید, دانلود مداحي 90, دانلود مداحي محرم 90, دانلود مداحی, دانلود مداحی برای محرم 90, دانلود مداحی حاج محمود کریمی در محرم 90, دانلود مداحی سینه زنی, دانلود مداحی شب پنجم محرم 1390, دانلود مداحی محرم 1433, دانلود مداحی محرم 90, دانلود مداحی محمود کریمی, دانلود مداحی هیئت رایت العباس, دانلود مراسم شب, 9:58
دانلود مراسم شب سوم محرم سال ۹۰ با مداحی حاج محمود کریمی
"دانلود مراسم شب سوم محرم سال 90 با مداحی حاج محمود کریمی"
|فرمت به صورت MP3 به منظور سهولت در اجرا برای دستگاه های مختلف|
دانلود مراسم شب چهارم محرم ۹۰ مداحی محمود کریمی "دانلود تمام مداحی های حاج محمود کریمی محرم سال 90"
" دانلود مراسم شب ششم محرم سال 90 با مداحی حاج محمود کریمی"
|فرمت به صورت zip به منظور سهولت در اجرا برای دستگاه های مختلف| "شب ششم محرم ١٣٩٠ "
یاران امام زمان
موضوع: <-PostCategory-> جمعه 12 آبان 1391برچسب:آخرالزمان,کلام امام حسین دربارهی امام زمان,امام زمان,حجت,ظهور,موعوددرقرآن,امام زمان درقرآن,عدالت درآخرالزمان,یاران امام زمان,چگونگی یاران امام زمان, 21:26
انديشه پيروزى حق بر باطل و غلبه صالحان بر طالحان و عادلان بر ظالمان كهبرگرفته از متن قرآن كريم است، بارقهاى از نور اميد در دلها تابانيده وهمه را چشم به انتظار شخصى گذاشته كه منادى حق است و سفير نور، كشتيبانهدايت است و قافلهسالار رهايى; مجدد حيات بشريت است و احياگر اخلاق خدايى،اين شخصيتبزرگ را در روايات اسلامى «مهدى» عليه السلام مىنامند. چنين انتظارى افضل عبادات شمرده شده است. زيرا اين انتظار با اميد،تعهد، تحرك با مسووليت و سازندگى و رفع نااميدى از جامعه همراه مىباشد. منتظران واقعى، خود را در حال مهياى جامعهاى مىبينند كه انتظار موعودىرا مىكشد، بنابراين براى حضور حضرتش شرايطى لازم است كه هم زمينهسازقدومش باشد و هم پذيراى حكومت عدل او، زيرا تحمل عدالتخود نياز بهسازندگى دارد. و الا، پذيرايى حق بر افراد بسى مشكل خواهد بود. بنابراين،ما براى خودسازى به يكى از بهترين راهها كه طريق پرورش يافتگان مكتبانسانساز اسلام; يعنى ياوران خاص ولىعصر(عج) است متمسك مىشويم، ويژگىهاىآنها را بشناسيم و به كار بنديم تا زمينهساز حضور حضرتش باشيم. زمينهسازحكومتحضرت، خيزش ايمان است نه ازدياد فساد. ما در اين نوشتار به برخىاز خصال ياوران باوفاى حضرت اشارتى خواهيم داشت. ايمان ياوران مهدى (ع)ايمان از مهمترين مايههاى يك انسان خداجو است. پايدارى، شجاعت، رشادت، ايثار، فداكارى و... يك انسان مومن ريشه درايمان وى دارد. ياوران مهدى از مومنانى هستند كه ايمانشان آنها را بهمرحلهاى رسانده است كه هرگونه شك و ريبى در دلشان راه نمىيابد. همانكسانى كه به نقل روايات در ترنم روحبخش تلاوت قرآن و مناجات شبانه آنهاهم چون صداى زنبوران عسل درهم پيچيده و شب را تا به صبح به راز و نيازبا خداى خويش مشغولند. و خودخواهىها و منيتها را در زير آسياب تهجدسورمه كرده و با آن چشم دل را روشن نمودهاند. خدا را با معرفتشناخته وايمان به خدا در اعماق جانشان نفوذ كرده است. لذا در راه ايمان و اجراىفرامين الهى از هيچ مانعى هراس ندارند و از سرزنش هيچ سرزنش كنندهاى بيمبه دل راه نمىدهند. چنان كه صادق آل محمد(ص) از قرآن كريم اوصاف آنها رابيان داشته و به ايمان آنها و راهشان سفارش مىكنند: سليمان بن هارونمىگويد: به آن جناب عرضه داشتم بعضى از اين عجليان گويند كه شمشير رسولخدا(ص) نزد عبدالله بن حسن است! فرمود: به خدا سوگند، نه او و نه پدرشبا هيچ يك از دو چشمانش آن را نديده، مگر آن كه پدرش آن را نزد حسين(ع)ديده باشد، و البته براى صاحب اين امر محفوظ است، پس، مبادا به راست وچپ روى آورى، كه به خدا سوگند امر روشن است. به خدا سوگند اگر اهل آسمانو زمين همدستشوند كه اين امر را از جايگاهى كه خداوند آن را در وى قرارداده برطرف سازند نخواهند توانست، و چنان چه همه مردمان كفر ورزند تاجايى كه هيچ كس باقى نماند; همانا خداوند براى اين امر كسانى را خواهدآورد كه او شايستگان آن باشند. سپس فرمود: آيا نمىشنوى كه خداوندمىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد هر كدام از شماها از دين خودمرتد شويد پس به زودى خداوند قومى را كه دوست مىدارد و آنها نيز خدا رادوست مىدارند و نسبتبه مومنان فروتن و بر كافران سرافراز و مقتدرند بهنصرت اسلام بر مىانگيزد...» تا آخر آيه را تلاوت فرمود و در آيه ديگرفرمود: «پس اگر اين قوم به آن كفر ورزند، همانا قومى را كه هرگز بهآن كافر نشوند بر آن برگماريم». سپس حضرت فرمود:«همانا (اهل) اين آيه همان اهل آن آيه مىباشند.» آيهاى كه امام صادق عليه السلام - آن را تلاوت فرمودهاند اوصاف مومنانى كهبايد اين رسالتبزرگ را انجام دهند چنين بيان مىدارد: 1. آنها به خدا عشق مىورزند و جز به خشنودى او نمىانديشند: «يحبهم ويحبونه» 2. در برابر برادران دينيشان خاضع و فروتن هستند: «اذله على المومنين» 3. نسبتبه كافران ستمگر و كجانديش، سرسخت، خشن و سرافرازند:«اعزه على الكافرين»; 4. براى بسط عدل و اجراى فرامين الهى همواره درراه جهاد فى سبيلالله هستند: «يجاهدون فى سبيل الله»; 5. در جهتنابودى كافران و برچيدن بساط ستمگران كوشا و از هيچ ملامتى پروا ندارند:«و لايخافون لومه لائم». اينها همه از اعتقاد به خدا و ايمان به مقصد و ميل به هدف آنها نشاتگرفته و از آنها انسانهايى ساخته كه در حقيقت علاوه بر قدرت جسمانى چنانشهامتى دارند كه از شكستن سنتهاى غلط و مخالف با اكثريتى كه راه انحرافرا پيش گرفتهاند، و با تكيه بر كثرت عددى خود ديگران را به استهزامىگيرند، پروايى ندارند. بسيارى از افراد را مىشناسيم كه صفات ممتازىدارند، اما در مقابل غوغاى محيط و هجوم افكار عوام و اكثريتهاى منحرفبسيار محافظهكار، ترسو، و بىجرئتند، و زود در مقابل آنها ميدان را خالىمىكنند، در حالى كه براى يك رهبر سازنده و افرادى كه براى پياده كردنافكار او وارد ميدان مىشوند، قبل از هر چيز چنين شهامتى لازم است. عوامزدگى، محيطزدگى، و امثال آن كه همگى نقطه مقابل اين امتياز عالىروحى هستند، سد راه بيشتر اصلاحات محسوب مىگردند.» آرى به دست آوردن اينامتيازات و موفقيتها در هر درجهاى كه باشد علاوه بر كوشش خود فرد، مرهونفضل خداوند است كه به هر كس بخواهد و شايسته بيند عطا كند و حاصل لطفاوست: «ذلك فضل الله يوتيه من يشاء». عبادت ياران مهدى(ع)همان گونه كه اشاره شد آنان پارسايان شباند كه تا بامدادان به ذكر و رازو نياز و بر قيام و قعودند. آتش عشق به معشوق و عرفتبه ذات بارىتعالىخواب را از ديدگان آنان ربوده است: جز خم ابروى دلبر هيچ محرابى ندارم جز غم هجران رويش من تب و تابى ندارم گفتم اندر خواب بينم چهره چون آفتابش حسرت اين خواب در دل ماند چون خوابى ندارم سر نهم بر خاك كويش، جان دهم در ياد رويش سر چه باشد، جان چه باشد، چيز نايابى ندارم مردانى كه شب هنگام زمزمه تلاوت قرآن و ذكر مناجاتشان، هم چونصداى زنبوران عسل درهم پيچيده و هيبت الهى آنها را به قيام واداشته وبامدادان سوار بر مركبها شوند، آنان راهيان شباند و شيران روز. گفتيم همه اين عبادتها و نيايشها، رشادتها و شهامتها و... از ايمان يكفرد مومن سرچشمه گرفته و اوصاف بارزى از معرفت و ايمان نهفته در قلب اواست. كه در اين اعمال ظهور مىيابد و هر چند درجه ايمان فزونى يابد دراين اعمال نيز فزونى خواهد يافت و هيچ امرى سد راه آنان نخواهد شد، نهتنها جهاد و كوشش آنها را از عبادت و راز و نياز به درگاه الهى بازنمىدارد، بلكه اين تلاشها سبب مىگردد تا حلاوت ايمان بيشتر در كام خودچشند و همه رفتارهاى خود را رنگ و جلوه الهى دهند كه چه رنگى بهتر ازرنگ الهى: «صبغه الله و من احسن من الله صبغه و نحن له عابدون». آمرين به معروف و پيكاركنندگان با منكررسالتحضرت مهدى و ياران باوفايش احياء دين خدا و اتمام رسالت انبيا واوليا و اصلاح زمين كه ظالمان و فاسدان با بدعتها و ظلمهايشان روز خاكيانرا مبدل به شب ديجورى كرده با شراره سم ستمشان، سيماى سپيده را روشنىبخشند و نقاب تزوير را از چهره مزوران بركشند و رسالتش را در دو عنوانسبز بسط در «قسط» و «عدل» خلاصه گرداند. «يملا الارض قسطا و عدلا كماملئت ظلما و جورا». سيره رسول گرامى اسلام و همه معصومين(ع) بر امر بهمعروف و نهى از منكر بود، و از بدو دوران كودكى تا واپسين لحظات حيات آنرا پاس داشتهاند. يعقوب سراج، خدمت امام صادق(ع) مىرسد در حالى كه حضرتدر كنار گهواره فرزندش حضرت موسى بن جعفر(ع) ايستاده و با او سخنمىگويد. يعقوب گويد: من نشستم تا امام از سخن گفتن با فرزندش فارغ شد،پس برخاستم، امام صادق(ع) به من فرمود: نزديك سرورت بيا و او را سلام گوى. من نزديك گهواره رفتم و به كودك سلامكردم، امام موسى بن جعفر(ع) از درون گهواره با زبانى فصيح و گويا سلام راپاسخ گفت فرمود: «اذهب و تغير اسم ابنتك التى سميتها امس فانه اسميبغضه الله» برو و آن نام را كه ديروز بر دخترت نهادهاى تغيير ده زيرااين اسم را خدا دشمن دارد. آن گاه امام صادق(ع) فرمود: به دستور فرزندمعمل كن تا هدايتيابى. من نيز به دستور آن حضرت عمل كردم و نام«حميرا» دختر يك روزهام را تغيير دادم.» بنابراين، يكى از اوصاف بارزياران حجت، امر به معروف و نهى از منكر مىباشد. امام صادق(ع) در تفسيرآيه «الذين ان مكناهم فى الارض اقاموا الصلاه و آتوا الزكاه و امروا بالمعروف و نهو عن المنكر و لله عاقبه الامور». مىفرمايند: براى آلمحمد(ص) مهدى(ع) و اصحاب او، خداوند متعال مشارق و مغارب زمين را بهتصرف آنها درآورد، و دين را آشكار سازد، و خداوند متعال به وسيله او ويارانش بدعتها و باطل را از بين مىبرد، هم چنان كه سفيهان حق را ميراندهباشند، تا جايى كه اثرى از ظلم ديده نشود و امر به معروف و نهى از منكرخواهند نمود و عاقبت كارها به دستخداست. ايمان و اطاعت از رهبرىامامت و رهبرى، از اركان دين مبين اسلام و محور و اساس همه كارها اعم ازعبادى و غيرعبادى است: «و انه ليعلم ان محلى منها محل القطب من الرحا...» و همه اعمال اعم از فردى و اجتماعى به نوعى وابسته به امامتاست. لذا ايمان به رهبرى زمينهساز فلاح و رستگارى مسلمانان است. همينايمان و اطاعت از رهبرى و پيامبر بود كه در مدتى بسيار كم مسلمانان صدراسلام از حضيض ذلتبه اوج عزت رسيدند و پوزه ظالمان و متكبران را به خاكماليدند چرا كه به فرمان خدا به آن چه پيامبر مىفرمود گردن مىنهادند: «و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا» و بعد از رسول خداشيعيان اهل بيت همان عقيده و ايمان را نسبتبه ائمه اطهار داشته و يارانحجت(ع) در بالاترين درجه آن نسبتبه امام زمان عليه السلام دارند كهاين عشق و ايمان در وجود آن حضرت متمركز گرديده: «يتمسحون بسرح الامام عليه السلام يطلبون بذلك البركه» اين عشق به امام است كه سر از پانشناخته براى اطاعت و اجراى فرامين او شب و روز را نمىشناسند و در راهفرمانبردارى او از يك كنيز نسبتبه مولايش مطيعتراند و در هنگام خطراتبراى دفاع از وجود او جانشان را فدا مىكنند: «و يخفون به يقونه بانفسهم فى الحروب و يكفونه ما يويد... هم اطوع له من الامه لسيدها» از وجود مباركش و آن چه متعلق به اوست تبرك و شفا مىجويند: كيست كاشفته آن زلف چليپا نشود ديدهاى نيست كه بيند تو و شيدا نشود ناز كن ناز كه دلها همه در بند تو اند غمزه كن غمزه كه دلبر چو تو پيدا نشود سر به خاك سر كوى تو نهد جان از دست جان چه باشد كه فداى رخ زيبا نشود اين عشق و علاقه امام و يارانش به حدى به هم گره خورده كه «آن چه شخصامام بدان وصف شدهاند، آنان نيز به آن توصيف گشتهاند: «انهم اذا ساروا الرعب امامهم سيره شهر;هنگامى كه به طرف مكانى حركت مىكنند، ترس ازآنان پيشاپيش در دل مردمان افتد.» «لايكفون سيوفهم حتى يرضى الله عزوجل; آنان دست از شمشيرهاى خود در پيكار با دشمنان دين باز نمىگيرندتا آن كه خداى تعالى راضى شود.» اين همه به سبب آن است كه ياران مهدىشيعه كاملى براى مولاى خود بوده و افعال و صفاتشان مطابق افعال و صفاتامام عليه السلام مىباشد. شجاعتياوران مهدى عليهالسلاموصف بارزى كه در روايات براى اصحاب آقا امام زمان عليهالسلامبرشمرده شده شجاعتياران حضرت است، شجاعت وصفى ذاتى است كهداراى لوازماتى است كه بر روى هم اين صفتبراى فرد حاصل مىگردد كه اصحابآقا واجد آن اوصاف بوده و ما به برخى از آنها اشاره مىكنيم: عدم ترسترس و جبن از خصلتهاى مذموم يك انسان است، چرا كه ترس نشات گرفتهاز ضعف ايمان و يقين و عاجز بودن نفس است: «شده الجبن من عجز النفس وضعف اليقين.» شخص ضعيف النفس و ضعيف الايمان مايه اميد از او گرفته شده،يقين به رحمت الهى و پاداش روز جزا نداشته همواره در نوعى بيم و ترس بهسر مىبرد. ترس از آن دارد كه هر لحظه اين دفتر عمر بسته شود و به ديارنيستى كوچ كند. اما شخص مومن در اقيانوسى از اميد به سر برده و در همهمشكلات تكيهگاهش را خدا مىداند و يقين دارد كه: «ولله العزه و لرسوله و للمومنين.» دليلى ندارد كه احساس ضعف و ترس كند، بلكه ترس را عار و ننگو نقصى براى خود دانسته و سعى در دورى از آن مىكند: «احذروا الجبن فانه عار و منقصه» ياران مهدى عليهالسلام كه قلبشان مالامال از عشقبه خدا و يقين به روز جزا و يارى پروردگار است از هيچ كس هراسى به دلندارند. ياد روى تو غم هر دو جهان از دل برد صبح اميد همه ظلمتشب باطل كرد عشق به شهادتاز محكهايى كه خداوند افراد راستگو و با ايمان را از افراد دروغگوجدا مىسازد «تمناى مرگ است» يك فرد مومن كه آيندهاى درخشان و زيبابراى خود پيشبينى مىكند و عاشق كوى يار و قرب الىالله و همنشينى اولياءالله را در دلش زمزمه مىكند همواره تمناى مرگ دارد: آتش بجانم افكند شوق لقاى دلدار از دست رفت صبرم اى ناقه پاى بردار «لولا اجل الذى كتب الله عليهم لم تستقر ارواحهم فى اجسادهم طرفه عينشوقا الى الثواب و خوفا من العقاب.» اصحاب حجت كه مهدى(ع) را با معرفتشناخته و ايمان به راه و هدفش دارند وبه او عشق مىورزند و همه هستيشان را فانى در وجود او مىدانند، عاشقشهادت در راه وى هستند: «يدعون بالشهاده و يتمنون ان يقتلوا فى سبيلالله شعارهم يالثارات الحسين عليهالسلام» بنابر اين، فردى كه جانش را ازهدفش بيشتر دوست دارد نمىتواند شجاعت ورزد، بلكه او بايد همواره حافظجانش باشد تا به او آسيبى نرسد لذا شجاعتشيرانى چون ياوران مهدى(عج) رامىطلبد. قلب نورانى و دل فولاديناز ديگر اوصافى كه ياوران مهدى عليه السلام داراهستند «قلب قوى و پولادين» است كه در روايات مختلفى تعبير به «پارههاىآهن» شده است: «تجيىء الرايات السود من قبل المشرق كان قلوبهم زبرالحديد» و در روايات ديگر مىخوانيم كه قلبهاى آنها سختتر از پارههاىآهن است «... و ان قلب رجل منهم اشد من زبر الحديد». آرى قلبهاى آنها پنجرههايى به آسمان معنا گشودهاند و دلها را به ريسمانالهى پيوند دادهاند خانه دل را با قنديلهاى ايمان روشن نمودهاند: «كان قلوبهم القناديل و هم من خشيه الله مشفقون.» اينان با پشتوانهاى ازايمان به خدا و يقين به روز جزا و هدفى مقدس «همچون مشعلهاى فروزانندكه دلهاى استوارشان بسان قنديلهاى نور در سينههاى سترگشان آويخته است واين رادمردان تنها دل به خداى خويش دادهاند و تنها از او هراس دارند» وقلب را به ياد او قوت بخشيدهاند: «الا بذكر الله تطمئن القلوب.» اجسم قوىقدرت جسمانى از ديگر لوازمات اعمال شجاعت است كه از اوصاف اصحاب صاحبالامر(عج) شمرده شده و در روايات قدرت آنها را برابر با چهل مرد قرارداده است: «فان الرجل منهم يعطى قوه اربعين رجل» قدرت جسمانى برگرفتهشده از ايمان راسخ به خدا و يقين به امامت و حقانيت هدف او است; ياورانمهدى(ع) با اين قدرت جسمانى و روحيه عالى بوده كه مىتوانند خط بطلان برجميع مفاسد كشيده و ظلم و جور را از صحنه گيتى براندازند. موالا با افراد ضعيف الجسه و ضعيفالايمان كه چنين مهمى امكان ندارد كمااينكه امام على بن موسى الرضا(ع) در پاسخ «ديان بن صلت» كه از او سوالمىكند كه آيا شما صاحب اين امر هستيد؟! حضرت در جواب مىفرمايد: «من صاحباين امر هستم ولكن من آن كسى نيستم كه زمين را پر از عدل و قسط كنمچنانكه پر از جور و ستم شده; چگونه من مىتوانم با اين ضعف جسمانيم زمينرا پر از عدل و قسط كنم و به درستى كه قائم، آن كسى است كه وقتى خروجمىكند با اين كه داراى سن زيادى مىباشد، ولى جوان استبدن او قوى حتىاگر دستهاى مباركش را به طرف بزرگترين درخت دراز كند و او را به طرفزمين آورد مىآورد و مىشكند، حتى اگر صيحهاى بين كوهها زند از فرياد اوكوهها درهم ريزند...» حال برگرديم به سخن اصلى; يعنى شجاعت اصحاب آنحضرت، با اين اوصاف است كه آنها سدى محكم، نيزه و شمشيرى برنده، و ركنركينى هستند كه حضرت لوط عليه السلام هنگام رويارويى با قوم كافر ومنحرف خود تمناى آن ها را مىكرد. «قال ابو عبدالله(ع) ما كان يقوللوط(ع) «لو ان لى بكم قوه او آوى الى ركن شديد» الا تمنا لقوه القائمعليه السلام و لا ذكر الا بشده اصحابه فان رجل منهم يعطى قوه اربعين رجلا وان قلبه لاشد من زبر الحديد و لو مروا بجبال الحديد لتدكدكت [لقطعوها]، لايكفون سيوفهم حتى يرضى الله عزوجل» اين روايت كه بيان گويايى از شجاعتآن عزيزان است، ما را از ذكر ديگر احاديثبىنياز مىكند. در تشبيه قلبهاىآنها به پارههاى آهن يا به قطعات سنگ، براى تاكيد بيشتر بر عظمت و شهامتآنان و نفى هرگونه ترس و وحشت از قلوب و افكارشان مىباشد. پرواضح است كهبه كارگيرى، واژههاى شمشير و نيزه نيز فقط به لحاظ تاثير مادى آنهانيست، بلكه نشانى بر توان فعاليت موثر آنها مىباشد; يعنى آنها در زمينهعمل و مبارزه دليرتر از شير و برتر از نيزه هستند. در بيان امام عليهالسلام كه مىفرمايد: «به هر فردى از آنها نيروى چهل مرد داده مىشود»مقصود محدود نمودن اين نيرو نيست، بلكه تقريبى استبراى ميزان فوقالعاده قدرت ايشان و اشاره است، بر اثر عملى فعاليتهاى هر يك از اصحابمهدى(ع) كه از كوشش گروهى مركب از چهل نفر نيز فزونتر است. ... هنگامى كه تلاش انسان با توانايى طبيعى، براى انجام كارى تواممىگردد; مثل دوران جوانى، نتيجه كارها بهتر و كاملتر خواهد شد. و شايدبه همين جهت است كه بيشتر ياران «حضرت مهدى عليهالسلام» را جوانان تشكيل مىدهند،زيرا به سبب اينكه به صراحتبا حق مواجه مىشوند و آن را عميقا دركمىنمايند و با اخلاص تمام اطاعت امام خويش را پى مىگيرند، هر كدام ازتوان و نيروى بزرگى برخوردارند. و حاصل تلاششان به نحوى است كه گروههاىبزرگ نيز از عهده آن برنمىآيند. بيانات ائمه عليهم السلام مبنى براين كه به هر كدام از ياران مهدى(ع) نيروى چهل مرد داده مىشود. گوياى اين نكته نيز هست كه خداوند اين توانايى را از راههاى طبيعى، و نهاز سر اعجاز، به آنان عطا مىكند، چرا كه نفس انسانى قابليت اين تكامل وترقى را در شرايط معين و تحت تربيتخاصى دارا است . و اين پرورش و شجاعتنه تنها صفت عمومى لشكر امام مهدى(ع) است، بلكه شامل تمام مومنان مىشود. چرا كه همه مومنان به نحوى جزء لشكر امام زمان هستند از اين جهت است كهدر روايات آمده: «فلايبقى مومن الا صار قلبه اشد من الحديد و اعطاه اللهعزوجل قوه اربعين رجلا; هيچ مومنى نمىماند مگر آن كه قلبش هم چون پارههاىآهن گشته و خداوند به هر يك از آنان قدرت چهل مرد عطا گرداند.» عدالت وقاطعیت دروقت ظهور
موضوع: <-PostCategory-> جمعه 12 آبان 1391برچسب:آخرالزمان,کلام امام حسین دربارهی امام زمان,امام زمان,حجت,ظهور,موعوددرقرآن,امام زمان درقرآن,عدالت درآخرالزمان, 21:23
امام مهدى (ع) در راه و كار خود سازشناپذير است و در اجراى حدود و احكام الهى و مبارزه با ستمگران قاطعيتى خدايى دارد، چشمپوشى و مسامحهاى در راه و روش او نيست، از ملامت ملامتگران نمىهراسد، از هيچ مقام و قدرتى نمىترسد، و بدون هيچگونه ملاحظهاى تبهكاران را كيفر مىكند و صالحان زاهد و سادهزى و بىآلايش را در مصادر امور مىگمارد. قاطعيت، خصلت همه رهبران راستين الهى است، و اين خصلت در وجود مبارك امام مهدى (ع) در حد اوج و كمال است. و معيار پاكسازى اجتماعات بشرى همين است. عينيتيافتن عدالتى فراگير و ريشهسوزى هر ظلم و ستم بايد بدون كمترين ترحم و ارفاق و استثنايى صورت گيرد، بطورى كه در هيچ جاى جهان علت فساد و عامل بيدادى برجاى نماند، تا بتواند بتدريجبه مناطق ديگر نفوذ كند، و به توطئه و كارشكنى در كار سامان بخشيدن به جامعه بشرى بپردازد. اين تجربه همه دوران تاريخ است كه سازش و ارفاق و ملايمت در پاكسازى جامعه و زدودن علل و عوامل ناراستى و نادرستى و تجاوزطلبى، همواره موجب گرديده است تا پس از گذشت اندك زمانى، نيروهاى ضدحق و ضد عدل در سازماندهى مجددى تشكل يابند، و از پشتبه نيروهاى مردمى و انقلابى يورش آورند، و ضربههاى كارى وارد سازند، و آنان را بكلى از پاى درآورند، يا دستكم تضعيف كنند و در راه و كارشان ناموفق سازند. اين موضوع تجربه هميشگى تاريخ است. و ديگر بار، در دوران ظهور بزرگ، اين واقعيت ناديده گرفته نمىشود، تا پاكسازى بزرگ و ريشهاى جامعه بشرى تحقق خارجى يابد، و از هر شكست و ناتوانى و سستى در امان ماند. از اينرو، امام منجى، در سراسر اندام جامعه بشرى سلولى فاسد بر جاى نمىگذارد، و هر خس و خاشاكى را از مسير انسان برمىدارد، و هر فسادى را در نطفه خفه مىكند، و هر ستمى را از ريشه مىخشكاند. در همه جريانهاى فاسد و ضدانسانى، همه عاملان، زمينهسازان و دستياران آن جريانها را از دم تيغ مىگذراند. امام باقر (ع): يقومالقائم... علىالعرب شديد، ليس شانه الاالسيف... ولاياخذه فىالله لومةلائم. (1) - (امام) قائم قيام مىكند... بر اعراب سختگير است و راه (و روش) او شمشير (به به كارگيرى سلاح) است. و در راه اجراى (برنامههاى) الهى از ملامت ملامتگرى بيم نمىكند. تبليغات دشمنان داخلى و خارجى و بوق و كرناها و تكفيرهاى داخلى و ارتجاعى در او هيچ اثرى نمىگذارد، و او را به مصلحتسنجى مجبور نمىسازد. اين روش ارزشمند، در عين دشواريهاى فراوانى كه همراه دارد، از جهتى نيز كارها را آسان مىكند، چون آنان كه انديشه رخنه كردن در صفوف نهضت و انقلاب جديد را در سر مىپرورانند و شيوه فتنهگرى را در پيش مىگيرند، هنگامى كه با قاطعيتى خللناپذير روبرو گشتند و راهى براى نيرنگبازى و نفوذىگرى در پيش خود نديدند، دست از هر خطا و انحراف برمىدارند و از هرگونه حركتهاى مخفيانه و كارشكنيهاى پنهانى و سرمايهگذاريهاى مرموز دست مىشويند. امام مهدى (ع)، با ايجاد بيم و دلهره و ترسهاى عميق و راستين، بسيارى از گروههاى مخالف و ستمپيشه را مجبور به ترك راه و روش خود مىكند و به تسليم وامىدارد. از اينرو، در احاديث آمده است كه از شمشير برنده و اراده قاطع امام و يارانش همه اهريمنان مىهراسند، و ترسى گران بر روان دژخيمان خونآشام سايه مىافكند، و لرزه بر اندام خودكامگان و طاغوتان مىافتد. و اين خود عامل بزرگى در پيروزى كامل آن امام منجى است. با اين رعب و ترس، بسيارى مقاومتها درهم مىشكند، و بسيارى از مردمان به راه بازمىگردند و از تجاوز به حقوق ديگران و زير پا نهادن مسؤوليت و تكليف و حرمت انسانها دستبرمىدارند. امام صادق (ع): بيناالرجل على راسالقائم يامرو ينهى اذا امر بضرب عنقه، فلا يبقى بينالخافقين جشىءج الا خافه. (2) - در همان هنگامى كه شخصى نزد قائم ايستاده و به امر و نهى مشغول است (3)ناگاه (امام) امر مىكند كه او را بكشند. اينست كه در خاور و باختر زمين چيزى نمىماند مگر اينكه از (قاطعيت و اجراى عدالت) او مىهراسد. انسانهاى استثمارگر، ستمپيشه، خونآشام و بدانديشان ديوسيرت، در برابر خود قدرت و نظامى را مىبينند كه ذرهاى از حق و حقوق مردمان را ناديده نمىگيرد، و كاهى را از كوهى جدا مىسازد، و زشتكرداران و گناهكاران را بدون ذرهاى چشمپوشى كيفر مىدهد، و حد و حدود الهى را بدون كمترين ارفاق به اجرا درمىآورد، و قانون عدل و حق درباره بزرگ و كوچك و فقير و غنى و عالم و جاهل و خويش و بيگانه عملى مىسازد. و اينچنين شيوه و روشى نرمشناپذير و استوار، اطاعت و فرمانبردارى همگان را موجب مىگردد. امام باقر (ع): كانى باصحابالقائم و قد احاطوا بما بينالخافقين ليس من شىء الا هو مطيع لهم. (4) - گوييا ياران قائم را مىبينم كه بر خاور و باختر گيتى مسلط شدهاند، و هيچ چيز نيست مگر آنكه از آنان فرمان مىبرد. و اينچنين شيوه و روشى مىتواند نجاتبخش بشريتباشد، و شبكههاى پيچيده بيدادگران و دنياداران را از دست و پاى بشريت مظلوم بردارد، و راحت و آسايش واقعى همگان را فراهم سازد. در جبهه خارجى موفق مىشود حركتهاى ضد مردمى را درهم بشكند، و يك تن از ضد مردمان را باقى نگذارد، و در جبهه داخلى توفيق مىيابد تا به پاكسازى بزرگ دستيازد و همه منافقان نامرئى و نفوذيان و رياكاران و تزويرگران ظاهرالصلاح را ريشهكن كند، و تودههاى نجيب انسانى را از شر هر نيرنگ و مكر و ترفند و فريبى آسوده سازد، و امنيت واقعى را بر سراسر اجتماعات انسانى حاكم گرداند. بنابراين، روش امام در برخورد با تبهكاران داخلى و انحرافها و فسادهاى اجتماعى دست كمى از درگيرى با جبهه خارجى و دشمنان سلاح به دست و آشكار جهانى ندارد. كشتار و جنگ در راه و روش امام موعود (ع) تنها براى از ميان برداشتن حاكمان و زمامداران مسلط بر كشورهاى جهان نيست، بلكه قاطعيت در برابر حكومتهاى خودكامه مقدمهاى استبراى اصلاح جامعهها و ايجاد دگرگونى اساسى در ماهيت روابط اجتماعى، و سرانجام اجراى دقيق عدالت اجتماعى در همه شؤون زندگى. به اين جهت امام نه تنها در جنگها و لشكركشيها با دشمنان خارجى دستبه كشتار مىزند و موانع راه را با قاطعيت از سر راه برمىدارد، بلكه در برابر هر گونه فساد و انحراف در داخل جامعه اسلامى نيز قاطعانه مىايستد و علل و عوامل آن را نابود مىكند. در اين ترديدى نيست كه روشهاى سازشكارانه و مصلحتانديشانه در برابر فساد داخلى، بتدريج جامعه را تباه مىسازد، يعنى از درون دچار مشكلاتى مىكند. كه از هرگونه سامانيابى مانع مىگردد، و كمكم مفاسد داخلى نظام را از اعتبار مىاندازد، و جامعه را به سقوط مىكشاند، و اجراى حق و عدل را ناممكن مىكند. از اينرو، ساختن جامعههاى بشرى قاطعيتى نرمشناپذير مىخواهد و دورى دقيق از هرگونه ملاحظهگرايى و سازشكارى. امام على (ع): لا يقيم امرالله - سبحانه - الا من لايصانع ولا يضارع، ولا تتبعالمطامع. (5) - دين خدا را نمىتوانند ترويج كنند مگر كسانى كه سازشكار نباشند، (و با دنيادوستان و رفاهطلبان) همسو نشوند، و دل در گرو طمعها و خواهانيها نداشته باشند. راه و روش امام مهدى (ع)، شكوفايى راستين اين اصول و معيارهاست، نه سازشى در آن راه دارد و نه طمعى به مال دنيادارى، هيچ انگيزهاى در كار نيست جز رضاى خدا و اجراى عدالت مطلق. امام على (ع): ... و ليطهرنالارض من كل غاش... (6) - ... زمين را از هر انسان نيرنگباز (و فريبكار) پاك مىسازد... كسانى كه در مبانى عقيدتى و ايمانى چون ديگرانند و بظاهر معتقد و مسلمان حساب مىشوند، ليكن در عمل و در روابط اجتماعى دچار انحرافند و در مسائل مالى و اقتصادى فريبكارند و غش به كار مىبرند، مورد تصفيه و پاكسازى قاطع و انعطافناپذير امام قرار مىگيرند، و با نابودى اين طبقه زالوصفت كه در شمار اندك نيستند، مردمان به امنيت اقتصادى خواهند رسيد در كنار ديگر امنيتهاى اجتماعى. امام كاظم (ع): ... الثانى عشر منا سهلالله له كل عسير... و يبير به كل جبار عنيد، و يهلك على يده كل شيطان مريد... (7) - ... خداوند براى دوازدهمين (امام) از خاندان ما هر دشوارى را آسان مىگرداند، و به دست او هر جبار سرسختى نابود مىشود و هر شيطان سركشى هلاك مىگردد. از شيوههاى امام موعود (ع)، براى محو طاغوتان و جباران،عدم پذيرش توبه است. و اين، موضوعى استبسيار مهم، كه از نفوذ عناصر ناباب و نالايق و دوگانه و ناخالص يا متظاهر، در صفوف انقلابيون جلوگيرى مىكند. روشن است كه با پيدايش تحول و انقلاب در جامعه، مردم به دو گروه تقسيم مىشوند: 1- گروهى كه پيش از انقلاب و نظام جديد خود را براى تحول و دگرگونى آماده كرده بودند و انديشه و افكار خويش را از پيرايهها و معيارهاى نادرست پيشين رها ساخته بودند. اين دسته با پديد آمدن انقلاب و تحول در نظام اجتماعى، بدون دشوارى، معيارهاى جديد را مىپذيرند و خود را با جامعه نوبنياد و ضوابط آن تطبيق مىدهند و با تفكر و حركت نوين هماوا و هماهنگ مىگردند. 2- كسانى كه روشها و معيارهاى واپسگراى جامعه پيشين در تار و پود وجودشان نفوذ كرده و به انديشه و عمل آنان فرم و شكل بخشيده است و منافعشان نيز در همان است. اين گروه با همان انديشهها خو گرفتهاند و آن انديشهها و معيارها جزء شخصيتشان شده است. اينان در هر جامعه و محيطى قرار گيرند جز به همان اصول پيشساخته خويش به چيزى نمىانديشند، و منافع خود را نيز در سايه همان روشها و انديشهها تامين شده مىيابند. اين گروه با پديد آمدن تحول و انقلاب و واژگونى نظامهاى فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى و ارزشى پيشين، دچار مشكل اساسى مىگردند; زيرا از يك سو با حركت انقلابى و دگرگونساز جديد روبرو هستند كه اصول و معيارهاى تازهاى عرضه مىكند، كه در بسيارى از موارد كاملا با اصول پيشين متضاد و ناسازگار است. از سوى ديگر گرفتار افكار و انديشههاى پيشين و خصلتهاى منافعطلبانه خود هستند، كه در ژرفاى روح آنان رسوخ كرده است، بويژه كه منافع خود را نيز در سايه آن معيارها پايدار مىدانند. گروه دوم در رويارويى با انقلاب دو دسته مىشوند: دستهاى كوتاهفكر و سطحىنگر، كه در برابر انقلاب و نظام جديد مىايستند و در برابر انديشههاى نوين مقاومت مىكنند. اين دسته زود از ميان مىروند، و براى نيروهاى انقلابى رويارويى با اين گروه چندان دشوار نيست. دسته دوم كسانيند كه اصولى و بنيادى فكر مىكنند و پويايى و بالندگى حركت جديد و انقلابى را درك مىكنند و ستيز با آن را ناممكن مىشناسند. اينان بظاهر به حركت نوين تن مىدهند و آن را مىپذيرند، ليكن در درون و باطن به هرگونه كارشكنى دست مىيازند. اين دسته در ظاهر انقلابى و طرفدار مبانى جديدند و در باطن ضدانقلاب و معتقد به اصول گذشتهاند. گرايش اين نوع از مردم و گروهها به انقلاب، و ناشناخته ماندن آنان يا طرد نشدن آنان، همواره، مشكل اساسى هر انقلاب است و عامل اصلى انحراف در مبانى انقلابها. اين طبقه با نفوذ در صفوف انقلابيون، حركت نو را دچار انحراف و چرخش به عقب و واپسگرايى مىسازند، و اندكاندك افكار و انديشههاى واپسگراى خود را در قالب تعبيرها و واژههاى نو در جامعه جا مىزنند، و مبانى انقلاب را بتدريج از محتواى اصلى تهى مىسازند، و كمكم انقلاب را به ضدانقلاب تبديل مىكنند. و اين امرى است كه همواره تجربه شده است. ليكن مايه عبرت نگشته است. يكى از راههاى اصلى نفوذ اين خائنان خادمنما و ضدانقلابيون انقلابىنما و سرمايهداران و طاغوتان بظاهر مردمى، توبه است. البته توبه مىتواند راست و درستباشد و شخص تائب براستى گذشتهها را پس پشت افكنده و به راه بازگشته باشد، و هم مىتواند ظاهرى فريبكارانه صورت گيرد. تشخيص درستحقيقت توبه كارى دشوار است و اگر اين دشوار حل نگردد حل مشكل نفوذ عناصر ناباب و ضد عدل و ضد ارزش در صفوف انقلاب دشوار است. (8) اين مشكل درباره داورى و قضاوت نيز هست كه افراد مجرم - بويژه متمكنان و طاغوتان مالى و سياسى و نظامى - با زيركى و هوشيارى و با استفاده از افراد متخصص كه از راههاى فرار قانونى اطلاع دارند، مىتوانند بيگناه را مجرم و مجرمان را بيگناه جلوه دهند و حق را ناحق كنند. (9) در جامعه مهدوى (ع) كه سره از ناسره و منافق و طاغوت و طاغوتچه از ديگران جدا مىشوند و همه مجرمان كيفر مىيابند، و همه حقها به حقداران مىرسد، اين دو مشكل چگونه حل مىشود كه راه فرارى باقى نماند؟ در احاديث كه در آنها اندكى از راهها و روشهاى امام مهدى (ع) ترسيم شده استبه دو موضوع اساسى در اين زمينه اشاره شده است: 1- امام و ياران او در قضاوت چون داود پيامبر (ع) قضاوت مىكنند، يعنى باعلم باطنبينى و احاطه به منويات و انديشههاى باطنى اشخاص و افراد، مجرمان را مجرم اعلام مىكنند و بيگناهان را بيگناه، و در آن دوران ديگر نيازى به شاهد و بينه و ارائه مدارك و دلائل نيست. با استفاده از اين شيوه الهى است كه كار قضاوت بسرعت انجام مىگيرد، و هر مجرم و تبهكار در دم به كيفر مىرسد، و حقى از مظلومى ضايع نمىگردد. امام صادق (ع): لن تذهبالدنيا حتى يخرج رجل منا اهلالبيتيحكم بحكم داود و آل داود لايسالالناس بينة. (10) - دنيا پايان نمىپذيرد تا مردى از خاندان ما قيام كند، كه چون داوود (ع) و آل داود قضاوت كند، و از كسى (براى داورى) دليلى نخواهد. شيخ مفيد مىگويد: « چون قائم آل محمد (ص) قيام كند، مانند حضرت داود (ع) يعنى برحسب باطن، قضاوت كند، و بىهيچ نيازى به شاهد حكم دهد. خداوند حكم را به او الهام مىكند. و او بر طبق الهام الهى حكم كند، مهدى، نقشههاى پنهانى هر گروه را بداند و به آنان آن نقشهها را بگويد. مهدى، دوست و دشمن خود را با نگاه بشناسد.»(11) مشكل نفوذ عناصرى نفوذى نيز در پرتو همين اصل حل مىشود، زيرا كه افكار و انديشههاى افراد بر امام و ياران او (12) آشكار است، و ظاهرسازيها و نيرنگهاى آنان تاثيرى ندارد. به اين جهت است كه توبه اشخاص پذيرفته نمىشود. (13) امام باقر (ع): يقومالقائم بامر جديد ... و. قضاء جديد، علىالعرب شديد، ليس شانه الا بالسيف، لايستتيب احدا، ولا ياخذه فىالله لومة لائم. (14) - قائم (ع) قيام مىكند با شيوهاى نو... و روشى تازه در قضاوت. بر عربها سختگير است، شيوه او تنها شمشير است و توبه كسى را نمىپذيرد و در (راه) اجراى احكام الهى از ملامت ملامتگرى نمىهراسد. امام باقر (ع): - زرارة:... قلت ايسير، بسيرة محمد (ص)؟ قال: هيهات هيهات يا زرارة ما يسير بسيرته. قلت: جعلت فداك لم؟ قال ان رسولالله (ص) سار فى امته باللين كان يتالفالناس، والقائم يسير بالقتل... ولايستتيب احدا... . (15) - زراره مىگويد: از امام باقر (ع) پرسيدم: آيا قائم، با مردمان، مانند پيامبر (ص) رفتار نمىكند؟ فرمود: هيهات، هيهات! مانند پيامبر (ص) رفتار نمىكند. گفتم: فدايت گردم چرا؟ گفت: پيامبر با ملايمتبا مردم رفتار مىكرد، و مىكوشيد تا محبت مردم را، در راه دين، جلب كند و تاليف قلوب نمايد. اما قائم با شمشير با مردم روبرو مىشود... و توبهاى از كسى نمىپذيرد... قاطعيت الهى امام مهدى (ع)، در برابر همه عناصر فتنهانگيز و تجاوزطلبى است كه به حق و عدل پشت كردهاند و از تجاوز به حقوق و سلطهطلبى دستبردار نيستند. اين عناصر - داخل باشند يا خارج، به ظاهر مسلمان باشند يا كافر - بدون استثنا با شمشير فراگير امام روبرو خواهند شد، و جامعه از وجود اين ضدانسانها پاكسازى خواهد گرديد. امام باقر (ع): اذا قامالقائم سار الىالكوفة، فيخرج منها بضعة عشر للاف انفس... عليهمالسلاح فيقولون له: ارجع من حيث جئت فلا حاجة لنا فى بنى فاطمة فيضع فيهمالسيف حتى ياتى على آخرهم، ثم يدخلالكوفة فيقتل بها كل منافق مرتاب و يهدم قصورها، و يقتل مقاتليها حتى يرضىالله - عزوجل - . (16) - آنگاه كه قائم قيام كند به كوفه درآيد، پس چندين هزار (جنگجوى) سلاح به دستسر برآورند و به امام مهدى گويند: بدانجا كه آمدى بازگرد كه ما را نيازى به فرزندان فاطمه نيست. امام آنان را تا آخرين نفرشان مىكشد، سپس به كوفه داخل مىشود و (در داخل شهر) هر منافق شكگرايى را مىكشد، و كاخهاى شهر را ويران مىكند، و سلاح به دستان را از دم تيغ مىگذراند، تا خداى بزرگ (از كشتن اين دشمنان دين و عدل) خشنود گردد. چنانكه از اين حديث آشكار مىشود جامعه از همه عناصر ناباب و رياكار پاك مىگردد، و مظاهر زيست اشرافيگرى ويژه نظامهاى طبقاتى و سرمايهدارى چون قصرها و كاخها كه مسكن طبقات بالاى جامعه است، به دستبا كفايت امام مهدى (ع) ويران مىگردد. از جمله امورى كه امام مهدى (ع) را در اجراى دقيق قانون حق و عدل و عملى شدن ريز و درشت قوانين حدود و قصاص، يارى مىرساند ياران با صلابت و استوار و آشتىناپذير اماماند. ياران امام - افزون بر كمالات معنوى و جهات باطنى كه دارا هستند - چون طبق تعبير احاديث اكثر جوان هستند، (17) قاطع و خشن و دور از هر گونه ملاحظهكارى و مصلحتسنجى برنامهها را عملى مىسازند، و حق را به حقداران باز مىگردانند، و تبهكاران را بىترحم كيفر مىدهند. ديگر اينكه ذهن ايشان از مفاهيمى عوضى به نام اسلام و دين خدا انباشته نشده است كه در هر راه و كار دچار ترديد شوند و نتوانند قاطع و سريع به پاكسازى و اجراى احكام خدا دستيازند. آنان تنها از امام مهدى احكام خدا و آيين اسلام را مىآموزند و ذهنيت پيشساختهاى ندارند. همچنين آنان از امام خويش بىچون و چرا و بطور كامل پيروى مىكنند. و اين نيز موجب اجراى بيدرنگ و سازشناپذير مقررات و احكام است. اين اطاعت كامل، برخاسته از امامشناسى آنان است و اينها همه موجب مىگردد تا در اجراى احكام اسلام ناب و خالص از هيچ چيز بيم نداشته باشند، و هيچ عاملى هرچند بزرگ و سرسخت مانع كار آنان نگردد، و احكام مو به مو اجرا شود، گرچه دشواريهاى فراوان و تصفيههاى بزرگ و خونريزيهاى سيلآسايى را به همراه داشته باشد.
موعوددرقرآن
موضوع: <-PostCategory-> جمعه 12 آبان 1391برچسب:آخرالزمان,کلام امام حسین دربارهی امام زمان,امام زمان,حجت,ظهور,موعوددرقرآن,امام زمان درقرآن, 21:18
در مقالههاى پيشين، آيات دربردارنده بشارت وراثت زمين به صالحان، مستضعفان و متقيان و پيروزى اهل حق بر باطل بيان شد. در بررسى سوره نور آيه 55، سه ويژگى براى اين حكومت ذكر شد: 1.برقرارى ثابت و پايدار دين مورد پسند خداوند. 2. مبدل شدن خوف و ترس به امنيت و آرامش 3. حاكميت توحيد و نفى مطلق شرك. اما در آيه محل بحث، سخن از برنامههاى عملى ياوران خداست كه اگر در زمين قدرت پيدا كنند، اجراى احكام الهى را سرلوحه برنامههاى خود قرار مىدهند و با بر پايى نماز به خودسازى مىپردازند، و با پرداخت زكات مشكل اقتصادى جامعه را، حل مىكنند و با امر به معروف و نهى از منكر از جامعهاى سالم و خداپسند برخوردار مىگردند. در اينجا به بررسى آيه مىپردازيم: 1. موقعيت آيه: قبل از اين آيه، خداوند مطالبى درباره دفاع از مظلومان در برابر ظالمان و قدرت خود بر يارى آنها را بيان كرده، سپس در فايده دفاع مىفرمايد: اگر دفاع نباشد، عبادتگاههاء و مساجدى كه در آن ياد خدا مىشود، از بين مىرود و در پايان تاكيد مىكند كسانى كه خدا را يارى مىكنند، خداوند نيز آنها را يارى مىكند. چون او قوى و نفوذ ناپذير است و هنگامى كه با يارى خداوند پيروز و حاكم زمين شوند، اجراى احكام الهى را سرلوحه برنامه خود قرار مىدهند و دين الهى را حاكميت مىبخشند. 2. برنامه عملى ياوران خدا: اينها پس از پيروزى، همچون خودكامگان، غرور مستى و دنياطلبى را شيوه خود نمىكنند تا اينكه خود طاغوت جديدى شوند; بلكه زندگى صالحانه توام با اصلاح خود و جامعه را به ارمغان مىآورند و بدين طريق حكومت مورد رضايتخداوند را فراهم مىسازند. برنامههاى اصلى اينها در سه امر خلاصه مىشود: الف) بر پا داشتن نماز: اولين برنامه حكومت مورد پسند خداوند، حاكميت توحيد و ايجاد روح معنويت و تزكيه نفس است كه راه را براى كمال نفسانى انسان هموار مىكند. البته، مراد نمازى است كه به خاطر رعايت تمام شرايط ظاهرى و معنوى، انسان را از فحشا و منكرات باز دارد و مقبول حضرت حق، جل و علا، واقع شود. چنين نمازى اطاعت، خشيت و تقواى الهى را در همه شؤون زندگى فراهم مىسازد و نتيجه آن كاميابى و رستگارى است. چنانكه مىفرمايد: «و من يطعالله و رسوله و يخشالله و يتقه، فاولئك همالفائزون.» (2) هركس خدا و رسولش را اطاعت كند و از خدا بترسد و پرهيزگارى پيشه كند; پس آنها رستگارانند. ب) پرداخت زكات: پرداخت زكات از دو جنبه ارزشمند است: 1. همدلى و همراهى با مردم و زدودن فقر و اصلاح اقتصادى در جامعه; 2. زدودن حرص، بخل و مال پرستى از وجود انسانها و جايگزينى روح ايثار و همدردى; تا بخل در درون انسانهاست راه سعادت و رستگارى به روى آنها بسته است: «و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون». (3) و هر كس جان خود را از بخل حفظ كند، او رستگار است. بنابراين، پرداخت زكات هم وسيلهاى براى رستگارى و كمال نفسانى است و هم عدالت اجتماعى را گسترش مىدهد. امام صادق، عليهالسلام، مىفرمايد: «زكات براى اين قرار داده شده تا ثروتمندان امتحان شوند، و كمكى براى فقرا باشد. اگر مردم زكات اموال خود را مىپرداختند، هيچ مسلمانى فقير و محتاج نبود و مردم با اين زكاتى كه خدا براى [استفاده] فقرا واجب كرده، بىنياز مىشدند و مردم، فقير، محتاج، گرسنه و عريان نمىشوند مگر به خاطر گناه ثروتمندان... سوگند مىخورم به كسى كه مردم را خلق كرد و روزى را گسترش داد، هيچ مالى د رخشكى و دريا تلف نمىشود مگر به خاطر ترك زكات... و محبوبترين مردم به خدا كسى است كه در بخشندگى سخىترين مردم باشد، و سخى ترين مردم كسى است كه در آنچه كه خداوند از اموالش بر مؤمنان واجب كرده، بخل نورزد». (4) در حكومت صالحان، زكات، هم به همان صورتى كه خداوند واجب كرده، پرداخت مىشود، و هم به مصارف واقعى خودش مىرسد; و در نتيجه هم نفس انسان پاك مىشود و هم اقتصاد سالمى بر جامعه حكمفرما مىگردد. ج) امر به معروف و نهى از منكر: يكى ديگر از وظايف ياوران دين خدا در زمان حكومتخود ترويج تمام خوبيها و اوامر الهى در ميان همه افراد است و تمام كوشش آنها زدودن بديها و گناهان در جامعه است. در چنين حكومتى اسلام و مسلمين چنان عزيز و كفار و منافقان چنان ذليلاند كه صالحان به خاطر اطاعت از فرمان خدا و ترك معصيت تمسخر نمىشوند و تعدى به حقوق ديگران و معصيت علنى خداوند، رختبرمىبندد. در چنين جامعهاى، هر انسانى خود را در برابر ديگران مسؤول مىبيند; بنابراين با بهترين وجه ممكن، بر اساس دستورهاى خداوند، در رشد و شكوفايى جامعه كوشش مىكند و مسلم است كه در چنين موقعيتى، جايى براى تسلط اشرار باقى نمىماند. 3. مصاديق آيه: هر حكومتى كه توحيد و نفى شرك را اساس خود قرار دهد و در خودسازى و اجراى احكام دين و اصلاح جامعه كوشا باشد، اين حكومت از مصاديق آيه محل بحث مىشود. در بعضى روايات، اهل بيت، عليهمالسلام، اين آيه را با خود منطبق دانسته و گفتهاند: «نحن هم»; (5) ما همين گروه هستيم. امام صادق، عليهالسلام، در روايتى كه در ذيل آيه مزبور وارد شده مىفرمايد: «فهذه لآل محمد الى آخرالآية، والمهدى و اصحابه يملكهمالله مشارقالارض و مغاربها، و يظهرالدين و يميتالله به و باصحابهالبدع و الباطل كما اماتالشقاةالحق، حتى لايرى اينالظلم، و يامرون بالمعروف و ينهون عنالمنكر». (6) اين آيه تا آخر آن درباره آل محمد و مهدى و اصحاب اوست كه مشرقها و مغربهاى زمين را تصاحب مىكند و دين پيروز مىشود. و خداوند به وسيله او و اصحابش، بدعتها و باطل را مىميراند، همانطور كه اشقيا، اهل باطل را از بين بردند، به گونهاى كه ظلم در هيچ جا ديده نمىشود، و امر به معروف و نهى از منكر مىكنند. بنابراين، مصداق كامل اين آيه، در زمان ظهور حضرت مهدى، عليهالسلام، تحقق مىيابد. همانطور كه پيامبر اسلام، صلىاللهعليهوآله، نيز مىفرمايند: «يفرج الله بالمهدى عن الامة بملا قلوب العباد عبادة و يسعهم عدله، به يمحق الكذب، و يذهب الزمان الكلب و يخرج ذل الرق من اعناقكم». (7) خداوند به وسيله مهدى براى اين امت گشايش ايجاد مىكند، و دلهاى بندگان را از عبادت پر مىكند، و عدلش را همه جا مىگستراند و به وسيله او دروغ ريشهكن مىشود و دوران سختسپرى مىشود، و ذلتبندگى از گردنهاى شما خارج مىشود. يكى از برنامههاى مهم حكومتحضرت مهدى، عليهالسلام، فقرزدايى كامل از جامعه به وسيله اجراى عدالت، و زدودن حرص و طمع از دلهاى مردم است. در روايتى از اهل سنت اين برنامه اينگونه تشريح شده است: «بشارت باد بر شما، مهدى ! مردى از قريش كه از خاندان من است، در اختلاف و سستى مردم خروج مىكند، پس از آن زمين را پر از قسط و عدل مىكند همانطور كه از ظلم و جور پر شده است. ساكنان زمين و آسمان از او راضى هستند، و ثروتها به صورت صحيح و مساوى تقسيم مىشود. دلهاى امت محمد از بىنيازى پر مىشود، و عدالتش چنان گسترده مىشود كه آن حضرت منادى را مامور مىكند كه ندا دهد: چه كسى به من نياز دارد؟ اما غير از يك نفر كه درخواست مال مىكند هيچ كس به سراغ او نمىآيد. منادى به او مىگويد: پرده خانه كعبه را بياور تا از اموال به تو بدهم. آن شخص پرده خانه كعبه را مىآورد، منادى مىگويد: من فرستاده مهدى هستم تا مالى را به تو بدهم و سريع مال را به او مىدهد اما قدرت حمل آن را ندارد، بنابراين مقدارى از آن را كم مىكند تا بتواند آن را حمل كند. پس از آن كه بيرون مىآيد از كار خود پشيمان مىشود و مىگويد: من حريصترين امت محمد هستم. همه مردم براى گرفتن اين مال دعوت شدند، اما غير از من همگى آن را رها كردند، بنابراين، اموال را به منادى بر مىگرداند، ولى منادى مىگويد: ما چيزى را كه عطا كنيم پس نمىگيريم...» (8) آرى، در چنين دولت كريمهاى، اسلام و مسلمين عزيز هستند، نفاق و اهل آن خوار و ذليلاند، مردم به اطاعتخداى متعال دعوت مىشوند، و كرامت و بزرگوارى در دنيا و آخرت نصيبشان مىشود. اين حكومت، حكومتى است قرآنى و خداپسند كه ارزشهاى دينى بارور مىشود، مشكلات زندگى فردى و اجتماعى از بين مىرود، انسان از پوچى نجات مىيابد و در يك كلمه انسان به هدف آفرينش رهبرى مىشود. «اللهم انا نرغب اليك فى دولة كريمة، تعزبها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله و تجعلنا فيها من الدعاة الى طاعتك، والقادة الى سبيلك و ترزقنا بها كرامةالدنيا و الآخرة». (9) امام مهدی(عج) درکلام امام حسین(ع)
موضوع: <-PostCategory->
وجود مقدس حضرت بقيةاللهالاعظم ، اروحنالهالفداء، در معارف به عنوان «خونخواه كشته كربلا» (1) شناخته شده و شيعيان همراهى با آن امام منصور براى گرفتن انتقام خون حسين(ع) و يارانش را يكى از آرزوهاى بزرگ خود مىدانند، (2) تا جايى كه در هر عاشورا به يكديگر اينگونه سر سلامتى مىدهند: «اعظمالله اجورنا بمصابنا بالحسين(ع)و جعلنا و اياكم منالطالبين بثاره مع وليهالامامالمهدى من آل محمد:» (3) خداوند پاداش ما را در عزاى مصيبتحسين(ع) بزرگ گرداند و او شما را از جمله كسانى كه به همراه ولىاش امام مهدى از آل محمد: به خونخواهى او برمىخيزند قرار دهد. در يك كلام نام حسين(ع) و مهدى(ع) براى شيعيان يادآور يك حكايت ناتمام است، حكايتى كه آغازگر آن حضرت اباعبدالله الحسين(ع) و پايان بخش آن حضرت بقيةاللهالاعظم (ع) است. در هر حال از آنجا كه در اذهان شيعيان اين دو وجود مقدس از قرابت و ارتباطى جدايىناپذير برخوردارند. از همين رو مناسب ديديم كه در ايام عزاى سرور آزادگان به بخشى از معارف ارزشمندى كه از آن حضرت در ارتباط با فرزند ارجمندش حضرت مهدى(ع) رسيده است اشاره كنيم: 1. نسب مهدى(ع)حضرت اباعبداللهالحسين(ع) در روايتهاى متعددى به اين موضوع كه حضرت مهدى(ع) از فرزندان و نوادگان ايشان است اشاره كردهاند كه از جمله آنها روايتى است كه در زير آمده است: «دخلت على جدى رسولالله (ص) فاجلسنى علىفخذه و قاللى: اناللهاختار من صلبك يا حسين تسعة ائمة، تاسعهم قائمهم، و كلهم فىالفضل والمنزلة عندالله سواء» (4) بر جدم رسول خدا، كه درود و سلام خدا بر او باد، وارد شدم، پس ايشان مرا بر زانوى خود نشانده و فرمود: اى حسين! خداوند از نسل تو نه امام را برگزيده است كه نهمين نفر از ايشان قيامكننده آنهاست و همه آنان در پيشگاه خداوند از نظر فضيلت و جايگاه برابر هستند. اين موضوع كه قائم آل محمد(ص) از نسل حسين(ع) و نهمين نواده اوست در روايات بسيارى ، كه از طريق شيعه و اهل سنت روايتشده، آمده است و هر گونه شك و ترديد نسبتبه نام و نشان و مشخصات موعود آخرالزمان وآخرين ذخيره الهى را برطرف مىسازد. «دخلتعلىالنبى (ص)فاذاالحسين على فخذه و هو يقبل عينيه وفاه و يقول: انتسيدابن سيدانت، امامابنامام، نتحجةابن حجة، ابوحجج تسعة من صلبك تاسعهم قائمهم.» (5) بر پيامبر خدا وارد شدم و ديدم كه آن حضرت در حالى كه حسين را بر زانوى خود نشانده بر چشمها و دهان او بوسه مىزند و مىفرمايد: تو آقايى فرزند آقايى ، تو امامى فرزند امامى، تو حجتى فرزند حجتى ، تو پدر حجتهاى نهگانهاى، از نسل تو نهمين حجت و قيامكننده آنان بر خواهد خاست. 2. عدالتگسترى مهدى(ع)عدالت و تشكيل جامعهاى بر اساس عدل از آرمانهاى هميشگى بشر بوده و در طول هزاران سالى كه از زندگى انسان بر كره خاك مىگذرد و صدها و هزاران نفر در پى تحقق اين آرمان، بشريتخسته از ظلم و ستم را به دنبال خود كشيدهاند، اما جز در مقاطع كوتاهى از زندگى بشر و آن هم در سرزمينهاى محدود هرگز اين آرمان بدرستى تحقق نيافته و هنوز هم عدالت آرزويى دست نيافتنى براى انسان عصر حاضر است. با توجه به همين موضوع در روايتهايى كه از پيامبر اكرم(ص) و امامان معصوم شيعه: وارد شده، گسترش عدالت و از بين بردن ظلم را يكى از بزرگترين رسالتهاى امام مهدى(ع) بر شمرده و تحقق عدالت واقعى را تنها در سايه حكومت او امكانپذير دانستهاند. از جمله اين روايتها روايتى است كه از حضرت اباعبداللهالحسين(ع) نقل شده و در آن آمده است: «لولم يبق منالدنياالا يوم واحد، لطولالله عزوجل ذلك اليوم حتى يخرج رجل منولدى، فيملاها عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما، كذلك سمعت رسولالله (ص) يقول» (6) اگر از عمر دنيا تنها يك روز باقى مانده باشد و خداوند آن روز را چنان طولانى مىگرداند كه مردى از فرزندان من قيام كند و دنيا را پس از آنكه از ظلم و ستم پر شده بود پر از عدل و داد نمايد، من اين سخن را از رسول خدا، كه درود و سلام خداوند بر او باد، شنيدم. پيامبر گرامى اسلامى (ص) نيز قيام عدالت گستر نهمين فرزند امام حسين(ع) را چنين بيان مىكنند: «... و جعل من صلبالحسين(ع) ائمة يقومون بامرى ...التاسع منهم قائم اهل بيتى، مهدىامتى، اشبهالناس بى فى، شمائله واقواله و افعاله، يظهر بعد غيبتة طويلة و حيرة مظلة ، فيعلن امرالله و يظهر دينالله ...فيملاالارض قسطا و عدلا ، كما ملئت جورا و ظلما.» (7) ... خداوند از فرزندان امام حسين ، امامانى قرار داده است كه امر (راه و روش آيين) مرا بر پا مىدارند. نهم آنان قائم خاندان من مهدى امتم مىباشد. او شبيهترين مردمان استبه من در سيما و گفتار و كردار . پس از غيبتى طولانى و سرگردانى و سردرگمى مردم ، ظاهر مىشود ، آنگاه امر (آيين) خدا را آشكار مىسازد... پس زمين را از عدل و داد لبريز مىكند پس از آنكه از ستم و بيداد لبريز شده باشد. 3. صابران در غيبت مهدى(ع)يكى از اركان انتظار فرج صبر و پايدارى است و انسان منتظر در واقع كسى است كه همه سختيها و ناملايمات را به اميد رسيدن به آرمان بلند خويش تحمل مىكند و از فشار و تهديد زورگويان و طعنه و تكذيب نابخردان هراس به دل راه نمىدهد، از همين رو در روايات صبر و انتظار همواره قرين يكديگر بوده و فضيلتبسيارى براى صبرپيشگان در زمان غيبتبر شمرده شده است. حضرت سيدالشهداء (ع) كه خود والاترين مظهر صبر و مقاومت در راه اداى تكليف الهى است در بيان مقام منتظرانى كه صبر و شكيبايى پيشه ساخته و بر آرمان خويش پايدارى مىورزند مىفرمايد: «منا اثنا عشر مهديا، اولهم اميرالمؤمنين على بن ابىطالب، و آخرهم التاسع منولدى، و هوالقائم بالحق، يحيىالله بهالارض بعد موتها، و يظهر به دينالحق علىالدين كله، ولو كرهالمشركون. له غيبة يرتد فيهااقوام و يثبت فيها علىالدينآخرون، فيؤذون و يقال لهم: «متى هذاالوعد ان كنتم صادقين»،اما انالصابر فى غيبتهعلىالاذى و التكذيب بمنزلةالمجاهدبالسيف بين يدى رسولالله (ص)» (8) در ميان ما اهل بيت دوازده مهدى وجود دارد كه اولين آنها اميرمؤمنان علىبنابىطالب(ع) و آخرين آنها نهمين فرزند من است. و اوست قيام كننده به حق ، خداوند به وسيله او زمين را پس از آنكه مرده است زنده مىكند و دين حق را به دست او بر همه اديان غلبه مىدهد، اگر چه مشركان نپسندند. براى او غيبتى است كه گروهى در آن از دين خدا بر مىگردند و گروهى ديگر بر دين خود ثابت مىمانند، كه اين گروه را اذيت كرده و به آنها مىگويند: «پس اين وعده چه شد اگر راست مىگوييد؟» آگاه باشيد آنكه در زمان غيبت او بر آزار و اذيت و تكذيب صبر كند همانند كسى است كه در مقابل رسول خدا(ص) با شمشير به جهاد برخاسته است. شايد بتوان گفت فضيلتهاى بىشمارى در روايات ما كه براى منتظران فرج بر شمردهاند به اعتبار همين صبر و شكيبايى و تحمل مشكلاتى است كه منتظران واقعى فرج بر خود هموار مىكنند. چنانكه در روايتى كه از امام صادق(ع) وارد شده، آمده است: «...فلا يستفرنكالشيطان، فانالعزةللهولرسوله وللمؤمنين، و لكن المنافقين لايعلمون ، الا تعلم ان من انتظر امرنا و صبر على ، يرى منالاذى والخوف، هو غدا فى زمرتنا...» (9) شيطان تو را تحريك نكند. زيرا كه عزت از آن خدا و پيامبر و مؤمنان است ليكن منافقان نمىدانند ، آيا نمىدانى كسى كه منتظر امر ما (حاكميت اجتماعى آرمانى ما) باشد، و بر بيمها و آزارهايى كه مىبيند شكيبايى ورزد، در روز بازپسين در كنار ما خواهد بود... 4. خصال مهدى(ع)حضرت مهدى(ع) عصار و فشرده عالم هستى (10) و وارث همه انبياء اولياء الهى است، و خداوند متعال همه خصال نيكويى را كه در بندگان صالح پيش از او وجود داشته، در آن حضرت جمع كرده است. به بيان ديگر آنچه خوبان همه دارند او به تنهايى دارد. در زمينه آنچه گفته شد روايتهاى بسيارى وارد شده كه از جمله آنها مىتوان به روايت زير كه از حضرت اباعبداللهالحسين(ع) نقل شده اشاره كرد: «فىالقائم منا سنن منالانبياء: سنة من نوح، و سنة من ابراهيم ، و سنة منموسى و سنة منعيسى ، و سنة من ايوب و سنة من محمد(ص) . فاما من نوح: فطولالعمر; واما من ابراهيم: فخفاءالولادة و اعتزال الناس; واما من موسى: فالخوف والغيبة; و اما من عيسى: فاختلافالناس فيه، واما منايوب: فالفرج بعدالبلوى; واما من محمد(ص) فالخروج بالسيف.» (11) در قائم ما (اهل بيت) سنتهايى از پيامبران الهى وجود دارد; سنتى از نوح ، سنتى از ابراهيم ، سنتى از عيسى ، سنتى از ايوب: و سنتى از محمد(ص) از نوح طول عمر، از ابراهيم پوشيدهماندن ولادت و كنارهگيرى از مردم ، از موسى، ترس و غيبت از جامعه ، از عيسى اختلاف مردم درباره او، از ايوب گشايش بعد از سختيها و بلايا، و از محمد(ص) قيام با شمشير را . نشانه های ظهور
موضوع: <-PostCategory->
اقتربت الساعة و انشق القمر× فتول عنهم يوم يدع الداع الى شئ نكر) (قمر: 1 و6). «آن ساعت نزديك آمد و ماه آسمان شكافته شد. پس از آنان روى بگردان تا روزى كه ندا كنندهاى خلق را به عالمى حيرتآور و هولانگيز دعوت كند». در حديثى آن ساعت را خروج حضرت مهدى(ع) دانسته كه مردم را به آئينى فرا مىخواند كه آن را منكر و ناشناخته مىدانند و باور نمىكنند كه آئين اسلام باشد. امام صادق(ع) برخى از ويژگيهاى آئين اسلام در آن زمان را اينگونه برمىشمارد: وقتى حضرت قائم قيام كند، به جانب كوفه رهسپار مىشود و چهار مسجد را در كوفه ويران مىسازد[چرا كه با موازين اسلام همخوان نيستند] و در روى كره زمين مسجدى كه داراى اشراف و بالكن باشد، باقى نخواهد ماند جز اين ويران مىسازد و آنها را بدون صاف و مستوى[بدون بالكن و اشراف] مىسازد، راههاى بزرگ را توسعه مىبخشد و همه چيزهايى كه از ديوارها به كوچه و خيابان موجود است، از قبيل بالكن، ناودان و... دستور مىفرمايد برچيده شوند، همه بدعتها را از بين مىبرد و همه سنتها را تجديد مىفرمايد شهرها و كشورهاى قسطنطنيه، چين و كوهستانهاى ديلم را مىگشايد، و هفتسال اينگونه حكم مىراند كه هر سالى برابر ده سال از سالهاى معمولى است. سپس آنچه خدا خواهد انجام مىدهد. راوى خبر مىپرسد: فدايت گردم چگونه سالها طولانى مىشود[و يك سال به اندازه ده سال خواهد گشت] فرمود: خداوند متعال فرمان مىدهد فلك درنگ و حركت را كند گرداند از اينرو روزها و سالها طولانى خواهند گشت. ابو بصير كه راوى خبر است، باز مىپرسد: آنان مىگويند فلك اگر تغيير كند[و از حركت معمولى باز ايستد يا كند شود]، از بين خواهد رفت؟ فرمود: اين سخن زنديقان است، اما مسلمانان چنين راهى را نخواهند پيمود و حال آن كه خداوند متعال ماه را براى پيامبر(ص) شكافت و قبل از آن خورشيد را براى يوشع بن نون برگرداند، از همه بالاتر، خبر داد به طولانى بودن روز قيامت روزى كه برابر هزار سال از سالهاى معمولى مردمان است. (1) تاييد سخن از ديدگاه دانش روز1 - طولانى شدن روز و سال در زمان ظهور حضرت مهدى(ع) از ديدگاه دانش روز با مشكل روبهرو نخواهد بود، بلكه دانش جديد آن را تاييد مىكند. ما در اين راستا با توجه به اين كه نيروى جاذبه(گرانش عام) در همه اجرام آسمانى و اجسام عنصرى و زمينى كارگر و مؤثر است، به نيروى جاذبه ماه و تاثير آن بر آب درياها، خاك و خشكىها و ايست دادن به كره زمين اشاره خواهيم داشت. از دير باز مردم روزگاران مىدانستند ميان طلوع و غروب ماه و برآمدن و فرونشينى آب درياها بايستى رابطهاى وجود داشته باشد، اما چگونگى آن را نمىدانستند تا اين كه: نابغه بزرگ جهان دانش «اسحاق نيوتون» براى نخستين بار بر اين معما دستيافت و چگونگى پيدايش آن را به درستى بيان داشت. پديده كشنده(جزر و مد) اساسا زاييده نيروى جاذبه كره ماه است، بديهى است درياها در مقايسه با خشكىهاى زمين از قابليت انعطاف و نرمى بيشترى برخوردار بوده و بالطبع در برابر نيروى كشش ماه كمتر ايستادگى مىكنند، به همين مناسبت تودههاى آب در زير پاى ماه انباشته مىگردند و پديدهاى را به نام «بركشند» ايجاد مىكنند. همزمان با «بركشند» رو به ماه، «بركشند» ديگرى در آن سوى كره زمين ايجاد مىگردد بدينسان كه آبهاى آن سوى كره زمين كه از ماه بدورند، كمتر متاثر گرديده و به اصطلاح عقب مىمانند و آب توده عظيمى را ايجاد مىكنند، لذا روزانه هر نقطه از سطح دريا دوبار دستخوش بركشند و دو بار هم دستخوش «فروكشند» مىگردد. بنابراين، بهطور متوسط فاصله(زمان) بين دو جزر و مد متوالى 12 ساعت و 5/25دقيقه است، درست نصف زمانى كه طول مىكشد، تا ماه ظاهرا يك دور كامل دور زمين بپيمايد يعنى 24 ساعت و 51 دقيقه. جزر و مد همراه با حركت ظاهرى ماه از افق شرقى ناظر، به سمت افق غربى او پيش مىروند. اثر جاذبه خورشيد در جزر و مد نسبتبه ماه از درجه دوم اهميتبرخوردار است، زيرا فاصله آن بيشتر(فاصله خورشيد از زمين يكصد و پنجاه ميليون كيلومتر) است، از اينرو نسبت نيروى مولد جزر و مد خورشيد تنها حدود7درصد(7%) نيروى ماه است. وقتى كه نيروهاى مولد ماه و خورشيد هماهنگ عمل مىكنند، مثلا هنگام ماه نو كه هر دو در يك طرف زمين هستند، جزر و مدها در حداكثر خود هستند و به نام جزر و مد 2بهارى يا «مهكشند» (Sprinq tide) ناميده مىشود، حد ديگر وقتى است كه خورشيد و ماه باهم زاويه 900 درجه (تربيع) مىسازند در اين هنگام جزر و مد را به حد اقل و به جزر و مدهاى خفيف يا «كهشكند» (Iveap tide) مبدل مىسازند. نزديكى ماه نيز تاثيرى در ارتفاع جزر و مد دارد، هنگامى كه ماه در حضيض زمينى قرار دارد نيروى مولد جزر و مد آن به اندازه 20% بيش از حد عادى است. جاذبه ماه سبب مىشود علاوه بر آماسيدن آبهاى كره زمين خشكىها نيز دستخوش تورم گردند كه در مقايسه با آماس آبها نامحسوس است. نيروى حاصل از جاذبه ماه و لنگرى كه از جانب انباشته شدن آبها به وجود مىآيد، سبب مىشوند چرخش محورى زمين به آرامى ايست(ترمز) كند و بدينسان بر طول شبانهروز زمينى مىافزايند. بررسى خطوط رشد و نمو سنگوارههاى مرجانى بيانگر آن است كه در 350 ميليون سال پيش طول شبانهروز حدود سه(3) ساعت كوتاهتر از شبانهروز كنونى بوده و طول سال خورشيدى به چيزى حدود 400 روز بالغ مىگرديده است. بررسىهايى كه از روى سوابق بجا مانده از كسوف و خسوفهاى گذشته به عمل آمده، نشان مىدهد كه روند افزايش طول روزهاى زمينى0016% ثانيه در هر قرن است. (2) 2 - كسى كه اين نيروى بنيادين و زيربنايى را به نام جاذبه در سرتاسر اين نظام اعم از جسمانى، جرمانى و كيهانى به وديعه نهاده است و شايد اين آيه(چنان كه برخى از مفسران برآنند) به آن اشاره داشته باشد: (الله الذى رفع السموات بغير عمد ترونها ثم استوى على العرش و سخر الشمس و القمر كل يجرى لاجل مسمى...)(رعد: 2). «خدا است آن ذات پاكى كه آسمانها را بدون ستون برافراشت و شما آن را ملاحظه مىكنيد آنگاه با كمال قدرت عرش را در خلقتبياراست و خورشيد و ماه را مسخر اراده خود ساخت كه هركدام در وقتخاص و مدار معين به گردش آيند». چنين خدايى قدرت دارد پريود روزانه و ساليانه(حركت وضعى و انتقالى) كره زمين را كاهش دهد يك دور گردش وضعى زمين را ده برابر كرده به 240 ساعتبرساند و يك دور گردش ساليانه زمين در مدار خود را ده برابر كرده يعنى كره زمين كه در هر ثانيه سى(30) كيلومتر حركت مىكند، به3 كيلومتر كاهش دهد از اينرو امام صادق(ع) براى رفع تعجب از ابوبصير مىفرمايد: آنگونه كه ماه براى رسول خدا شكافته شد[روايات در اين باره از سنى و شيعه به سرحد يقين و تواتر است] و پيش از آن خورشيد بر يوشع بن نون باز گشت[به احتمال قوى به مقدار چند ساعت كره زمين در حركت وضعى خود از راستبه چپ (غرب به شرق) برگشته باشد]، چنان كه امروزه منجمان ناهيد(زهره)شناس معتقدند حركت وضعى ناهيد از شرق به غرب يعنى برخلاف حركت وضعى زمين است، از اينرو در زهره خورشيد از مغرب طلوع و به مشرق غروب مىكند، پس خداوند قادر است كه چنين حركتى را ظرف چند ساعتبراى كره زمين در زمان يوشع بن نون پديد آورد. و از همه مهمتر روز قيامت است كه قرآن در باره مقدار آن مىفرمايد: (...و ان يوما عند ربك كالف سنة مما تعدون)(حج:47). «همانا يك روز نزد خدا چون هزار سال به حساب شماست». و مىفرمايد: (يدبر الامر من السماء الى الارض ثم يعرج اليه فى يوم كان مقداره الف سنة مما تعدون)(سجده: 5). «او امر عالم را به نظام احسن و اكمل از آسمان تا زمين تدبير مىكند سپس روزى كه مقدارش به حساب شما بندگان هزار سال است، باز به سوى خود بالا مىبرد». 3 - ايستادن آفتاب نوشته سيد اسماعيل عقيلى را مىتوان تاييد ديگرى دانستبر فرمايش امام صادق(ع) يعنى بربازگشتخورشيد، كه ما به تعبير ديگر بازگشتحركت وضعى زمين دانستيم، وى در باب علائم ظهور نوشته است: از آن علايم ايستادن آفتاب است در وسط آسمان از اول ظهر تا وقت عصر بدون آن كه حركت نمايد، و اين دليل استبر تغيير حركت افلاك (3)مورخان و محدثان اين سخن را ذيل آيه نوشتهاند: (ان نشا ننزل عليهم من السماء آية فظلت اعناقهم لها خاضعين)(شعراء:4). «ما اگر بخواهيم از آسمان نشانه و آيت قهرى نازل گردانيم تا همه بر آن گردن نهند و خاضع شوند». ابوبصير گويد: از امام صادق(ع) درباره اين آيه شنيدم فرمود: به زودى خداوند درباره آنان چنين خواهد گرد گفتم: اينان چهكسانى مىباشند؟ فرمود: بنىاميه و يارانشان مىباشند، گفتم آن نشانه و آيه چيست؟ فرمود: ايستادن خورشيد بين اول ظهر تا وقت عصر و خارج شدن و پديدار گشتن يك صورت تا سينه شخصى -كه حسب و نسب او شناخته شده است- در خورشيد، اين پديده در زمان سفيانى واقع شود در اين هنگام سفيانى و دار و دسته او به هلاكتخواهند رسيد. امام صادق(ع) فرمود: پيش از ظهور حضرت مهدى(ع) پنج نشانه واقع مىشود: 1 - صيحه آسمانى، آن حضرت در مكه داخل مىشود و در جانب خانه كعبه ظهور مىنمايد و چون آفتاب بلند شود، قبل از آن منادى ندا كند كه همه اهل زمين و اسمان بشنوند و بگويد: اى گروه خلايق آگاه باشيد كه اين مهدى آل محمد است. او را به نام و كنيه جدش رسول خدا(ص) ياد نمايد و در اين باره اين آيه نازل شد: (ان نشا ننزل عليهم من السماء...). 2 - سفيانى: او از بيابان بىاب و علف واقع ميان مكه و شام خروج كند، سفيانى مردى استبد صورت، آبلهرو، چهارشانه، ازرق چشم و نام او «عثمان بن عنبسه» و از فرزندان يزيد بن معاويه است، او شهرهاى دمشق، حمص، فلسطين، اردن و قنسرين را به تصرف خويش آورد.... 3 - فرو رفتن لشگر سفيانى، در بيابانى بين مكه و مدينه، نيروهاى او در اين محور به سيصدر هزار نفر مىرسند، و سرانجام خود او به دست لشگريان حضرت مهدى(ع) در بيتالمقدس كشته خواهد گشت. 4 - قتل نفس زكيه، و آن پسرى است از آل محمد(ص) كه بين ركن و مقام شهيد مىشود. 5- يمانى: خروج يمانى از يمن اتفاق مىافتد. در پارهاى اخبار وارد شده كه يمانى و خراسانى و سفيانى در زمان واحد خروج خواهند نمود يعنى در يك روز و يك ماه و يك سال و در ميان اين سه نفر از يمانى هدايت كنندهتر نيست وى خلايق را به سوى حق دلالت مىكند. (4)
طلوع خورشيد از مغرب آيا واقعا، خورشيد از مغرب طلوع مىكند؟ يا اين كه طلوع آفتاب از مغرب، كنايه از طلوع جمال آن حضرت از مكه معظمه، است، مرحوم مجلسى مىگويد: آنگاه كه امير مؤمنان على(ع) علايم ظهور را براى اصحاب خويش چون: «اصبغبننباته» و «صعصعة بن صوحان» بيان مىفرمود چنين گفت: طلوع آفتاب از مغرب. «نزال بن سبره» از «صعصعة» پرسيد مراد اميرالمؤمنين(ع) از اين كلام چيست؟ «صعصعه» گفت: يابن سبره كسى كه عيسى بن مريم(ع) پشتسر او نماز مىگزارد، امام دوازدهم از طبقه نهم از اولاد حسين بن على(ع) است و او است آن آفتابى كه از مغرب طلوع و در ميان ركن و مقام ظاهر مىشود و روى زمين را از كفر و فسق و اعتقادات باطل پاك مىگرداند. (1) 5 - طلوع ستارهاى از مشرق كه مانند ماه مىدرخشد و روشنى مىبخشد، اين ستاره به شكل ماه جديد و دوطرف آن به گونهاى كج مىباشد كه نزديك است از كجى به هم وصل شود و چنان درخشندگى داشته باشد كه چشمها را خيره سازد «طلوع نجم بالمشرق يضئ كما يضئ القمر ثم ينعطف حتى يكاد تلتقى طرفاه». (2) 6 - ستارههاى دنبالهداردر برخى از روايات طلوع ستارههاى دنبالهدار از علايم ظهور به حساب رفته است چنانكه اميرالمؤمنين(ع) مىفرمايد: «و طلوع الكواكب المذنبة واقتران النجوم». (3) و همچنين فرمود: «و بدا لكم النجم ذوالذنب من قبل المشرق و لاح لكم القمر المنير فاذا كان ذلك فراجعوا التوبة». (4) «يعنى براى شما ستاره دنبالهدارى از جانب خاور آشكار و ماهتاب پرفروغى ظاهر مىشود در اين هنگام به توبه باز گرديد، و در برخى از علامات، ظهور ستاره دنبالهدار را در نزديك جدى به نگارش آوردهاند». علامه مجلسى(قدسسره) ذيل كلام اميرالمؤمنين(ع) مىنويسد: گفته شده است اين سخن اشاره استبه ستاره دنبالهدارى كه در سال839 هجرى پديد آمد، درحالى كه خورشيد در اوايل ميزان[مهرماه] بود، اين ستاره ذوذنب نزديك مجموعه ستارگان «اكليل شمالى» بود، سپس به تدريج از نور آن كاسته و پس از هشت ماه بهطور كلى محو گرديد. در زمان ما[مجلسى دوم] در سال 1075 ستاره دنبالهدارى بين مشرق و قبله مشاهده گشت كه داراى طلوع و غروب بود، حركت آن سريع و از مغرب به مشرق(توالى) بود و پس از دو ماه ناپديد شد، ليكن نمىتوان گفت مراد آن حضرت حتما اين زمانها بوده است. (5) پژوهشى پيرامون ستارههاى دنبالهدارستارگان دنبالهدار اجرامى آسمانى مىباشند كه داراى شكل منحصر به فرد و اندزاههايى بزرگ گهگاه ظاهر مىشوند. ستاره دنبالهدار كه با چشم غير مسلح چون ماه بىحركتبه نظر مىآيد، در واقع با سرعت صدها كيلومتر در ثانيه حركت مىكند، سرعت دقيق آن را مىتوان از تغيير مكان آن نسبتبه ستارگان ثابت تعيين كرد. تعداد ستارههاى دنبالهدار تا 10 عدد احتمال مىرود. ولى تاكنون حدود هفتصد(700) ستاره دنبالهدار شناخته شده و هر ساله نيز چند عدد ستاره دنبالهدار جديد كشف و رصد مىگردد. حدود 260 عدد آنها در مدارهاى بسته و كشيده دور مىزنند و بسيارى از آنها چندين بار به جانب زمين باز گشته و مشاهده شدهاند، و تعداد 370 عدد از آنها داراى مدارى هذلولى يا سهمى هستند كه پس از يك بار نزديك شدن به زمين و مشاهده آنها ديگر ديده نخواهند شد. در حدود 45 ستاره دنبالهدار در جهتسيارهها حركت مىكنند(از مغرب به مشرق) و نقطه حضيض مدارى آنها نزديك به مدار سياره مشترى و عضوى از خانواده مشترى هستند. مدار اين ستارهها بيضى است و اغلب آنها به سمت صورت فلكى غول (هركول) كه همه منظومه شمسى با سرعتى معادل 20 كيلومتر در ثانيه به طرف آن درحركت است، پيش مىروند. ساختمان ستارههاى دنبالهدارستارههاى دنبالهدار از ذرات شهابى همراه با هسته جامد بزرگ تشكيل شدهاند، و همه آنها به وسيله جرمى از گاز كما ( Coma) احاطه شده كه از مولكولها و اتمهاى آزاد شده از ناحيه هسته تشكيل يافته و از عناصرى همچون دو اتم سبك نظير OH (هيدروكسيل)، ك. و ورم (K, Wurm) ، پى، سوينگز (P, Sings) و گروهى از مولكولهاى مادر نظير متان (C H4) را بربر دارند. در زمين بعضى از اين عناصر به شكل گاز آمونياك يا مايع آب وجود دارند اما «سوينگز»و «ورم» خاطرنشان ساختهاند كه اين عناصر در ستارههاى دنبالهدار به شكل جامد وجود دارند، همچون يخ معمولى در مورد آب و يخ آمونياك، و يخ متان و غيره كه در درون آنها مادههاى شهابى تشكيل يافتهاند از آهن، كلسيم، منيزيم، نيكل، آلومينيم، سديم و... يخهاى سطحى ستارههاى دنبالهدار با بازگشت متوالى و عبور از نزديك خورشيد به تدريج ذوب مىشوند و در زير آنها لايههاى يخ جامدى باقى خواهند بود كه به خوبى از تاثير اشعه خورشيدى محافظت مىشوند. درجه حرارت اين ستارهها بستگى به فاصله آنها از خورشيد دارد. ستارههاى دنبالهدار مشهور1 - مهشورترين ستارههاى دنبالهدار متناوب ستاره «هالى» (HALLEY,S,CMET) است اين ستاره به وسيله «ادموند هالى»(1656 - 1742) عضو رصدخانه سلطنتى انگلستان پيشبينى شد. دكتر هالى در واقع يكى از همكاران جوان اسحاق نيوتن بود، وى براى اولين مرتبه اظهار داشت كه ستارههاى دنبالهدار ديده شده در سالهاى 1531م و1607 و 1682م بازگشت متفاوتى از يك ستاره دنبالهدار مىباشند كه هر76 سال يك بار به دور خورشيد گردش مىكند، محاسبات دكتر هالى نشان داد كه دنبالهدار مزبور مجددا در سال 1758 در آسمان پديدار خواهد شد، جرم مزبور كه به افتخار وى دنبالهدار «هالى» نام گرفته بود، نخستين بار در شب كريسمس سال 1758 ديده شد، هالى تنها دنبالهدارى است كه با چشم غير مسلح ديده مىشود. تاريخچه ظهور اين دنبالهدار به 240 سال پيش از ميلاد و به گمانى467 سال قبل از ميلاد حضرت مسيح(ع) بر مىگردد اما بازگشتهاى83 پيش از ميلاد و همچنين 11 قبل از ميلاد در تاريخ ثبت است و بازگشتهاى بعدى نيز مرتبا به ثبت رسيده است. از آنجايى كه دنبالهدار هالى تحت تاثير نيروى گرانشى سيارات برجيس و كيوان(مشترى و زحل) قرار دارد لذا دوره گردش آن دقيقا ثابت نيست و بين 74 تا 78 سال به درازا مىكشد، از اينرو بازگشت مجدد آن به سال 2 - 2061م با درخشندگى خوبى خواهد بود. پژوهشهاى فضا ناوهابازگشتسال1986م فرصت مناسبى بود تا دنبالهدار هالى به كمك فضاناوهاى پژوهشى از نزديك مورد بررسى قرار گيرد، هدف از اين برنامه مطالعه ساختار جرم مزبور از نظر فيزيكى و شيميايى و آزمايش هسته، و جو هالى و همچنين رابطه ميان جرم آن با بادهاى خورشيد بوده است. بر اين اساس مؤسسه پژوهشهاى كيهانى اروپا فضاناو جيوتو (Giotto) و شوروىها دو فضاناو به نام «وگاى 1 و 2» ( Vega) و ژاپنيها نيز فضاناوهايى به سوى هالى روانه ساختند. فضاناو وگا 1، در تاريخ6 مارس1986 از فاصله8889 كيلومترى آن گذشت، طراحان سفينه مزبور اميدوار بودند كه فضاناو وگا1، از گيسوى دنبالهدار نمونه بردارى كند و هسته آن را به دقت مورد كاوش قرار دهد. با وجودى كه به دليل پارهاى نواقص فنى، عكسبردارى واضح و روشن از هسته امكانپذير نگرديد، اما عكسها و اطلاعاتى كه به زمين مخابره شد، كاملا شگفتانگيز و غير منتظره بود. وگا2، نيز در هشتم مارس همان سال از فاصله 8030 كيلومترى هسته هالى گذشت و با وجودى كه به وسيله غبارهاى گيسوى هالى به شدت بمباران گرديد، توانست اطلاعات و عكسهاى جالب و گرانقيمتى به زمين ارسال دارد. فضاناو جيوتو از فاصله 605 كيلومترى هسته عبور كرد و عكسهاى دقيقتر و روشنترى به زمين مخابره نمود و نارسايىهاى وگاى 1 و 2 را جبران ساخت. نتايجى كه كلا از اين ديدارها به دست آمده، نشان مىدهد كه هسته هالى شكلى شبيه سيبزمينى دارد كه ابعاد آن بهطور متوسط حدود 15×10×5/7 كيلومتر است و سطح آن همانند ذغال، سياه بوده و نسبتبازتاب آن از 4درصد تجاوز نمىكند، عكسها و اطلاعات مخابره شده نشان مىدهد كه هسته هالى در ميان ابرى از غبار جاى دارد و عوارضى به صورت شكافها و گودالها و فرورفتگىها، در سطح آن به چشم مىخورد كه اندازه آنها بين 100متر مكعب تا يك كيلومتر است. علاوه بر عوارض مزبور، پديدههاى فورانى كاملا غير منتظرهاى در سطح هسته به چشم مىخورد كه گاز از آن بيرون مىجهد. گيسو و دنباله هالى از گازهايى كه از هسته تبخير مىشوند، تشكيل مىيابند و غبار نيز از سطح هسته پراكنده مىگردد، در سطح رو به خورشيد هسته هالى چند دهانه فورانى يافت مىگردد كه جمعا منبع اصلى گسيل گاز و غبار را تشكيل مىدهند، هسته هالى جسم سياهى است كه نور خورشيد را جذب مىكند و دمايى را معادل 300 تا 400 گلوين(27 تا127 درجه سانتيگراد) نشان مىدهد. فضاناو جيوتو كه تا اعماق گيسوى هالى پيش رفته بود، مقدار گاز و تركيبات آن را اندازهگيرى كرده و چنين نشان مىدهد كه 80درصد گيسو از مولكولهاى آب و بقيه اكثرا از مولكولهاى دىاكسيد كربن تشكيل يافته است. تجزيه و تحليل ذرات غبار دنبالهدار هالى كه به وسيله ابزارهاى نصب شده در جيوتو و وگا به عمل آمده، نشان مىدهد كه تقريبا 80درصد آنها حاوى ئيدروژن، كربن، نيتروژن، اكسيژن، و مقدارى گوگرد است و علاوه بر آن، مقدارى سديم، منيزيوم، سيليسيم، كلسيم و آهن نيز در آن يافت مىگردد. 2 - يكى ديگر از ستارههاى دنبالهدار متناوبى كه در تمام قسمتهاى مدارش قابل مشاهده بوده است، ستاره دنبالهدار «شواسمن» است، اين ستاره در حقيقت قابل توجه است و مدارش بين مشترى و زحل قرار دارد و درخشندگى آن تغيير مىپذيرد. 3 - از ديگر ستارههاى دنبالهدار قابل توجه ستارهاى است كه سال 1882م در روشنايى روز كاملا قابل رؤيتبود و از خرمن خورشيد در فاصله 50000 كيلومترى سطح آن عبور نمود. (6) چهل حدیث ازامام زمان
موضوع: <-PostCategory-> دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:چهل حدیث ازامام زمان, 15:50
1- توجّه امام مهدى(عليه السلام) به شيعيان خويش
إِنّا غَيْرُ مُهْمِلينَ لِمُراعاتِكُمْ، وَ لا ناسينَ لِذِكْرِكُمْ، وَ لَوْ لا ذلِكَ لَنَزَلَ بِكُمُ اللاَّْواهُ، وَ اصْطَلَمَكُمُ الاَْعْداءُ. فَاتَّقُوا اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ وَ ظاهِرُونا:
ما در رعايت حال شما كوتاهى نمىكنيم و ياد شما را از خاطر نبرده يم، كه اگر جز اين بود گرفتارىها به شما روى مىآورد و دشمنان، شما را ريشه كن مىكردند. از خدا بترسيد و ما را پشتيبانى كنيد.
2- عمل صالح و تقرّب به اهل بيت(عليهم السلام)
فَلْيَعْمَلْ كُلُّ امْرِء مِنْكُمْ بِما يُقَرَّبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنا، وَلْيَتَجَنَّبْ ما يُدْنيهِ مِنْ كَراهِيَّتِنا وَ سَخَطِنا، فَإِنَّ امْرَأً يَبْغَتُهُ فُجْأَةً حينَ لا تَنْفَعُهُ تَوْبَةٌ، وَ لا يُنْجيهِ مِنْ عِقابِنا نَدَمٌ عَلى حَوْبَة:
هر يك از شما بايد به آنچه كه او را به دوستى ما نزديك مىسازد، عمل كند و از آنچه كه خوشايند ما نبوده و خشم ما در آن است، دورى گزيند، زيرا خداوند به طور ناگهانى انسان را مىگيرد، در وقتى كه توبه برايش سودى ندارد و پشيمانى او را از كيفر ما به خاطر گناهش نجات نمىدهد.
3- تسليم در مقابل دستورهاى اهل بيت(عليهم السلام)
فَاتَّقُوا اللّهَ، وَ سَلِّمُوا لَنا، وَ رُدُّو الاَْمْرَ إِلَيْنا، فَعَلَيْنَا الاِْصْدارُ، كَما كانَ مِنَّا الاِْيرادُ، وَ لا تَحاوَلُوا كَشْفَ ما غُطِّىَ عَنْكُمْ، وَ اجْعَلُوا قَصْدَكُمْ إِلَيْنا بِالْمَوَدَّةِ عَلَى السُّنَّةِ الْواضِحَةِ:
از خدا بترسيد و تسليم ما شويد و كارها را به ما واگذاريد، بر ماست كه شما را از سرچشمه، سيراب برگردانيم، چنان كه بردن شما به سرچشمه از ما بود، در پى كشف آنچه از شما پوشيده شده نرويد. مقصد خود را با دوستى ما بر اساس راهى كه روشن است به طرف ما قرار دهيد.
4- تحقّق حتمى حقّ
أَبَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لِلْحَقِّ إِلاّ إِتْمامًا وَ لِلْباطِلِ إِلاّ زَهُوقًا، وَ هُوَ شاهِدٌ عَلَىَّ بِما أَذْكُرُهُ:
خداوند مقدّر فرموده است كه حقّ به مرحله نهايى و كمال خود برسد و باطل از بين برود، و او بر آنچه بيان نمودم گواه است.
5- خلقت هدفدار و هدايت پايدار
إِنَّ اللّهَ تَعالى لَمْ يَخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثًا وَ لا أَهْمَلَهُمْ سُدًى بَلْ خَلَقَهُمْ بِقُدْرَتِهِ وَ جَعَلَ لَهُمْ أَسْماعًا وَ أَبْصارًا وَ قُلُوبًا وَ أَلْبابًا ثُمَّ بَعَثَ إِلَيْهِمُ النَّبِيّينَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ، يَأْمُرُونَهُمْ بِطاعَتِهِ وَ يَنْهَوْنَهُمْ عَنْ مَعْصِيَتِهِ وَ يُعَرِّفُونَهُمْ ما جَهِلُوهُ مِنْ أَمْرِ خالِقِهِمْ وَ دينِهِمْ وَ أَنـْزَلَ عَلَيْهِمْ كِتابًا، وَ بَعَثَ إِلَيْهِمْ مَلائِكَةً يَأْتينَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَنْ بَعَثَهُمْ إِلَيْهِمْ بِالْفَضْلِ الَّذى جَعَلَهُ لَهُمْ عَلَيْهِمْ:
خداوند متعال، خلق را بيهوده نيافريده و آنان را مهمل نگذاشته است، بلكه آنان را به قدرتش آفريده و براى آنها گوش و چشم و دل و عقل قرار داده، آن گاه پيامبران را كه مژده دهنده و ترساننده هستند به سويشان برانگيخت تا به طاعتش دستور دهند و از نافرمانىاش جلوگيرى فرمايند و آنچه را از امر خداوند و دينشان نمىدانند به آنها بفهمانند و بر آنان كتاب فرستاد و به سويشان فرشتگان برانگيخت تا آنها ميان خدا و پيامبران ـ به واسطه تفضّلى كه بر ايشان روا داشته ـ واسطه باشند.
6- ظهور حقّ
إِذا أَذِنَ اللّهُ لَنا فِى الْقَوْلِ ظَهَرَ الْحَقُّ وَ اضْمَحَلَّ الْباطِلُ، وَ انْحَسَرَ عَنْكُمْ:
هرگاه خداوند به ما اجازه دهد كه سخن گوييم، حقّ ظاهر خواهد شد و باطل از ميان خواهد رفت و خفقان از [سرِ] شما برطرف خواهد شد.
7- تفتيش ناروا
مَنْ بَحَثَ فَقَدْ طَلَبَ، وَ مَنْ طَلَبَ فَقَدْ دَلَّ، وَ مَنْ دَلَّ فَقَدْ أَشاطَ وَ مَنْ أَشاطَ فَقَدْ أَشْرَكَ:
حضرت مهدى(عليه السلام) در خصوص كسانى كه در جستجوى او بوده اند تا به حاكم جور تحويلش دهند فرموده است: آن كه بكاود، بجويد و آن كه بجويد دلالت دهد و آن كه دلالت دهد به هدف رسد و هر كه [در مورد من] چنين كند، شرك ورزيده است.
8- ظهور حقّ به اذن حقّ
فَلا ظُهُورَ إِلاّ بَعْدَ إِذْنِ اللّهِ تَعالى ذِكْرُهُ وَ ذلِكَ بَعْدَ طُولِ الاَْمَدِ وَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلاءِ الاَْرْضِ جَوْرًا:
ظهورى نيست، مگر به اجازه خداوند متعال و آن هم پس از زمان طولانى و قساوت دلها و فراگير شدن زمين از جور و ستم.
9- مدّعيان دروغگو
سَيَأْتى إلى شيعَتى مَنْ يَدَّعِى المُشاهَدَةَ. أَلا فَمَنِ ادَّعَى المُشاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيانى وَ الصَّيْحَةِ فَهُوَ كَذّابٌ مُفْتَر وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيم:
آگاه باشيد به زودى كسانى ادّعاى مشاهده (نيابت خاصّه) مرا خواهند كرد. آگاه باشيد هر كس قبل از خروج «سفيانى» و شنيدن صداى آسمانى، ادّعاى مشاهده مرا كند دروغگو و افترا زننده است؛ حركت و نيرويى جز به خداى بزرگ نيست.
10- دنيا در سراشيبى زوال
إِنَّ الدُّنْيا قَدْ دَنا فَناؤُها وَ زَوالُها وَ أَذِنَتْ بِالْوِداعِ وَ إِنّى أَدْعُوكُمْ إِلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ(صلى الله عليه وآله وسلم) وَ الْعَمَلِ بِكِتابِهِ وَ إِماتَةِ الْباطِلِ وَ إِحْياءِ السُّنَّةِ:
دنيا فنا و زوالش نزديك گرديده و در حال وداع است، و من شما را به سوى خدا و پيامبرش ـ كه درود خدا بر او و آلش باد ـ و عمل به قرآنش و ميراندن باطل و زنده كردن سنّت، دعوت مىكنم.
11- ذخيره بزرگ
أَنَا بَقِيَّةٌ مِنْ آدَمَ وَ ذَخيرَةٌ مِنْ نُوح وَ مُصْطَفى مِنْ إِبْراهيمَ وَ صَفْوَة مِنْ مُحَمَّد(صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِمْ أَجْمَعينَ):
من باقيمانده آدم و ذخيره نوح و برگزيده ابراهيم و خلاصه محمّد (درود خدا بر همگى آنان باد) هستم.
12- حجّت خدا
زَعَمَتِ الظَّلَمَةُ أَنَّ حُجَّةَ اللّهِ داحِضَةٌ وَ لَوْ أُذِنَ لَنا فِى الْكَلامِ لَزالَ الشَّكُّ:
ستمگران پنداشتند كه حجّت خدا از بين رفته است، در حالى كه اگر به ما اجازه سخن گفتن داده مىشد، هر آينه تمام شكّها را از بين مىبرديم.
13- عطسه، نشانه سلامت
أَلا أُبَشِّرُكَ فِى الْعِطاسِ فَقُلْتُ بَلى قالَ: هُوَ أَمانٌ مِنَ الْمَوْتِ ثَلاثَةَ أَيّام:
نسيم، خدمتكار حضرت مهدى(عليه السلام) گويد: آن حضرت به من فرمود: آيا تو را در مورد عطسه كردن بشارت دهم؟ گفتم: آرى. فرمود: عطسه، علامتِ امان از مرگ تا سه روز است.
14- نماز، طردكننده شيطان
ما أُرْغِمَ أَنْفُ الشَّيْطانِ بِشَىْء مِثْلِ الصَّلوةِ، فَصَلِّها وَ أَرْغِمْ أَنْفَ الشَّيْطانِ:
هيچ چيز مثل نماز، بينى شيطان را به خاك نمىمالد، پس نماز بخوان و بينى شيطان را به خاك بمال.
15- حق الناس
لا يَحِلُّ لاَِحَد أَنْ يَتَصَرَّفَ فى مالِ غَيْرِهِ بِغَيْرِ إِذْنِهِ:
تصرّف در مال هيچ كس بدون اجازه او جايز نيست.
16- پناه بردن به خدا
أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الْعَمى بَعْدَ الْجَلاءِ وَ مِنَ الضَّلالَهِ بَعْدَ الْهُدى وَ مِنْ مُوبِقاتِ الاَْعْمالِ وَ مُرْدِياتِ الْفِتَنِ:
پناه به خدا مىرم از نابينايى بعد از بينايى و از گمراهى بعد از راهيابى و از اعمال ناشايسته و فرو افتادن در فتنهها.
17- اسوه هاى حقيقت
إِنَّ الْحَقَّ مَعَنا وَ فينا، لا يَقُولُ ذلِكَ سِوانا إِلاّ كَذّابٌ مُفْتَر:
حقّ با ما و در ميان ماست، كسى جز ما چنين نگويد، مگر آن كه دروغگو و افترا زننده باشد.
18- ظهور فَرَج به اذن خدا
وَ أَمّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإِنَّهُ إِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، كَذَبَ الْوَقّاتُونَ. وَ أَمّا قَوْلُ مَنْزَعَمَ أَنَّ الْحُسَيْنَ(عليه السلام) لَمْ يُقْتَلْ، فَكُفْرٌ وَ تَكْذيبٌ وَ ضَلالٌ:
امّا ظهور فرج، موكول به اراده خداوند متعال است و هر كس براى ظهور ما وقت تعيين كند دروغگوست. و امّا گفته كسانى كه پنداشتهاند امام حسين(عليه السلام) كشته نشده، كفر و دروغ و گمراهى است.
19- شناخت خدا
إِنَّ اللّهَ تَعالى هُوَ الَّذى خَلَقَ الاَْجْسامَ وَ قَسَّمَ الاَْرْزاقَ لاَِنَّهُ لَيْسَ بِجِسْم وَلا حالّ فيجِسْم«لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىءٌ وَ هُوَالسَّميعُ الْعَليمُ»:
همانا خداوند متعال، كسى است كه اجسام را آفريده و ارزاق را تقسيم فرموده، او جسم نيست و در جسمى هم حلول نكرده، چيزى مثل او نيست و شنوا و داناست.
20- ائمّه(عليهم السلام) دست پروردههاى پروردگار
إِنَّ اللّه مَعَنا و لا فاقَةَ بِنا إِلى غَيْرِهِ وَ الْحَقَّ مَعَنا فَلَنْ يُوحِشَنا مَنْ قَعَدَ عَنّا وَ نَحْنُ صَنائِعُ رَبِّنا وَ الْخَلْقُ بَعْدُ صَنائِعُنا:
خداوند با ماست، و به جز ذات پروردگار به چيزى نياز نداريم، و حقّ با ماست. اگر كسانى با ما نباشند، هرگز در ما وحشتى ايجاد نمىشود، ما دستپروردههاى پروردگارمان، و مردمان، دستپروردههاى ما هستند.
21- دانش حقيقى
أَلْعِلْمُ عِلْمُنا وَ لا شَىْءَ عَلَيْكُمْ مِنْ كُفْرِ مَنْ كَفَرَ:
دانش، دانشِ ماست، از كفرِ كافر، گزندى بر شما نيست.
22- اتّفاق و وفاى به عهد
لَوْ أَنَّ أَشْياعَنا وَفَّقَهُمُ اللّهُ لِطاعَتِهِ عَلَى اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِى الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الُْيمْنُ بِلِقائِنا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا:
اگر شيعيان ما ـ كه خداوند آنها را به طاعت و بندگى خويش موفّق بدارد ـ در وفاى به عهد و پيمان الهى اتّحاد واتّفاق مىداشتند و عهد و پيمان را محترم مىشمردند، سعادت ديدار ما به تأخير نمىافتاد و زودتر به سعادت ديدار ما نائل مىشدند.
23- ما را آزردند
قَدْ آذانا جُهَلاءُ الشّيعَةِ وَ حُمَقاؤُهُمْ، وَ مَنْ دينُهُ جَناحُ الْبَعُوضَةِ أَرْجَحُ مِنْهُ:
حضرت مهدى(عليه السلام) به محمّد بن على بن هلال كرخى فرمودهاند :نادانان و كمخردان شيعه و كسانى كه بال پشه از ديندارى آنان محكمتر است، ما را آزردند.
24- بيزارى از غاليان
أَنـَا بَرىءٌ إِلَى اللّهِ وَ إِلى رَسُولِهِ مِمَّنْ يَقُولُ إِنّا نَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ نُشارِكُهُ فيمُلْكِهِ أَوْ يُحِلُّنا مَحَلاًّ سِوَى الَْمحَلِّ الَّذى رَضِيَهُ اللّهُ لَنا:
من از افرادى كه مىگويند: ما اهل بيت [مستقلاًّ از پيش خود و بدون دريافت از جانب خداوند] غيب مىدانيم و در سلطنت و آفرينش موجودات با خدا شريك هستيم، ما را از مقامى كه خداوند براى ما پسنديده بالاتر مىبرند، نزد خدا و رسولش، بيزارى مىجويم.
25- از واجباتترين مستحبات
سَجْدَةُ الشُّكْرِ مِنْ أَلْزَمِ السُّنَنِ وَ أَوْجَبِها:
سجده شكر از لازمترين و واجبترين مستحبّات است.
26- فضيلت تعقيبات نماز
إِنَّ فَضْلَ الدُّعاءِ وَ التَّسْبيحِ بَعْدَ الْفَرائِضِ عَلَى الدُّعاءِ بِعَقيبِ النَّوافِلِ كَفَضْلِ الْفَرائِضِ عَلَى النَّوافِلِ:
فضيلت دعا و تسبيح بعد از نمازهاى واجب در مقايسه با دعا و تسبيح پس از نمازهاى مستحبى، مانند فضيلت واجبات بر مستحبّات است.
27- سجده، مخصوص خداست
فَأَمّا السُّجُودُ عَلَى الْقَبْرِ فَلا يَجُوزُ:
سجده بر قبر جايز نيست.
28- راه اندازى كار مردم
أَرْخِصْ نَفْسَكَ وَ اجْعَلْ مَجْلِسَكَ فِىَ الدِّهْليزِ وَ اقْضِ حَوائِجَ النّاسِ:
خودت را [براى خدمت] در اختيار مردم بگذار، و محلّ نشستن خويش را درِ ورودى خانه قرار بده، و حوائج مردم را برآور.
29- امنيّت بخش زمين
إِنّى أَمانٌ لاَِهْلِ الاَْرْضِ كَما أَنَّ النُّجُومَ أَمانٌ لاَِهْلِ السَّماءِ:
وجود من براى اهل زمين، سبب امان و آسايش است، همچنان كه ستارگان سبب امان آسماناند.
30- رجوع به راويان حديث
وَ أَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعُوا فيها إِلى رُواةِ حَديثِنا فَإِنَّهُمْ حُجَّتى عَلَيْكُم وَ أَنـَا حُجَّةُاللّهِ عَلَيْهِمْ:
در پيشامدهاى مهمّ اجتماعى به راويان حديث ما مراجعه كنيد، زيرا كه آنان حجّت من بر شما هستند و من هم حجّت خدا بر آنان هستم.
31- مطاع، نه مطيع كسى
إِنَّهُ لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنْ آبائى إِلاّ وَقَدْ وَقَعَتْ فى عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِطاغِيَةِ زَمانِهِ وَ إِنّى أَخْرُجُ حينَ أَخْرُجُ وَ لا بَيْعَةَ لاَِحَد مِنَ الطَّواغيتِ فى عُنُقى:
هر يك از پدرانم بيعت يكى از طاغوت هاى زمان به گردنشان بود، ولى من در حالى قيام خواهم كرد كه بيعت هيچ طاغوتى به گردنم نباشد.
32- آفتاب پشت ابر
وَ أَمّا وَجْهُ الاِْنْتِفاعِ بى فى غَيْبَتى فَكَالاِْنْتِفاعِ بِالشَّمْسِ إِذا غَيَّبَها عَنِ الاَْبْصارِ السَّحابُ:
كيفيّت بهرهورى از من در دوران غيبت، مانند كيفيّت بهرهورى از آفتاب است هنگامى كه ابر آن را از چشمها پنهان سازد.
33- سبقت اراده خدا بر همه چيز
وَ لكِنَّ اَقْدارَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ لاتُغالَبُ، وَ إِرادَتُهُ لاتُرَدُّ، وَ تَوْفيقُهُ لايُسْبَقُبه:
راستى كه مقدّرات خداوند متعال، مغلوب نشود و اراده الهى مردود نگردد و چيزى بر توفيق او پيشى نگيرد.
34- علّت اصلى غيبت امام(عليه السلام)
وَ أَمّا عِلَّةُ ما وَقَعَ مِنَ الْغَيْبَةِ، فَإِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ قالَ: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَلَكُمْ تَسُؤْكُمْ:
امّا علّت و فلسفه آنچه از دوران غيبت اتّفاق افتاده [كه درك آن براى شما سنگين است] آن است كه خداوند در قرآن فرموده: اى مؤمنان از چيزهايى نپرسيد كه اگر آشكارتان شود، بدتان آيد.
35- آگاهى امام(عليه السلام)
إِنّا يُحيطُ عِلْمُنا بِأَنْبائِكُمْ، وَ لا يَعْزُبُ عَنّا شَىْءٌ مِنْ أَخْبارِكُمْ:
علم و دانش ما به خبرهاى شما احاطه دارد و چيزى از اخبار شما بر ما پوشيده نمىماند.
36- دعاى فراوان
أَكْثِرُو الدُّعاءَ بِتَعْجيلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذلِكَ فَرَجُكُمْ:
براى تعجيل فَرَج زياد دعا كنيد، زيرا همين دعا كردن، فَرَج و گشايش شماست.
37- سؤال نامطلوب
فَأَغْلِقُوا أَبْوابَ السُّؤالِ عَمّا لا يَعْنيكُمْ:
درهاى سؤال را از آنچه كه مطلوب شما نيست ببنديد.
38- آخرين اوصيا
أَنَا خاتَمُ الأَوْصِياءِ وَ بى يَدْفَعُ اللّهُ الْبَلاءَ عَنْ أَهْلى وَ شيعَتى:
من آخرين نفر از اوصيا هستم، خداوند به وسيله من بلا را از خانواده و شيعيانم برطرف مىگرداند.
39- حجّت خدا در زمين
إَنَّ الاَْرْضَ لا تَخْلُوا مِنْ حُجَّة إِمّا ظاهِرًا وَ إِمّا مَغْمُورًا:
زمين خالى از حجّت خدا نيست، يا آشكار است و يا نهان.
40- علمدار هدايت در هر زمان
كُلَّما غابَ عَلَمٌ بَدا عَلَمٌ، وَ إِذا أَفَلَ نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ.»:
هرگاه عَلَم و نشانهاى پنهان شود، عَلَم ديگرى آشكارگردد، و هر زمان كه ستارهاى افول كند، ستارهاى ديگر طلوع نمايد. زندگانی امام زمان
موضوع: <-PostCategory-> دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:زندگی امام زمان, 15:40
ولادت و زندگی مهدی موعود(عج)، از رخدادهای مهم است و ریشه در باور دینی مسلمانان دارد. اعتقاد به تولد، حیات طولانی، ظهور و امامت آن حضرت، مسأله ای است اساسی که نقش سرنوشت ساز و جهت بخشی را به زندگی و رفتاردین باوران، بویژه شیعیان داده است.احادیث فراوانی از پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) از طریق سنّی و شیعه رسیده که بیانگر ویژگیهای شخصی امام زمان(عج) است: از خاندان رسالت، از فرزندان فاطمه(ع)، نهمین فرزند امام حسین(ع)، دوازدهمین پیشوای شیعیان و...1 گزارشگران تاریخ نیز، چه آنان که پیش از ولادت وی می زیسته اند و چه آنان که در زمان ولادت و پس از آن بوده اند، از این ولادت پر برکت خبر داده اند و برخی از آنان که توفیق دیدار و مشاهده مهدی(عج) را داشته اند از شمایل و اوصاف آن امام سخن گفته اند.2 با وجود این شواهد و قراین، که در درستی آنها تردیدی نیست، هنوز درباره زندگی و شخص آن حضرت، مسایل و مطالبی مطرح است که بحث و بررسی بیشتر و دقیق تری را می طلبد. در این نوشتار، بر آنیم که ضمن اشاره گذرا به سیر طبیعی زندگی امام عصر(عج)، از آغاز تولد تا عصر ظهور، به اندازه توان و مجال، به برخی از پرسشها پاسخ بدهیم. حضرت مهدی(عج)، ولادت استثنایی داشته و این،برای بسیاری سؤال انگیز بوده و هست. از این روی ،ترسیم و تصویر و شرح مقدمات ولادت و برخورد مخالفان و دشمنان اهل بیت(ع)، در برابر این پدیده، ضرور می نماد.جریان امامت پیشوایان معصوم(ع)، پس از رسول خدا(ص) فراز و فرودهای گوناگونی پیدا کرد. امامان(ع)، با حفظ استراتژی کلی و خطوط اساسی امامت، در رابطه با حفظ مکتب و ارزشهای آن، تاکتیکها و روشهای گونه گونی را در برابر ستم پیشگان، در پیش گرفتند. این فراز و نشیبها، تا زمان امامت علی بن موسی الرضا(ع)، استمرار داشت و امامان اهل بیت، هر یک به تناسب زمان و مکان و ارزیابی شرایط و اوضاع سیاسی و اجتماعی، موضعی خاص انتخاب می کردند. پس از امام رضا(ع)، جریان امامت شکل دیگری یافت. امام جواد، و امام هادی و امام حسن عسگری(ع)، در برابر دستگاه حاکم و خلفای عباسی موضعی یگانه برگزیدند. از آن جا که این بزرگواران، زیر نظر مستقیم و مراقبت شدید خلیفه وقت، در حصر و حبس به سر می بردند، حرکتها، هدایتها و رهبریهای آنان محدود شد وفرصت هرگونه حرکت سیاسی، از آنان سلب گردید. این محاصره و سخت گیری، نسبت به امامان سه گانه، از تزویج دختر خلیفه به امام جواد(ع) آغاز شد3 و با فراخوانی امام هادی(ع) و فرزندش امام حسن(ع) به مرکز خلافت (سامراء) و سکونت دادن آنان در محله (عسکر) ادامه یافت.4 گزارشهای جاسوسان خلیفه از مدینه به وی رسید که امام هادی(ع) محور و ملجأ شیعیان و دوستداران اهل بیت گردیده است. اگر این مرز وبوم را می خواهی اقدام کن. متوکل عباسی، پیامی به والی مدینه نوشت وافرادی را برای آوردن امام، به سامراء گسیل داشت. به این اقدام هم بسنده نکرد، پس از اقامت امام در سامرا، گاه و بی گاه مأموران خود را به خانه امام می فرستاد. بارها و بارها آن حضرت را به پیش خلیفه بردند، و مورد آزار و اذیت قرار دادند. 5 روز به روز،حلقه محاصره تنگ تر می شد. و ملاقات شیعیان با امام دشوارتر. البته علت اصلی این سخت گیریها، از ناحیه حکومت، بیم از انقلاب و شورش مردم علیه آنان وجلوگیری از رسیدن وجوه شرعی و اموال به امام(ع) و مسائلی از این دست بود. پس از امام هادی(ع) و در زمان امامت امام حسن(ع)، این فشارها به اوج رسید و دشمن، با تمام توان و تلاش، در برابر آن حضرت موضع گرفت و ارتباط شیعیان با امام (ع) را به پایین ترین حدّ رساند. آزار و شکنجه و زندانهای مکرّر آن حضرت، گویای این حقیقت است، بویژه این که دشمن احساس کرده بود آنچه را که از آن نگران است، در شرف تکوین و وقوع قرار گرفته از این روی، می کوشید تا واقعه را پیش از وقوع آن علاج کند. تولد مهدی موعود(عج)، به عنوان دوازدهمین پیشوای شیعیان، با نشانه هایی چون: نهمین فرزند امام حسین(ع)، چهارمین فرزند امام رضا(ع) و… مشهور شده بود و مسلمانان حتی حاکمان، آن را بارها از زبان راویان و محدثان شنیده بودند و می دانستند که تولد این نوزاد با این ویژگیها، از این خانواده، بویژه خانواده امام حسن عسکری(ع) بیرون نیست و روزی فرزندی از آن خانواده به دنیا خواهد آمد که حکومت عدل و داد بر پا خواهد کرد و ضمن فرمانروایی بر شرق و غرب، بنیاد ظلم را بر خواهد انداخت. از این روی بر فشارها و سخت گیری های خود نسبت به امام حسن عسکری(ع)، می افزودند، مگر بتوانند با نابودی ایشان از تولد مهدی(عج) و تداوم امامت جلو بگیرند6 اما برخلاف برنامه ریزیها و پیشگیریهای دقیق و پی در پی آنان، مقدمات ولادت امام زمان(عج) آماده شد و توطئه های دشمنان، راه به جایی نبرد. امام هادی(ع)، در زمان حیات خویش می دانست که آخرین حجت خدا در زمین از نسل اوست. از این روی در مسأله ازدواج فرزند برومند خود، حسن بن علی اهتمام تام داشت و برای روییدن و رشد آن شجره طیّبه، به دنبال سرزمینی طیّب و طاهر می گشت. داستان ازدواج امام حسن(ع) به دو گونه روایت شده است، لکن آنچه با قرائن و روند طبیعی مسأله سازگارتر می آید آن است که: خواهر امام هادی(ع)، حکیمه خاتون، کنیزان فراوان داشت. امام هادی(ع) یکی از آنان را به نام (نرجس)، که از آغاز زیر نظر وی فرائض و معارف دینی را به درستی فرا گرفته بود، به نامزدی فرزندش در آورد وبا مقدماتی که در کتابهای تاریخی آمده است، به عقد ازدواج امام حسن(ع) در آورد. مدتی از این ازدواج مبارک گذشت دوستان و شیعیان در انتظار ولادت آخرین ستاره امامت، روز شماری می کردند و نگران آینده بودند. امام حسن(ع) ، گه گاه، نوید مولودش را به یاران می داد: (… سیرزقنی الله ولداً بمنّه ولطفه)8. به زودی خداوند به من فرزندی خواهد داد و لطف و عنایتش را شامل من خواهد کرد. با تلاوت مکرر آیه شریفه: (یریدون لیطفئوا نوراللّه بأفواههم واللّه متمّ نوره ولو کره الکافرون)9. به یاران امید و بشارت می داد که هیچ نقشه و مکری نمی تواند جلو این قدرت و حکمت خداوندی را بگیرد وروزی این وعده به تحقق می رسد. از آن سو، دشمن نیز،آنچه در توان داشت به کار گرفت، تا این وعده بزرگ الهی، تحقق نیابد: قابله های فراوانی در خانواده های منسوب به امام حسن(ع)، بویژه در منزل امام(ع) گمارد، امام را بارها به زندان افکند، مأمورانی را گمارد که اگر فرزند پسری در خانه امام دیدند،نابودش کنند و…10 اما بر خلاف این تلاشها، نرجس خاتون حامل نور امامت شد و جز امام حسن(ع) و افراد خاصی از وابستگان و شیعیان آن حضرت، از این امر، آگاه نشدند11. تقدیر الهی بر تدبیر شیطانی ستمگران پیروز شد و درشب نیمه شعبان سال 255 هـ. ق.آن مولود مسعود، قدم به عرصه وجود نهاد و نوید امامت مستضعفان و حاکمیت صالحان را داد12. امام حسن(ع) که آرزوی خود را بر آورده دید، فرمود: (زعمت الظلمة انّهم یقتلونی لیقطعوا هذا النسل فکیف رأوا قدرة اللّه13…) ستمگران بر این پندار بودند که مرا بکشند، تا نسل امامت منقطع گردد، اما از قدرت خداوند غافل بودند. بدین ترتیب، در آن شرایط رعب و وحشت و در آن فضای اختناق و حاکمیت خلفای جور، دوازدهمین ستاره فروزان امامت و ولایت طلوع کرد و با تولدش، غروب و افول ستمگران و حاکمیت ستمدیدگان را اعلام کرد. 14 معمولاً کسی که دارای فرزند می شود، خویشان، دوستان و همسایگان از آن آگاه می شوند، بویژه اگر شخص دارای موقعیت اجتماعی باشد، این مسأله از کسی پوشیده نمی ماند. چگونه می توان تصور کرد که برای امام حسن(ع) نوزادی به دنیا بیاید و مخالفان، با آن همه دقت و حساسیّت و گماردن جاسوسهای فراوان در منزل امام و وابستگان آن حضرت، از تولد نوزاد آگاه نگردند. آیا این مسأله عادی و طبیعی بود، یا اعجاز و خرق عادت؟ پاسخ: امام حسن(ع)، از پیش گوییها آگاه بود و اهمیّت و عظمت آن مولود را نیز به درستی می دانست و از حساسیت دشمنان درباره تولد این نوزاد، غافل نبود و اوضاع سیاسی و شرایط اجتماعی را کاملاً می شناخت، از این روی، به گونه ای،مقدمات و پیش زمینه های ولادت فرزندش را فراهم ساخت که نه تنها دشمنان، بلکه بسیاری از دوستان هم از این امر آگاه نشدند. بنابراین، می توان گفت: تدبیر و کیاست و حزم و دور اندیشی امام حسن(ع) ایجاب می کرد تا آن حضرت به گونه ای این مأموریت را به انجام رساند که دشمنان در هدفهای شوم خود، ناکام بمانند و چنین هم شد. به همین جهت، شیخ طوسی، ولادت پنهانی امام زمان(ع) را امری عادی و معمولی دانسته و می نویسد: (این نخستین و آخرین حادثه نبوده است و در طول تاریخ بشری، نمونه های فراوان داشته است.15). اشاره دارد، به: ولادت پنهانی ابراهیم(ع)، به دور از چشم نمرودیان16 و ولادت پنهانی موسی(ع) به دور از چشم فرعونیان.17 در این باره، چند احتمال وجود دارد: الف. در سامرا به دنیا آمد و تا آخر عمر پدر بزرگوارش، در آن جا زیست. ب. در سامرا متولد شد و پیش از درگذشت پدر، به مکه فرستاده شد. ج. در سامرا قدم به عرصه وجود نهاد و برای حفاظت و رشد، او را به مدینه بردند. د. در مدینه زاده شد و در همان جا ادامه حیات داد. برای هر یک از این احتمالها شواهد و قرائنی است که به نقد و بررسی آنها می پردازیم. 1 . برای احتمال اول، دسته ای از روایات را که بیانگر تبریک و تهنیت شیعیان،بر امام حسن(ع) است، شاهد آورده اند، از جمله:ابوالفضل الحسین بن الحسن العلوی گوید: (دخلت علی ابی محمد(ع) بسرّ من رأی فهنأته بسیّدنا صاحب الزمان علیه السلام لما ولد)18. در سامرا، به منزل امام حسن(ع) رفتم و ولادت سرورمان، صاحب الزمان(ع) را به وی تبریک گفتم. این گونه روایات، می رساند: گروهی از شیعیان سامرا که از تولد فرزند امام حسن(ع) با خبر شده اند، برای عرض تبریک، به خدمت ایشان رسیده اند. به نظر ما، این گونه روایات، دلالتی ندارند بر این که مهدی(ع)، در منزل امام (ع) به دنیا آمده، یاخیر، زیرا امکان دارد، درمحلّ دیگری به دنیا آمده و خبر ولادت وی، به اصحاب و یاران خاص رسیده است و آنان برای تبریک، به منزل امام(ع) در سامرا رفته اند. 2 . روایاتی که به عبارات گوناگون، از زبان حکیمه خاتون، نقل شده است، از جمله: دعوت امام حسن(ع)، از ایشان در شب ولادت مهدی(ع)، برای کمک به نرجس خاتون و مشاهده وی، امام زمان(ع) را به هنگام ولادت و پس از آن، در سامرا19. به این دسته از روایات هم نمی توان اعتماد کرد،زیرا، در برابر این دسته از روایات، روایت دیگری است که تعارض دارد با آنها. نقل کرده اند: (شخصی پس از وفات امام حسن(ع) در مدینه به خدمت حکیمه خاتون می رسد و از ایشان می پرسد: امام ِپس از امام حسن(ع) کیست؟ ایشان پاسخ می دهد: زمین خالی از حجت نیست و فرزند امام حسن(ع) جانشین اوست. راوی می پرسد: که شما فرزند ایشان را دیده اید یا شنیده اید. می گوید: شنیده ام20) اصولاً، روایاتی که از طریق حکیمه در این باره رسیده است، اضطراب دارند و روشن نیستند. و نمی توان برآنها برای اثبات این احتمال، استدلال کرد. 3. روایاتی که بیانگر دیدن امام زمان، توسط گروهی از اصحاب، در منزل امام حسن عسکری(ع) است. * امام، در پاسخ آنان که درخواست دیدن جانشین وی را دارند، می فرماید: (… هذا امامکم من بعدی وخلیفتی علیکم، اطیعوه ولاتتفرقوا من بعدی فتهلکوا فی ادیانکم، أما إنکم لاترونه بعد یومکم هذا. قالوا: فخرجنا من عنده فما مضت الاایام قلائل حتی مضی ابومحمد(ع).21) پس از من، این پسر، امام شماست و خلیفه من است در میان شما. امر او را اطاعت کنید از گرد رهبری او پراکنده نشوید که هلاک می گردید و دینتان تباه می شود. این را هم بدانید که شما او را پس از امروز، نخواهید دید. آن جمع گفتند: از نزد امام بیرون آمدیم، و روزی چند نگذشت تا اینکه امام حسن(ع) درگذشت. * از این قبیل است ملاقات احمد بن اسحاق و سعد با امام حسن(ع). احمدبن اسحاق می گوید: برای آن حضرت مقداری وجوه شرعی از طرف مردم بردم. در پایان خواستم پرسشهایی مطرح کنم.امام حسن (ع) فرمود: (… والمسائل التی اردت ان تسأله فاسأل قرة عینی واومأ الی الغلام فسأل سعد الغلام المسائل، وردّ علیه بأحسن اجوبة، ثم قال مولانا الحسن بن علی الی الصلاة مع الغلام وجعلنا نختلف بعد ذلک الی منزل مولانا(ع) فلا نری الغلام بین یدیه.22) پرسشهایی که داری از نور چشم من (اشاره فرمود به مهدی(ع)) بپرس. سعد آنچه خواست پرسید و آن پسر، با بهترین شیوه پاسخ داد. سپس امام یازدهم فرمود: نماز را با وی بخوانید. از آن پس به خانه امام رفت و آمد داشتیم،لکن آن حضرت را ندیدیم. * مردی از شیعیان از اهل فارس می گوید: (به سامرا رفتم. جلو منزل امام حسن(ع) رسیدم، بدون این که اذن بطلبم،امام (ع) مرا به داخل خانه فرا خواند. هنگامی که وارد شدم و بر وی سلام کردم از افرادی احوال پرسی کرد. سپس فرمود: بنشین و پرسید به چه انگیزه ای به این جا آمدی؟ عرض کردم: برای خدمت به شما. فرمود: در خانه ما باش. از آن روز به بعد، با سایر خدمتگزاران در خدمت امام(ع) بودم. گاهی مسؤولیت بازار و خرید اجناس و لوازم، به عهده من بود. مدتی گذشت که با افراد، اُنس گرفتم. روزی از روزها، برامام حسن(ع) وارد شدم و ایشان در اتاق مردان بودند. صدایی شنیدم که به من فرمود: سرجایت بایست . ایستادم. ناگهان کنیزی را دیدم که چیزی خدمت امام(ع) آورد وروی آن پوشیده بود. امام(ع) مرا به نزدیک فرا خواند،به خدمتش رفتم. سپس آن کنیز را صدا زد و او برگشت. به او فرمود: روپوش را کنار بزن و او چنین کرد. پسر بچه ای را دیدم زیبا صورت گندمگون و… آن گاه فرمود: هذا صاحبکم. سپس دستور داد، وی رابردند و دیگر آن مولود را ندیدم تا امام یازدهم از دنیا رفت.23) در این نمونه از روایات چند نکته است: 1 . اشخاصی که حضرت را در خانه امام یازدهم دیده اند، بیش ازیکمرتبه دیدار نداشته اند و در رفت و آمدهای بعدی، آن حضرت را ندیده اند. احتمال دارد که امام حسن(ع)، برای اتمام حجت و این که بعد از ایشان، حضرت مهدی(ع) امام شیعیان است، دستور داده آن حضرت را به سامرا بیاورند و سپس به محلّی که در آن زندگی می کرد و نگهداری می شد، برگرداندند. 2 . اگر امام مهدی(ع) در سامرا می زیست و اصحاب مورد وثوق هم رفت و آمد داشتند، چه مانعی داشت که آن حضرت را بار دیگر ببینند و اطمینان بیشتری بیابند. 3. در روایت اولی آمده است که آن چهل نفر گفتند چند روزی از ملاقات ما با امام زمان(ع) نگذشت که امام حسن(ع) در گذشت. معلوم می شود آن ملاقات در آخر عمر امام یازدهم صورت گرفته است و این، منافات ندارد که در هنگام ولادت و یا بعد از آن، در سامرا نمی زیسته و اواخر عمر امام حسن(ع)، برای تحویل امور امامت و خلافت و نیز اتمام حجت، به سامرا آمده باشد. برخی بر این باورند که حضرت مهدی(ع)، مدتی پس از ولادت، از سامرا هجرت کرد، و تا رحلت پدر بزرگوارشان در مکه مکرّمه زندگی می کرد. مسعودی در اثبات الوصیه، از حمیری و او از احمدبن اسحاق نقل می کند که گفت: (دخلت علی ابی محمد(ع) فقال لی: ما کان حالکم فیما کان الناس فیه من الشک والأرتیاب؟ قلت یا سیدی لما ورد الکتاب بخبر سیدنا ومولده لم یبق لنا رجل ولا امرأة ولا غلام بلغ الفهم إلاّ قال بالحق، فقال اما علمتم ان الأرض لاتخلو من حجة اللّه ثم امر ابو محمد(ع) والدته بالحج فی سنة تسع وخمسین ومأتین وعرّفها مایناله فی سنة الستین، واحضر الصاحب(ع) فأوصی الیه وسلم الأسم الأعظم والمواریث والسلاح الیه وخرجت ام ابی محمد مع الصاحب جمیعاً الی مکة و…25) بر امام حسن عسکری(ع) وارد شدم. فرمود: چگونه اید در مسأله ای که مردم در آن تردید دارند؟ گفتم سرور من! وقتی خبر ولادت سید و مولای ما، به ما رسید مرد و زن و کوچک و بزرگ ما، آن را پذیرفتند. امام فرمود: آیانمی دانید که زمین از حجت خدا هرگز خالی نمی ماند. پس از این، امام حسن(ع) در سال 259 امام مهدی(ع) را همراه با مادر خود [مادر امام حسن] به سوی مکه و حج فرستاد و سفارشهای لازم را کرد و امور مربوط به امامت را به وی واگذاشت و به مادرش از حوادث سال آینده [سال 260] خبر داد. از این روایت چندنکته به دست می آید: 1 . خبر ولادت حضرت مهدی(ع)، به بسیاری از شیعیان داده شده بود و آنان به وسیله نامه و یاافراد مطمئن، از این مسأله خبردار شده بودند. 2 . شیعیان درباره تولد حضرت مهدی(ع) در حیرت و تردیدبودند و بسیاری به واسطه همین مسأله دچار لغزش و انحراف شدند. 3. مدتی پس از ولادت، امام مهدی(ع) در سامرا بوده است. 4. امام مهدی(ع) برابر این نقل، چهارسالگی و یک سال پیش از درگذشت پدر بزرگوارشان، شهر سامرا را ترک کرده و سفارشها و اسرار امامت را در همان زمان از پدر دریافت کرده و از آن پس، امام حسن(ع) را ملاقات نکرده است. 5 . آن حضرت، به همراهی جدّه خود، به سوی مکه رفته اند و در آن وادی امن، رحل اقامت افکنده اند. مؤید این احتمال، روایاتی است که مکان ومسکن حضرت مهدی(ع) را (ذی طوی)، محلی در نزدیکی مکه، دانسته اند. حضرت مهدی(ع) یا در سامرا به دنیا آمد و به مدینه فرستاده شد و یا در مدینه به دنیا قدم نهاد و درهمانجا ماندگار شد. بر این دو احتمال، می توان روایات و گزارشات تاریخی اقامه کرد که به برخی از آنها اشاره می کنیم: ابی هاشم جعفری می گوید: (قلت لأبی محمد(ع) جلالتک تمنعنی من مسألتک فتأذن لی ان اسألک؟ فقال: سل. قلت: یا سیدی هل لک ولد؟ فقال نعم، فقلت فان حدث بک حدث فأین اسأل عنه؟ قال: بالمدینة.26) به امام حسن عسکری(ع) عرض کردم: پرسشی دارم،ولی بزرگواری شما مانع پرسیدن من است. اجازه می دهید آن را مطرح سازم؟ امام (ع) فرمود: بپرس. گفتم: سرورم، آیا شما را فرزندی هست؟ فرمود: آری. گفتم: اگر پیش آمدی شد کجا می توان او را یافت؟ فرمود: مدینه. ظاهر این صحیحه آن است که در زمان حیات امام حسن(ع)، مهدی (عج) به دنیا آمده و در سامرا نبوده است. ابی هاشم هم از کسانی نبوده است که امام(ع) از او تقیه کند. این که امام(ع) فرمود: در مدینه است، به این معنی نیست که بعد از درگذشت من سراغ او را در مدینه بگیرید; زیرا سؤال کننده می دانست که زمین خالی از حجت نیست و وجود حجت بعد از امام یازدهم ضروری است، امام (ع) هم در جواب فرمود: آن حجت، در مدینه نگهداری می شود و نگران آینده نباشید. شاید این اشکال به ذهن بیاید که از کلمه (المدینه) نمی توان فهمید که همان مدینه رسول اللّه (ص) است که پیش از آن، یثرب نام داشت، بلکه هر شهری را شامل می شود. در نتیجه، با وجود این احتمال، استدلال به روایت ناتمام خواهد بود؟ پاسخ: گرچه بعضی از بزرگان نیز این احتمال را داده اند، ولی برخی دیگر، مدینه را به همان مدینه منوّره معنی کرده اند. مؤیدات دیگری هم از روایات بر این احتمال می توان اقامه کرد. علامه مجلسی می نویسد: (قال بالمدینة ای الطیبة المعروفة او لعله علم انه یدرکه او خبراً منه فی المدینة، وقیل اللام للعهد والمراد بها سرّ من رأی یعنی ان سفراؤه من اهل سر من رأی یعرفونه فسلهم عنه)26. مقصود امام(ع) از مدینه، همان مدینه طیبه است. شاید امام(ع) می دانست که شخص سؤال کننده، مهدی(ع) و یا خبر او را درمدینه خواهد یافت. برخی گفته اند: الف و لام کلمه (المدینه) برای عهد است و مقصود سامراست. به این معنی که سفیران و نمایندگان خاص حضرت حجت(ع) که در سامرا هستند، او را می شناسند. از آنان راجع به فرزند من، بپرس. علامه مجلسی، در آغاز نظر خود را نسبت به این روایت، به صراحت اعلام می دارد و مدینه را به همان مدینه معروف و مشهور تفسیر می کند و قول دیگر را با تعبیر (قیل) می آورد که حکایت از آن دارد که مورد تأیید وی نیست. مؤید این احتمال (که مدینه همان مدینه طیّبه باشد) روایتی است که از امام جواد(ع) رسیده. راوی می گوید از ایشان پرسیدم: (… مَنِ الخلف بعدک؟ فقال: ابنی علی وابنا علی، ثم أطرق ملیّاً، ثم رفع رأسه، ثم قال: انها ستکون حیرة، قلت: فاذا کان ذلک فالی اَین؟ فسکت، ثم قال: لا این ـ حتی قالها ثلاثاً فأعدت علیه، فقال: الی المدینة، فقلت: ای المُدُن؟ فقال: مدیتنا هذه وهل مدینة غیرها.27). جانشین شما کیست؟ امام (ع) فرمود: فرزندم علی و فرزند او [حسن بن علی] سپس چند لحظه ای ساکت شد و بعد فرمود: به زودی شما دچار حیرت خواهید شد. گفتم: در این دوران حیرت چه کنیم و کجا برویم؟ امام(ع) ساکت شد، سپس سه مرتبه فرمود: جایی نیست. باز از ایشان پرسیدم. در پایان فرمود: مدینه. گفتم کدام مدینه؟ فرمود همین مدینه [طیّبه] و آیا غیر از این مدینه ای هست؟ قرائن و شواهد تاریخی آن زمان نیز، این احتمال را تأیید می کند. نمونه زیر، بیانگر آن است که شیعیان، امام مهدی را در مدینه طیّبه می جستند. محمد بن حسن (236ـ 316) از کسانی است که برای تحقیق و بررسی مسأله غیبت به مدینه رسول رفت.در این باره نوشته اند: (وکان من محله فی الشیعة انه کان الوافد عنهم الی المدینة عند وقوع الغیبة سنة ستّین ومأتین وأقام بها سنة، وعاد وقد ظهر له من امر الصاحب علیه السلام ما احتاج الیه28). محمد بن حسن، در میان شیعیان، موقعیت ویژه ای داشت. در سال 260 هجری به عنوان تحقیق و بررسی مسأله غیبت امام مهدی(ع) وارد مدینه شد و یک سال در آن جا، بماند و سپس برگشت و آنچه درباره امام زمان(ع) بدان نیاز بود، بر وی، روشن شد [و شیعیان را در جریان قرار داد] در این نقل تاریخی، هیچ اشاره ای به سامرا نشده، معلوم می شود که درنزد گروهی از شیعیان آن زمان، مسلّم بوده است که امام(ع) در مدینه زندگی می کند، یا از آن جهت که حضرت در آن جا به دنیا آمده و بزرگ شده است، و یا این که پس از ولادت در سامرا، به مدینه آورده شده، تا از دست مأموران خونخوار خلیفه در امان باشد. اگر قرار بر این بود که حضرت حجت(ع) از دست توطئه گران و مخالفان در امان بماند و به گونه طبیعی دوران کودکی و رشد خود را پشت سر بگذارد، بهترین جا برای این دوران، مدینه بوده است; زیرا هم از مرکز خلافت (سامراء) به دور بوده و هم خانواده بنی هاشم، در مدینه از پایگاه و موقعیّت ویژه ای برخوردار بودند و می توانستند از این مولود مسعود، به بهترین وجه محافظت کنند، تا از گزند حوادث و آفات مصون بماند. و این، با اصل این که آن حضرت (خفی الولادة والمنشأ29) است نیز، سازگاری دارد. از سوی دیگر، حضور حضرت در سامرا، به گونه عادی و معمولی، با توجه به کنترل شدید دشمن نسبت به خانه امام(ع)، غیر ممکن بوده و لزومی هم ندارد که همه چیز را با اصل معجزه و کرامت حلّ کنیم. پذیرفتن این نکته که امام(ع) در مدینه متولد شده و یا دست کم، پس از ولادت، به آن جا انتقال یافته و در آن جا دوران رشد و کودکی را پشت سر نهاده، با اصول امنیتی، بیشتر سازگار است. برهه دوم زندگی امام عصر(ع)، از زمانی شروع شد که سایه پدر را از دست داد و خود عهده دار منصب امامت گردید. این دوران، که می توان آن را دوران حیرت و محنت30 شیعیان نامید، بر دوستداران اهل بیت(ع) بسیار سخت گذشت و آنان، آزمون سرنوشت سازی را پشت سر گذاشتند. از یک سو، فرقه ها و نحله های گوناگونی پیدا شدند که در رابطه با امامت، افکار و اندیشه های متضادی داشتند و مردم را به شبهه و تردید می انداختند و شیعیان، به دنبال ملجأ و مرجعی می گشتند31، تا بتوانند در این عرصه خطرناک، در پناه او بمانند و از افکار اندیشه خود به دفاع برخیزند. این مسأله، به اندازه ای شدت یافته بود که مسعودی می نویسد: (مردم، پس از امام حسن(ع) بیست طایفه شدند و هریک، بر باور وعقیده ای بودند.32) از سوی دیگر، دشمن احساس کرده بود که امام یازدهم(ع) فرزندی دارد، از این روی در صدد دستگیری و نابودی وی برآمده بود. مجموعه این حوادث، فضای حیرت و سرگردانی را دو چندان می ساخت و به فرموده امام رضا(ع): (… ولابد من فتنة صمّاء صیلم یسقط فیها کل ولیجة وبطانة وذلک بعد فقدان الشیعة الثالث من ولدی.33) بعد از درگذشت سومین فرزندم [امام حسن] فتنه فرا گیر و طاقت فرسایی فرا می رسد که بسیاری از خوبان و نخبگان در آن فرو می افتند. در این برهه از زندگانی مهدی موعود(ع)، مسائل و حوادثی پیش آمد که جای بحث و بررسی دارد: از آنچه تاکنون آوردیم، روشن شد که امام یازدهم(ع) از آغاز ولادت مهدی(ع) دو وظیفه اساسی و حسّاس را عهده دار شد و از انجام آن نیز به درستی به در آمد. * حمایت و حفاظت از امام زمان(ع) در برابر حکومت خون آشام عباسی. * اثبات وجود امام و اعلام امامت او به عنوان امام دوازدهم. حفظ این دو موقف بزرگ، با توجه به سلطه دستگاه جبار عباسی، بسیار دشوار بود. امام حسن(ع) با تدبیر و تعهدی که داشت، مهدی(ع) را از هرگونه خطر و حادثه ای مصون نگهداشت و در فرصتهای مناسب، به یاران و دوستان ویژه و مطمئن، امامت و جانشینی او را اعلام کرد. پرسشی که در این جا مطرح می شود آن است که چگونه مهدی(ع) در پنج سالگی به امامت رسید و عهده دار این مسؤولیت خطیر و بزرگ گردید. آیا این مسأله جنبه استثنائی داشت، یا امری بود معمولی و عادی؟ در باور ما شیعیان، امامت در سنین کم، محذوری ندارد و نمونه های دیگری نیز داشته است. قرآن مجید، به عنوان محکم ترین سند معارف دینی، از افرادی نام می برد که در خردسالی دارای حکمت و نبوت شدند. این نشانگر آن است که در میراث پیام آوران الهی، مسأله پیشوایی در کودکی پدیده نوظهور نبوده و نیست: (یا یحیی خذا الکتاب بقوة وآتیناه الحکم صیّباً 34) ای یحیی! کتاب را به نیرومندی بگیر و در کودکی به او دانایی عطا کردیم. درباره نبوت حضرت عیسی(ع) می فرماید: (فأشارت الیه قالوا کیف تکلم من کان فی المهد صبیّاً. قال انی عبدالله آتانی الکتاب وجعلنی نبیّاً)35. به فرزند اشاره کردند، پس گفتند: چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم. کودک گفت: من بنده خدایم. به من کتاب داده و مرا پیامبر گردانیده است. بنابر
سورهای برای مردم آخرالزمان(منتظران)
موضوع: <-PostCategory-> دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:آخرالزمان, 15:35
از امام سجّاد(ع) درباره توحید سؤال شد، حضرتش فرمود: «خداوند عزّوجلّ میدانست در آخرالزّمان مردمانی ژرفاندیش خواهند آمد، پس سوره اخلاص و شش آیه اوّل سوره حدید را نازل فرمود، هر کس ورای آن را طلب کند، هلاک شود.»1 ای اهالی آخر زمان! ای مردم ژرف اندیش! روزانه چندین بار توحید را میخوانیم. چقدر از این سوره میدانیم؟ پیش فرض پاسخ: سورهای برای مردم آخرالزّمان در شأن نزول این سوره از امام صادق(ع) چنین نقل شده: «یهود از رسول الله(ص) تقاضا كردند خداوند را برای آنها توصیف كند، پیغمبر(ص) سه روز سكوت كرد و پاسخی نگفت، تا این سوره نازل شد و پاسخ آنها را بیان كرد.» در حدیثی از پیغمبر اكرم(ص) میخوانیم كه فرمود: «آیا كسی از شما عاجز است از اینكه یك سوم قرآن را در یك شب بخواند؟!» یكی از حاضران عرض كرد: ای رسول خدا! چه كسی توانایی بر این كار دارد؟! پیغمبر(ص) فرمود: «سوره قل هو الله را بخوانید.» در حدیث دیگری از امام صادق(ع) میخوانیم: «هنگامی كه رسول خدا(ص) بر جنازه سعد بن معاذ نماز گزارد، فرمود: «هفتاد هزار ملك كه در میان آنها جبرئیل نیز بود بر جنازه او نماز گزاردند! من از جبرئیل پرسیدم او به خاطر كدام عمل، مستحقّ نماز گزاردن شما شد؟ گفت: به خاطر تلاوت قُلْ هُوَ الله أَحَدٌ در حال نشستن و ایستادن و سوار شدن و پیادهروی و رفت و آمد.» و در حدیث دیگری از امام صادق(ع) میخوانیم: «كسی كه یك روز و شب بر او بگذرد و نمازهای پنجگانه را بخواند و در آن قُلْ هُوَ الله أَحَدٌ را نخواند به او گفته می شود: ای بنده خدا! تو از نمازگزاران نیستی!» در حدیث دیگری از پیغمبر اكرم(ص) آمده است كه فرمود: «كسی كه ایمان به خدا و روز قیامت دارد، خواندن سوره قُلْ هُوَ الله أَحَدٌ را بعد از هر نماز ترك نكند؛ زیرا هر كس آن را بخواند، خداوند خیر دنیا و آخرت را برای او جمع میكند و خودش و پدر و مادر و فرزندانش را می آمرزد.» از روایت دیگری استفاده میشود كه خواندن این سوره به هنگام ورود به خانه، روزی را فراوان میكند و فقر را دور می سازد. پینوشت: 1. اصول کافی، ح 244. چراامام زمان رانمیشناسیم؟
موضوع: <-PostCategory-> دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:شناخت امام زمان, 15:28
مدیر گروه کلام پردیس قم دانشگاه تهران با اشاره به ارتباط گمراهی و نشناختن امام زمان، چهار عامل نشناختن دین، دنیا زدگی، پیمانشکنی و گناه را منشا عدم شناخت امام زمان دانست. ادیان آسمانی دردوران ظهور
موضوع: <-PostCategory-> دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:ادیان درزمان امام زمان, 15:26
پیامبران از نظر اصول اعتقادی و همچنین منشأ پیامبریشان با هم هیچگونه تفاوتی نداشتهاند؛ بلكه اختلاف آنان، در احكامی بوده كه بنابر مقتضیّات زمان و رشد فكری بشر در هر زمان، بیان كردهاند و به همین دلیل، هر پیامبری كه پس از پیامبر قبلی مبعوث شد، احكام و دستورهای پیشرفتهتری كه مناسب شرایط اجتماعی انسانهای آن دوران بود، اعلام نموده است و چون بشر دائماً در حال پیشرفت بوده و هست، بنابراین احكام و دستورهای پیامبران بعدی متناسب با احوال مردمان آن عصر بوده و طبیعتاً كاملتر از ادیان گذشتة خود است. ادیان و علل تعدّد و وجود اختلاف میان آنها پینوشت:
امنیت درحکومت مهدوی
موضوع: <-PostCategory->
مردم در زمان غیبت تنها دو حرف از 27 حرف علم را آموختهاند. امام مهدی(عج) با ظهور خود تمام حروف را در میان مردم منتشر میكند. در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است: «علم و دانش 27 حرف است. آنچه تا كنون همة پیامبران آوردهاند جز دو حرف بیشتر نیست و مردم تا امروز جز دو حرف از علم آگاهی ندارند. وقتی قائم قیام كند، 25 حرف دیگر را آشكار و در میان مردم پخش میكند و آن دو حرف را به آن ضمیمه مینماید و 27 حرف علم در میان مردم پخش میشود.« امنّیت اجتماعی زهرا رضائیان علائم ظهورامام زمان
موضوع: <-PostCategory-> دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:علائم ظهورامام زمان, 15:20
انتظارازدیدگاه امام خامنه ای
موضوع: <-PostCategory-> دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:امام زمان, 15:18
حضرت آیة اللّه خامنه ای (مدّظلّه ) فرمودند: انتظار ظهور امام زمان (عج) به معنای انتظار برای پر شدن جهان از عدل و داد و عدالت برای همه انسانها، انتظار رفع ظلم از صحنه زندگی بشر و انتظار فرا رسیدن دنیایی برتر از لحاظ معنوی و مادی است. رهبر معظم انقلاب وجود حالت انتظار را در دل آحاد مردم یکی از الطاف خداوند بر مردم ایران در دوران انقلاب میدانند و میفرمایند: این بزرگوار در فضای ذهنی و معنوی جامعه ما حضور دارد و جوانان مؤمن و با اخلاص نیز با آن حضرت قلباً در ارتباط هستند. این ارتباط به معنای حقیقی کلمه دو جانبه است و در حالات برجسته شور و محبت و احساس و عواطفی که ملت ایران نسبت به این بزرگوار دارند، این ارتباط طرفینی است.
ایشان انتظار ظهور امام زمان (عج) را موجب زنده شدن روح انتظار فرج در جوامع بشری دانسته و میفرمایند: انتظار به معنای اشتیاق انسان برای دست رسی به وضعی برتر و بالاتر است و این حالتی است که بشر همیشه باید در خود حفظ کند و پیوسته در حال انتظار فرج الهی باشد. مقام معظم رهبری به تلاش مستمر قدرتهای شیطانی برای از بین بردن فروغ امید در دل انسانها اشاره کرده و میفرمایند: مبنای کار قدرتهای طاغوتی بر این است که فروغ امید را در دلها بمیرانند و همه امیدها را به یک نقطه مادی، یعنی پول و زخارف کم ارزش دنیا متمرکز کنند که سر رشته آن نیز در دست خودِ آن هاست. همه چیز را باحسابهای کمی و پولی محاسبه میکنند و معنویات را از حساب خارجمیکنند و به ویژه میکوشند که آن آینده موعود را از چشم ملتها دورنگهدارند، اما ملتها باید امیدوار باشند تا این اراده تکوینی الهی تحقق پیدا کند. [۱] . انقلاب اسلامی بذر امید را در دل همه مستضعفان نشاند. انقلاب اسلامی ایران، ظهور سراسر نور مولا (ع) را نزدیک ساخته است. اینک بر همگان است که این تلاش خدایی را با همه شداید و سختیها تا آخرین سر منزل مقصود – که آماده کردن همه زمینهها برای فرجش میباشد – ادامه دهند. در این رهگذر، از توطئههای موذیانه دشمن نباید غافل بود. رهبر معظم انقلاب در رابطه با هوشیاری امت مسلمان میفرماید: دشمنان سراغ مجموعه احکام و مقررات اسلام رفتند. هر عقیده و هر توصیهای از شرع مقدس که در زندگی و سرنوشت آینده فرد و جماعت و امت اسلامی تأثیر مثبت و بارزی داشته است، به نحوی با آن کلنجار رفتند تا اگر بتوانند آن را از بین ببرند، اگر نتوانند، روی محتوایش کار کنند!… گاهی دهها سال زحمت میکشند، برای این که بتوانند نقطه درخشانی را کور یا کمرنگ کنند یا نقطه تاریکی را به وجود بیاورند! سالهای متمادی مینشینند و پول خرج میکنند! یکی زحمت میکشد و تلاش میکنند، ولی توفیق پیدا نمیکند، بعد از او کسان دیگری میآیند. روی عقاید دنیای اسلام، از اینگونه کارها خیلی شده است. روی عقیده توحید، عقیده امامت، روی اخلاقیات اسلامی، معنای صبر، معنای توکل، معنای قناعت، کار کردهاند! همه اینها نقاط برجستهای هستند که اگر ما مسلمانها درست به حقیقت آنها توجه بکنیم تبدیل به موتور حرکت دهنده جامعه اسلامی میشود. … بنده سندی را دیدم که بزرگان استعمار و فرماندهان استعماری توصیه میکنند که ما باید کاری بکنیم که این عقیده به مهدویت به تدریج از بین مردم زایل بشود! ببینید عقیده به مهدویت چقدر مهم است! چقدر خطا میکنند کسانی که به اسم روشن فکری و به اسم تجدّدطلبی میآیند و عقاید اسلامی را بدون مطالعه، بدون اطلاع، بدون این که بدانند دارند چکار میکنند، موردتردید و تشکیک قرار میدهند! اینها همان کاری را که دشمن میخواهد انجام میدهند. [۲] . رهبر معظم انقلاب در بخشی دیگر از سخنانشان از توطئه دشمنان برای از بین بردن امید و نشاط در جامعه اسلامی پرده برداشته و میفرماید: استعمار روح نا امیدی را میخواهد امروز ، استکبار جهانی مایل است که ملتهای مسلمان و از جمله ملت عزیز ایران، دچار این حالت بشوند -روحناامیدی- ای آقا! دیگر نمیشود کاری کرد، دیگر فایدهای ندارد! میخواهند این را به زور به مردم تزریق کنند. ما که در جریان خبرهای تبلیغاتی و زهرآگین دشمنان قرار داریم، به عیان میبینیم که اغلب این خبرهایی که تنظیم میکنند، برای مأیوس کردن مردم است. مردم را از اقتصاد و از فرهنگ مأیوس میکنند، متدینین را از گسترش دین مأیوس میکنند. [۳] .
رهبر انقلاب در بخش دیگری از سخنانشان کسانی را که آب به آسیاب دشمن ریخته و در مسیر آنها گام بر میدارند، از این عمل برحذر داشته، میفرمایند: … امروز هر نفسی، هر حنجرهای که برای نا امید کردن مردم بدمد، بدانید که این حنجره در اختیار دشمن است. چه خودش بداند، چه خودش نداند! هر قلمی که کلمهای را در جهت نا امید و مأیوس کردن مردم روی کاغذ بیاورد، این قلم متعلق به دشمن است، چه صاحب این قلم بداند، چه نداند! دشمن از او استفاده میکند. [۴] . با این حال، رهبر انقلاب ملت مسلمان و انقلابی ایران را ملتی بیدار، زنده و متوجه میداند که قدر عزّت و قدرتش را میداند و در برابر توطئههای دشمنان و مزدورانشان ارزش و اصالت خود را از دست نمیدهد.
آیاامام زمان دارای زن وفرزندمیباشند؟
موضوع: <-PostCategory-> دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:امام زمان, 15:4
ازدواج امام زمان (عليه السلام)
مقدّمهيكى از مباحث پيرامون شخصيّت حضرت مهدى (عج)، زندگى شخصى و خانوادگى آن حضرت است، سخن از ازدواج يا عدم آن و داشتن فرزند و مكان زندگى و وضعيّت زندگى اولاد او و كيفيّت زندگى آن حضرت از بحثهاى جذّابى است كه احياناً در اذهان بسيارى از معتقدان به او ابهاماتى وجود دارد، كه معمولا با جوابهاى ضدّ و نقيضى نيز مواجه ميشوند. اساساً غيبت طولانى آن حضرت از نگاه زندگانى شخصى و خصوصى وى اين سؤال را بوجود ميآورد كه آيا در اين مدّت، حضرت مهدى(عليه السلام)ازدواج كرده است يا خير؟ برخى اين سؤال را به صورت اشكال مطرح كرده و ميگويند: اگر ازدواج كرده و همسر دارد، لازمهاش داشتن فرزند است، و لازمه اين نيز فاش شدن اسرار و شناسايى آن حضرت است، كه با حكمت و فلسفه غيبت منافات دارد. و اگر ازدواج نكرده است، پس به سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) و به امر شرعى مستحب عمل نكرده است، كه اينهم با مقام و شأن آن حضرت نميسازد، زيرا وى رهبر دينى مردم است و در عمل به مستحبات همچون واجبات، بايد پيشقدم باشد، و فرضِ وجود امامي كه مستحب مؤكّد شرعى را ترك كند، و در واقع عمل مكروهى را انجام دهد بسيار مشكل، و جاى استبعاد دارد. پس اگر ازدواج نكرده باشد اشكال ترك مستحبّ از طرف معصوم، و اگر ازدواج كرده باشد اشكال فاش شدن اسرار و تضادّ با فلسفه غيبت پيش مي آيد، و چون طرفين قضيّه با اشكال مواجه است، عدّهاى چنين نتيجهگيرى ميكنند كه اصلا آن حضرت وجود ندارد. نكته ديگر اين كه اصل ازدواج يا عدم ازدواج آن حضرت جزء اعتقادات ما نيست، بلكه از مسائل شخصى است كه در روايات نيز به آن تصريح نشده، و مورد بحث امامان قبلى نيز نبوده است، و كسانى هم كه در دوران غيبت توفيق درك حضور آن حضرت را داشته اند آن قدر سؤالات و مشكلات در ذهنشان بوده است كه به اينگونه سؤالات نرسيدهاند. در دوران غيبت صغرى نيز از نائبان خاصّ، در اين زمينه سخنى شنيده نشده است. از سوى ديگر ذهن انسان در كنار سؤال از ازدواج حضرت مهدى(عليه السلام)، سؤالات ديگرى نيز ميسازد از جمله اين كه: آيا امام مهدى(عليه السلام) داراى فرزند است؟ آيا مكان خاصّى براى زندگى وى و فرزندانش وجود دارد؟ آيا فرض وجود فرزند و همسر براى آن حضرت با حكمت و فلسفه غيبت سازگارى دارد؟ و در صورت ازدواج نكردن، آيا بر خلاف سنّت و دستور پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) عمل نكرده است؟ و سؤالات ديگرى كه اين مقاله در صدد جواب دادن به بعضى از آنهاست. بنابراين، پس از طرح سؤال اصلى و بيان ديدگاههاى متفاوت و دلائل آنها، و نيز بررسى دلائل، سعى ميشود تا به نتيجهاى مناسب و جامع برسيم. آيا حضرت مهدى(عليه السلام) ازدواج كرده و داراى فرزند ميباشد؟در پاسخ به اين پرسش، با توجّه به مسائل اعتقادى مانند: حكمت يا فلسفه غيبت، و نيز مسائل فقهى همچون استحباب شرعى ازدواج، و متونى كه مستقيم يا غير مستقيم دلالت بر ازدواج آن حضرت دارند، سه نظريّه وجود دارد: ـ نظريّه أوّل: عدّهاى معتقدند كه حضرت مهدى(عليه السلام) ازدواج كرده است، و براى اثبات اين نظريّه به دلائل ذيل استناد جسته اند. الف: استحباب ازدواج: ازدواج و نكاح در اسلام مستحبّ مؤكّد و سنّتى نبوى است، پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) نسبت به امر ازدواج و ترويج آن تأكيد داشته، و امّت خود را به اين امر تشويق و ترغيب ميكردند، و بارها فرمودهاند: «نكاح كنيد و با تشكيل خانواده بر تعداد خود بيافزاييد، كه من در روز قيامت به شما اگر چه فرزندى سقط شده باشد مباهات ميكنم([1] در احكام دين ازدواج سنّتى حسنه و مورد تأييد، و عزوبت (همسر نداشتن و مجرّد بودن) مكروه است. و ازطرفى ازدواج نكردن، اعراض از سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) است، چرا كه آن حضرت(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: «نكاح سنّت من است، و هر كس از آن اعراض كند (روى برگرداند و ازدواج نكند) از من نيست([2]) اكنون كه ساليان متمادى از عمر حضرت مهدى(عليه السلام) ميگذرد، آيا مي توان گفت: او مستحبّ مؤكّد را ترك، و مرتكب مكروه شده است؟ هرگز نميتوان اينگونه نتيجه گرفت، چرا كه او امام است، و در عمل به مستحبّات شرعى از همه مردم سزاوارتر است، پس او ازدواج كرده و داراى همسر ميباشد. در كتاب «النجم الثاقب» در پاسخ منكرين وجود اهل و عيال براى امام مهدى(عليه السلام) چنين آمده است: «چگونه ترك خواهند كرد، چنين سنّت عظيمه جدّ اكرم خود را با آن همه ترغيب و تحريص كه در فعل آن و تهديد و تخويف در ترك آن شده، و سزاوارترين امّت در اخذ به سنّت پيغمبر امام هر عصر است، و تاكنون كسى ترك آن سنّت را از خصائص آن حضرت نشمرده است([3]) و نيز در كتاب «الشموس المضيئة» آمده است: «اگر در اين زمينه (داشتن همسر و خانواده) هيچ نقل روايى وجود نداشت، و فقط همين مطلبى كه آن حضرت با وجود سنّ زياد از نظر جسمي جوانى قويّ البنيه است... و نيز ميدانيم كه آن حضرت به سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) عمل ميكند، در قبول اين مطلب كه آن جناب همسر و فرزندانى دارد كافى بود»([4]). ـ نقد و بررسى:دليل مزبور شامل دو قسمت است: قسمت اوّل: ازدواج سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، و امرى نيكو و مستحبّ شرعى است. قسمت دوّم: امام زمان(عليه السلام) لزوماً به اين سنّت و امر شرعى عمل ميكند. هر دو مقدّمه نيازمند بررسى و تأمّل است. امّا استحباب ازدواج([5]) از آيات و روايات فراوانى استفاده ميشود مانند: آيه شريفه (فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَآءِ)([6])و آيه (وَأَنكِحُواْ الاَْيَـمَى مِنكُمْ وَالصَّــلِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَآلـِكُمْ )([7]) و همچنين در حديثى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ازدواج را سنّت خود ميداند([8])، و در حديثى ديگر ميفرمايد: هر كسى از آن اعراض كند از من نيست.([9])و در رواياتى ديگر ازدواج امرى پسنديده و ممدوح دانسته شده([10]) و بر توليد نسل و بقاء آن توصيه شده و كثرت مسلمين مايه مباحات پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) شمرده شده است. در اهميّت و تشويق به ازدواج چنين آمده است: «هر كس ازدواج كند نصف دينش را بدست آورده است»([11])، و نيز امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: «دو ركعت نماز كسى كه ازدواج كرده با فضيلتتر است از هفتاد ركعت نماز كسى كه بدون همسر است»([12])، و همچنين در روايات فراوانى نقطه مقابل ازدواج يعنى ترك ازدواج مذمّت شده و از ناحيه ائمّه(عليهم السلام) امرى مكروه و ناپسند شمرده شده است.([13]) كه اين روايات نيز به قرينه مقابل دلالت بر استحباب ازدواج دارند. با توجّه به آيات و روايات فوق و وجود كلمات امر مانند «انكحوا» در آيات، و تشويق به ازدواج در روايات، و توصيه كردن در عمل به سنّت رسول خدا، فقهاى بزرگوار اسلام، استحباب شرعى ازدواج را استنباط كرده و بر طبق آن به استحباب([14])، و بعضى به استحباب مؤكّد فتوى دادهاند، و برخى آن را در شرايطى واجب ميدانند([15]). و از سوى ديگر از عمومات و اطلاقات ادلّه استحباب ازدواج بدست ميآيد كه اوّلا: ازدواج چه به صورت دائم و چه به صورت غير دائم (موقّت) مستحب شرعى است. ثانياً: استحباب ازدواج مخصوص مشتاقان و كسانى كه نيازمند به همسر ميباشند نيست، بلكه شامل غير مشتاقان و كسانى كه در خود احساس نياز به همسر نميكنند نيز ميباشد.([16]) چرا كه علّت اين حكم شرعى در اشتياق به جنس مخالف و يا اطفاء (خاموش كردن) غريزه جنسى خلاصه نشده است، تا گمان شود ازدواج براى غير مشتاقان استحباب ندارد، بلكه مواردى از قبيل: تكثير نسل، و ابقاء نوع انسانى، و كثرت تعداد موحّدين، در استحباب شرعى ازدواج دخالت دارند.([17]) پس اگر ازدواج براى تأمين اين اغراض هم باشد، از جهت شرعى مستحب است، و داراى مطلوبيّت شرعى است. بديهى است كه استحباب ازدواج فقط مختصّ به ازدواج دائم نيست، بلكه شامل غير دائم و مِلك يمين (كنيزان) نيز ميشود.([18]) و به همين جهت اينگونه به نظر ميرسد كه تحقّق يك مرتبه از ازدواج در طول عمر براى عمل كردن به اين مستحبّ شرعى كافى است، اگر چه بنا به عللى([19]) بين زوج و زوجه جدايى حاصل شده باشد. امّا با تأمّل در رواياتى كه در آن عزوبت (همسر نداشتن) مكروه دانسته شده است حتّى براى مدّتى اندك([20])، معلوم ميشود كه مقصود از استحباب ازدواج، استمرار آن تا پايان عمر است. پس عمل كردن به استحباب ازدواج در صورتى كافى است كه استمرار و دوام داشته باشد نه فقط صرف تحقّق آن، همانطور كه اين استحباب فقط به داشتن يك همسر نيست بلكه تعدّد آن نيز مستحب شرعى است.([21]) بنابراين در باره مقدّمه أوّل (ازدواج سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، و امرى مستحب است) چنين نتيجه ميگيريم: 1 . ازدواج مستحب شرعى است، خواه نياز به ازدواج باشد و خواه نباشد، خواه دائم و خواه موقّت. 2 . اين استحباب دوام و استمرار دارد، و شامل تمام عمر انسان ميشود. 3 . تعدّد همسر نيز مستحب شرعى است. و امّا مقدّمه دوّم (لزوم عمل امام(عليه السلام) به امر شرعى و سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ) در اذهان سؤالاتى را به وجود ميآورد، از جمله اينكه: با كثرت امور مستحبّى، آيا امام(عليه السلام) به همه آنها عمل ميكند؟ يا اينكه از آن امور انتخاب كرده و گزينشى عمل ميكند؟ آيا لزوم عمل به امور مستحب براى امام ضرورى است؟ بدون ترديد امامان مانند پيامبران چون هدايت مردم را بعهده دارند، و رهبران الهى محسوب ميگردند، هميشه در عمل به احكام الهى پيشقدم بودهاند، و اساساً رسالت آنان ايجاب ميكرد كه أوّل خودشان عامل به احكام الهى باشند، و از دستورات الهى سرپيچى نكنند، و در صحنه عمل براى ديگران الگو و نمونه باشند، لذا عمل نكردن به اوامرى كه حكايت از محبوبيّت نزد خداوند دارد (خواه واجب و خواه مستحب) براى رهبران دينى مذموم است، و شأن و رسالت آنان اقتضاء دارد كه آنها به دستورات واجب و مستحب عمل كنند، پس امام(عليه السلام) نيز به آنها عمل ميكند. بنابراين، دو نكته در لزوم عمل كردن امام به مستحبّات وجود دارد. 1 . هدايت و رهبرى و الگوى كامل بودن براى مردم كه ايجاب ميكند امام در زندگى و معاشرت و در برخورد با ديگران به نحو احسن عمل كند، و در عمل به دستورات دينى (واجب و مستحب ) پيشقدم باشد. 2 . اقتضاى شأن و منزلت انسان كامل ايجاب ميكند كه به مستحبّات عمل كند، بدون ترديد نكته أوّل در زمان غيبت امام(عليه السلام) موضوعيّت ندارد، زيرا امام(عليه السلام) در مرأى و منظر مردم نيست، و امامت وى در باطن است، نه در ظاهر.([22]) ولى نكته دوّم در رسيدن به مطلوب (امام پايبند به مستحبّات شرعى است، و سزاوارتر از ديگران است) كافى است. با توجّه به دو مقدّمهاى كه گذشت، عدّهاى معتقدند كه امام زمان(عليه السلام) در عصر غيبت ازدواج كرده و صاحب همسر و فرزند است. ب: استدلال به روايات: دليل ديگر معتقدين به ازدواج حضرت مهدى(عليه السلام) تمسّك به بعضى از روايات است، از جمله: 1 ـ مفضّل بن عمر از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده است كه فرمود: «... از مكان او هيچ يك از اولاد و ديگران اطلاع نمييابد، مگر مولايى كه متولّى امر اوست»([23])، در اين روايت وقتى كه سخن از جا و مكان و محلّ زندگى آن حضرت ميشود، امام صادق(عليه السلام) ميفرمايد: كسى از مكان او اطلاع ندارد حتّى اولادش، پس معلوم ميشود او اولادى دارد، و داشتن اولاد حاكى از ازدواج امام است. امّا با تأمّل در اين روايت نكاتى به نظر ميرسد كه مانع از استدلال بر ازدواج آن حضرت است، آن نكات عبارتند از: الف ـ اين روايت در كتاب الغيبه نعمانى نيز نقل شده است، با اين تفاوت كه به جاى كلمه «ولد» كلمه «ولى» آمده است : «ولا يطّلع على موضعه أحد من وليّ ولا غيره([24]) از مكان او كسى از ولى و غير ولى اطّلاع نمييابد»، يعنى دوست و غير دوست، آشنا و غير آشنا، از مكان او خبرى ندارند، و نميدانند او كجاست. در اين روايت هيچ سخنى از فزرند و فرزندان نيست، بنابراين، با توجه به اين نقل اعتمادى بر آن روايت نيست. ب ـ در روايت سخن از فرزند است، ولى از اين جهت كه بگوييم الآن امام(عليه السلام) داراى فرزند و همسر باشد نيست، و به اصطلاح مجمل است، چرا كه امكان دارد منظور فرزندانى باشند كه در آستانه ظهور و يا پس از ظهور امام(عليه السلام) به دنيا ميآيند. ج ـ ممكن است اين روايت و امثال آن بيانگر مبالغه در خفاى شخص باشد، يعنى هيچ كس نميداند كه او در كجاست، حتّى اگر داراى فرزند هم باشد، فرزندانش نيز از جايگاه او اطّلاع ندارند.([25]) د ـ از جهت سند مخدوش است، زيرا يكى از راويان آن ابراهيم بن مستنير و در جاى ديگر عبد اللّه بن مستنير است و هر دو مجهولاند. با توجّه به نكات فوق، استدلال بر ازدواج امام(عليه السلام) در عصر غيبت مشكل، بلكه بعيد به نظر ميرسد. ن ـ سيّد ابن طاوس از امام رضا(عليه السلام) نقل كرده است، كه آن حضرت فرمود: ... خدايا، مايه چشم روشنى و خوشحالى امام زمان(عليه السلام) را در او و خانواده و فرزندان و ذرّيه و تمام پيروانش فراهم فرما»([26]). در اين روايت سخن از خانواده و فرزندان آن حضرت است، ولى چون معلوم نيست كه وجود اين فرزندان پيش از ظهور است يا پس از آن، از اين جهت مجمل است، و نميتوان به آن استناد كرد. و ـ ابو بصير از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده است كه فرمود: «گويا ميبينم كه قائم ما با خانوادهاش در مسجد سهله اقامت گزيده است، ابو بصير مي گويد: گفتم منزلش آنجاست؟ فرمود: آرى. گفتم: فدايت شوم! قائم هميشه در آن مسجد است؟ فرمود: آري... ([27] اين روايت نيز دلالت بر وجود فرزند براى امام(عليه السلام) پيش از ظهور ندارد، و چه بسا مرادش اولاد آن حضرت پس از ظهور باشد، همانطور كه از سياق كلام در اكثر روايات كه به نمونه هايى از آنها اشاره خواهيم كرد، اين گونه استفاده ميشود. 2 ـ روايتى مرحوم مجلسى(رحمه الله) در بحار الأنوار از على بن فاضل نقل كرده است، كه در آن به مكان و جزيرهاى اشاره شده كه نسل و فرزندان آن حضرت، زير نظر وى جامعه نمونه اسلامي تشكيل داده و براى خود حكومت دارند([28])، اين مكان نامعلوم است، و هر كس نميتواند به آنجا برود، و دسترسى براى عموم مردم ممكن نيست. تمسّك به اين روايت نيز نميتواند اثبات كند كه آن حضرت ازدواج كرده و در نتيجه فرزندانى دارد و لازمه آن نيز زندگى در مكان خاصّ است، زيرا اولاًّ: از نوع بيان روايت به دست ميآيد كه اين روايت اعتبار قابل ملاحظهاى در نزد مرحوم مجلسى(رحمه الله)نداشته است، زيرا ميگويد: «چون اين حديث را در كتابهاى معتبر نيافتم آن را به طور مستقل و جدا ميآورم»([29]). ثانياً اين داستان با وجود تناقضات فراوان و سخنان بىاساس و نيز مجهول بودن عدّهاى از روات آن، قابل استناد نيست، حتّى بعضى از محقّقين با بررسىهاى گستردهاى كه انجام دادهاند، معتقدند جزيره خضراء افسانهاى بيش نيست و واقعيت ندارد.([30]) و برخى همچون آقابزرگ تهرانى ميگويند: اين داستان تخيّلى است.([31]) 3 ـ روايتى كه ابن طاووس از امام رضا(عليه السلام) نقل كرده است. كه فرمود: «اللّهمّ صلّ على ولاة عهده والأئمّة من ولده . ابن طاووس ميگويد: روايت فوق اينگونه نيز نقل شده «اللّهمّ صلّ على ولاة عهده والأئمّة من بعده([32]) اين روايت نيز نميتواند اثبات كند كه آن حضرت داراى فرزند است. زيرا با وجود دو گونه نقل معلوم نيست مقصود فرزندان بعد از آن حضرت است، يا امامان پس از او، بنابراين روايت مجمل است، علاوه اين دو روايت ناظر به پس از ظهور حضرت است نه پيش از آن. هــ صاحب كتاب الشموس المضيئة پس از نقل هفت روايت در باره اقامتگاه و خانواده داشتن آن حضرت كه بعضى از آن را آوردهايم، چنين نتيجه ميگيرد. «از مجموع اين روايات معلوم مي شود كه حضرت حجّت(عليه السلام) خانواده و اقامتگاه دارد، هر چند كه جزئيّات آن را نميدانيم([33]) سپس اضافه ميكند كه داستان جزيره خضراء به نقل از مرحوم علامه مجلسى(رحمه الله) و داستانى قريب به آن در اثبات الهداة با اين قيد كه شيعيان آن جزيره از تمام مردم دنيا تعداد شان بيشتر است و هر يك از فرزندان امام(عليه السلام) در آن جزيرهها حكومتى دارند، چنين آورده است: «با توجه به عمر طولانى و مبارك ايشان ممكن است آن حضرت همسر و فرزندان متعدّدى داشته باشد كه بعضى مرده و برخى زنده اند . بنابراين، آن حضرت فرزندان و نوادگان زيادى خواهد داشت كه شمارش آنها به سادگى ممكن نيست([34]) با عنايت و دقّت در مطالب كتاب مذكور توجّه به چند نكته ضرورى است: اوّلا: نميتوان به آن هفت روايت در اثبات ازدواج آن حضرت و در نتيجه وجود فرزندان و داشتن اقامتگاه استناد كرد، چرا كه برخى از آن روايات همان رواياتى است كه قبلا به آنها اشاره شد.([35]) و برخى ديگر گوياى وجود همسر و فرزند براى آن حضرت نيست. و بعضى ديگر با خفاى شخصى و عدم اطلاع از مكان او سازگارى ندارد. ثانياً: وجود فرزندان بىشمار آن حضرت با فلسفه غيبت منافات دارد، زيرا ممكن است فرزندان در صدد تشخيص هويّت خود برآيند، و خواهان دانستن حسب و نسب خود باشند.([36]) ثالثاً: چطور ممكن است شيعيان آن جزيره (بنابر نقل وى از كتاب إثبات الهداة)([37]) تعدادشان از تمام مردم دنيا بيشتر باشد. با اينكه علم پيشرفتهى نقشهبردارى و جغرافياى امروز در شناسايى نقاط اين كره خاكى چيزى را از قلم نينداخته است، و امروزه جايى وجود ندارد كه ناشناخته باشد، حتّى مثلث برمودا،([38]) كاملا شناخته شده و اسرارش (خواص مغناطيسى) آشكار گشته و تعداد زيادى به آن مكان رفتهاند و گزارشهاى متعدّدى ارائه كردهاند. بنابراين معقول نيست كه جمعيّتى چند ميلياردى بيش از جمعيّت فعلى جهان در مكانى زندگى كنند و كسى هم از آنها هيچگونه اطلاعى نداشته باشد.([39]) به هر جهت اينگونه مطالب نميتواند دليلى قاطع بر اثبات ازدواج و در نتيجه فرزندان و مكان اقامت خاصّى براى آن حضرت باشد. ىــ برخى ممكن است براى اثبات ازدواج و فرزند داشتن حضرت مهدى(عليه السلام) به كنيه مشهور آن حضرت يعنى «أبا صالح» ا صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد Copyright 2012 - montazaranzohor.blogfa.com & Designer: Mohammad Rafiei |