اقتربت الساعة و انشق القمر× فتول عنهم يوم يدع الداع الى شئ نكر)
(قمر: 1 و6).
«آن ساعت نزديك آمد و ماه آسمان شكافته شد. پس از آنان روى بگردان تا روزى كه ندا كنندهاى خلق را به عالمى حيرتآور و هولانگيز دعوت كند».
در حديثى آن ساعت را خروج حضرت مهدى(ع) دانسته كه مردم را به آئينى فرا مىخواند كه آن را منكر و ناشناخته مىدانند و باور نمىكنند كه آئين اسلام باشد.
امام صادق(ع) برخى از ويژگيهاى آئين اسلام در آن زمان را اينگونه برمىشمارد:
وقتى حضرت قائم قيام كند، به جانب كوفه رهسپار مىشود و چهار مسجد را در كوفه ويران مىسازد[چرا كه با موازين اسلام همخوان نيستند] و در روى كره زمين مسجدى كه داراى اشراف و بالكن باشد، باقى نخواهد ماند جز اين ويران مىسازد و آنها را بدون صاف و مستوى[بدون بالكن و اشراف] مىسازد، راههاى بزرگ را توسعه مىبخشد و همه چيزهايى كه از ديوارها به كوچه و خيابان موجود است، از قبيل بالكن، ناودان و... دستور مىفرمايد برچيده شوند، همه بدعتها را از بين مىبرد و همه سنتها را تجديد مىفرمايد شهرها و كشورهاى قسطنطنيه، چين و كوهستانهاى ديلم را مىگشايد، و هفتسال اينگونه حكم مىراند كه هر سالى برابر ده سال از سالهاى معمولى است. سپس آنچه خدا خواهد انجام مىدهد.
راوى خبر مىپرسد: فدايت گردم چگونه سالها طولانى مىشود[و يك سال به اندازه ده سال خواهد گشت] فرمود: خداوند متعال فرمان مىدهد فلك درنگ و حركت را كند گرداند از اينرو روزها و سالها طولانى خواهند گشت.
ابو بصير كه راوى خبر است، باز مىپرسد: آنان مىگويند فلك اگر تغيير كند[و از حركت معمولى باز ايستد يا كند شود]، از بين خواهد رفت؟ فرمود: اين سخن زنديقان است، اما مسلمانان چنين راهى را نخواهند پيمود و حال آن كه خداوند متعال ماه را براى پيامبر(ص) شكافت و قبل از آن خورشيد را براى يوشع بن نون برگرداند، از همه بالاتر، خبر داد به طولانى بودن روز قيامت روزى كه برابر هزار سال از سالهاى معمولى مردمان است. (1)
تاييد سخن از ديدگاه دانش روز
1 - طولانى شدن روز و سال در زمان ظهور حضرت مهدى(ع) از ديدگاه دانش روز با مشكل روبهرو نخواهد بود، بلكه دانش جديد آن را تاييد مىكند.
ما در اين راستا با توجه به اين كه نيروى جاذبه(گرانش عام) در همه اجرام آسمانى و اجسام عنصرى و زمينى كارگر و مؤثر است، به نيروى جاذبه ماه و تاثير آن بر آب درياها، خاك و خشكىها و ايست دادن به كره زمين اشاره خواهيم داشت.
از دير باز مردم روزگاران مىدانستند ميان طلوع و غروب ماه و برآمدن و فرونشينى آب درياها بايستى رابطهاى وجود داشته باشد، اما چگونگى آن را نمىدانستند تا اين كه:
نابغه بزرگ جهان دانش «اسحاق نيوتون» براى نخستين بار بر اين معما دستيافت و چگونگى پيدايش آن را به درستى بيان داشت.
پديده كشنده(جزر و مد) اساسا زاييده نيروى جاذبه كره ماه است، بديهى است درياها در مقايسه با خشكىهاى زمين از قابليت انعطاف و نرمى بيشترى برخوردار بوده و بالطبع در برابر نيروى كشش ماه كمتر ايستادگى مىكنند، به همين مناسبت تودههاى آب در زير پاى ماه انباشته مىگردند و پديدهاى را به نام «بركشند» ايجاد مىكنند.
همزمان با «بركشند» رو به ماه، «بركشند» ديگرى در آن سوى كره زمين ايجاد مىگردد بدينسان كه آبهاى آن سوى كره زمين كه از ماه بدورند، كمتر متاثر گرديده و به اصطلاح عقب مىمانند و آب توده عظيمى را ايجاد مىكنند، لذا روزانه هر نقطه از سطح دريا دوبار دستخوش بركشند و دو بار هم دستخوش «فروكشند» مىگردد.
بنابراين، بهطور متوسط فاصله(زمان) بين دو جزر و مد متوالى 12 ساعت و 5/25دقيقه است، درست نصف زمانى كه طول مىكشد، تا ماه ظاهرا يك دور كامل دور زمين بپيمايد يعنى 24 ساعت و 51 دقيقه.
جزر و مد همراه با حركت ظاهرى ماه از افق شرقى ناظر، به سمت افق غربى او پيش مىروند.
اثر جاذبه خورشيد در جزر و مد نسبتبه ماه از درجه دوم اهميتبرخوردار است، زيرا فاصله آن بيشتر(فاصله خورشيد از زمين يكصد و پنجاه ميليون كيلومتر) است، از اينرو نسبت نيروى مولد جزر و مد خورشيد تنها حدود7درصد(7%) نيروى ماه است.
وقتى كه نيروهاى مولد ماه و خورشيد هماهنگ عمل مىكنند، مثلا هنگام ماه نو كه هر دو در يك طرف زمين هستند، جزر و مدها در حداكثر خود هستند و به نام جزر و مد 2بهارى يا «مهكشند» (Sprinq tide) ناميده مىشود، حد ديگر وقتى است كه خورشيد و ماه باهم زاويه 900 درجه (تربيع) مىسازند در اين هنگام جزر و مد را به حد اقل و به جزر و مدهاى خفيف يا «كهشكند» (Iveap tide) مبدل مىسازند.
نزديكى ماه نيز تاثيرى در ارتفاع جزر و مد دارد، هنگامى كه ماه در حضيض زمينى قرار دارد نيروى مولد جزر و مد آن به اندازه 20% بيش از حد عادى است.
جاذبه ماه سبب مىشود علاوه بر آماسيدن آبهاى كره زمين خشكىها نيز دستخوش تورم گردند كه در مقايسه با آماس آبها نامحسوس است.
نيروى حاصل از جاذبه ماه و لنگرى كه از جانب انباشته شدن آبها به وجود مىآيد، سبب مىشوند چرخش محورى زمين به آرامى ايست(ترمز) كند و بدينسان بر طول شبانهروز زمينى مىافزايند.
بررسى خطوط رشد و نمو سنگوارههاى مرجانى بيانگر آن است كه در 350 ميليون سال پيش طول شبانهروز حدود سه(3) ساعت كوتاهتر از شبانهروز كنونى بوده و طول سال خورشيدى به چيزى حدود 400 روز بالغ مىگرديده است.
بررسىهايى كه از روى سوابق بجا مانده از كسوف و خسوفهاى گذشته به عمل آمده، نشان مىدهد كه روند افزايش طول روزهاى زمينى0016% ثانيه در هر قرن است. (2)
2 - كسى كه اين نيروى بنيادين و زيربنايى را به نام جاذبه در سرتاسر اين نظام اعم از جسمانى، جرمانى و كيهانى به وديعه نهاده است و شايد اين آيه(چنان كه برخى از مفسران برآنند) به آن اشاره داشته باشد:
(الله الذى رفع السموات بغير عمد ترونها ثم استوى على العرش و سخر الشمس و القمر كل يجرى لاجل مسمى...)(رعد: 2).
«خدا است آن ذات پاكى كه آسمانها را بدون ستون برافراشت و شما آن را ملاحظه مىكنيد آنگاه با كمال قدرت عرش را در خلقتبياراست و خورشيد و ماه را مسخر اراده خود ساخت كه هركدام در وقتخاص و مدار معين به گردش آيند».
چنين خدايى قدرت دارد پريود روزانه و ساليانه(حركت وضعى و انتقالى) كره زمين را كاهش دهد يك دور گردش وضعى زمين را ده برابر كرده به 240 ساعتبرساند و يك دور گردش ساليانه زمين در مدار خود را ده برابر كرده يعنى كره زمين كه در هر ثانيه سى(30) كيلومتر حركت مىكند، به3 كيلومتر كاهش دهد از اينرو امام صادق(ع) براى رفع تعجب از ابوبصير مىفرمايد:
آنگونه كه ماه براى رسول خدا شكافته شد[روايات در اين باره از سنى و شيعه به سرحد يقين و تواتر است] و پيش از آن خورشيد بر يوشع بن نون باز گشت[به احتمال قوى به مقدار چند ساعت كره زمين در حركت وضعى خود از راستبه چپ (غرب به شرق) برگشته باشد]، چنان كه امروزه منجمان ناهيد(زهره)شناس معتقدند حركت وضعى ناهيد از شرق به غرب يعنى برخلاف حركت وضعى زمين است، از اينرو در زهره خورشيد از مغرب طلوع و به مشرق غروب مىكند، پس خداوند قادر است كه چنين حركتى را ظرف چند ساعتبراى كره زمين در زمان يوشع بن نون پديد آورد. و از همه مهمتر روز قيامت است كه قرآن در باره مقدار آن مىفرمايد:
(...و ان يوما عند ربك كالف سنة مما تعدون)(حج:47).
«همانا يك روز نزد خدا چون هزار سال به حساب شماست».
و مىفرمايد:
(يدبر الامر من السماء الى الارض ثم يعرج اليه فى يوم كان مقداره الف سنة مما تعدون)(سجده: 5).
«او امر عالم را به نظام احسن و اكمل از آسمان تا زمين تدبير مىكند سپس روزى كه مقدارش به حساب شما بندگان هزار سال است، باز به سوى خود بالا مىبرد».
3 - ايستادن آفتاب
نوشته سيد اسماعيل عقيلى را مىتوان تاييد ديگرى دانستبر فرمايش امام صادق(ع) يعنى بربازگشتخورشيد، كه ما به تعبير ديگر بازگشتحركت وضعى زمين دانستيم، وى در باب علائم ظهور نوشته است: از آن علايم ايستادن آفتاب است در وسط آسمان از اول ظهر تا وقت عصر بدون آن كه حركت نمايد، و اين دليل استبر تغيير حركت افلاك (3)مورخان و محدثان اين سخن را ذيل آيه نوشتهاند:
(ان نشا ننزل عليهم من السماء آية فظلت اعناقهم لها خاضعين)(شعراء:4).
«ما اگر بخواهيم از آسمان نشانه و آيت قهرى نازل گردانيم تا همه بر آن گردن نهند و خاضع شوند».
ابوبصير گويد: از امام صادق(ع) درباره اين آيه شنيدم فرمود: به زودى خداوند درباره آنان چنين خواهد گرد گفتم: اينان چهكسانى مىباشند؟ فرمود: بنىاميه و يارانشان مىباشند، گفتم آن نشانه و آيه چيست؟ فرمود: ايستادن خورشيد بين اول ظهر تا وقت عصر و خارج شدن و پديدار گشتن يك صورت تا سينه شخصى -كه حسب و نسب او شناخته شده است- در خورشيد، اين پديده در زمان سفيانى واقع شود در اين هنگام سفيانى و دار و دسته او به هلاكتخواهند رسيد.
امام صادق(ع) فرمود: پيش از ظهور حضرت مهدى(ع) پنج نشانه واقع مىشود:
1 - صيحه آسمانى، آن حضرت در مكه داخل مىشود و در جانب خانه كعبه ظهور مىنمايد و چون آفتاب بلند شود، قبل از آن منادى ندا كند كه همه اهل زمين و اسمان بشنوند و بگويد: اى گروه خلايق آگاه باشيد كه اين مهدى آل محمد است. او را به نام و كنيه جدش رسول خدا(ص) ياد نمايد و در اين باره اين آيه نازل شد: (ان نشا ننزل عليهم من السماء...).
2 - سفيانى: او از بيابان بىاب و علف واقع ميان مكه و شام خروج كند، سفيانى مردى استبد صورت، آبلهرو، چهارشانه، ازرق چشم و نام او «عثمان بن عنبسه» و از فرزندان يزيد بن معاويه است، او شهرهاى دمشق، حمص، فلسطين، اردن و قنسرين را به تصرف خويش آورد....
3 - فرو رفتن لشگر سفيانى، در بيابانى بين مكه و مدينه، نيروهاى او در اين محور به سيصدر هزار نفر مىرسند، و سرانجام خود او به دست لشگريان حضرت مهدى(ع) در بيتالمقدس كشته خواهد گشت.
4 - قتل نفس زكيه، و آن پسرى است از آل محمد(ص) كه بين ركن و مقام شهيد مىشود.
5- يمانى: خروج يمانى از يمن اتفاق مىافتد. در پارهاى اخبار وارد شده كه يمانى و خراسانى و سفيانى در زمان واحد خروج خواهند نمود يعنى در يك روز و يك ماه و يك سال و در ميان اين سه نفر از يمانى هدايت كنندهتر نيست وى خلايق را به سوى حق دلالت مىكند. (4)
طلوع خورشيد از مغرب
آيا واقعا، خورشيد از مغرب طلوع مىكند؟ يا اين كه طلوع آفتاب از مغرب، كنايه از طلوع جمال آن حضرت از مكه معظمه، است، مرحوم مجلسى مىگويد: آنگاه كه امير مؤمنان على(ع) علايم ظهور را براى اصحاب خويش چون: «اصبغبننباته» و «صعصعة بن صوحان» بيان مىفرمود چنين گفت: طلوع آفتاب از مغرب. «نزال بن سبره» از «صعصعة» پرسيد مراد اميرالمؤمنين(ع) از اين كلام چيست؟ «صعصعه» گفت: يابن سبره كسى كه عيسى بن مريم(ع) پشتسر او نماز مىگزارد، امام دوازدهم از طبقه نهم از اولاد حسين بن على(ع) است و او است آن آفتابى كه از مغرب طلوع و در ميان ركن و مقام ظاهر مىشود و روى زمين را از كفر و فسق و اعتقادات باطل پاك مىگرداند. (1)
5 - طلوع ستارهاى از مشرق كه مانند ماه مىدرخشد و روشنى مىبخشد، اين ستاره به شكل ماه جديد و دوطرف آن به گونهاى كج مىباشد كه نزديك است از كجى به هم وصل شود و چنان درخشندگى داشته باشد كه چشمها را خيره سازد «طلوع نجم بالمشرق يضئ كما يضئ القمر ثم ينعطف حتى يكاد تلتقى طرفاه». (2)
6 - ستارههاى دنبالهدار
در برخى از روايات طلوع ستارههاى دنبالهدار از علايم ظهور به حساب رفته است چنانكه اميرالمؤمنين(ع) مىفرمايد: «و طلوع الكواكب المذنبة واقتران النجوم». (3) و همچنين فرمود: «و بدا لكم النجم ذوالذنب من قبل المشرق و لاح لكم القمر المنير فاذا كان ذلك فراجعوا التوبة». (4)
«يعنى براى شما ستاره دنبالهدارى از جانب خاور آشكار و ماهتاب پرفروغى ظاهر مىشود در اين هنگام به توبه باز گرديد، و در برخى از علامات، ظهور ستاره دنبالهدار را در نزديك جدى به نگارش آوردهاند».
علامه مجلسى(قدسسره) ذيل كلام اميرالمؤمنين(ع) مىنويسد:
گفته شده است اين سخن اشاره استبه ستاره دنبالهدارى كه در سال839 هجرى پديد آمد، درحالى كه خورشيد در اوايل ميزان[مهرماه] بود، اين ستاره ذوذنب نزديك مجموعه ستارگان «اكليل شمالى» بود، سپس به تدريج از نور آن كاسته و پس از هشت ماه بهطور كلى محو گرديد.
در زمان ما[مجلسى دوم] در سال 1075 ستاره دنبالهدارى بين مشرق و قبله مشاهده گشت كه داراى طلوع و غروب بود، حركت آن سريع و از مغرب به مشرق(توالى) بود و پس از دو ماه ناپديد شد، ليكن نمىتوان گفت مراد آن حضرت حتما اين زمانها بوده است. (5)
پژوهشى پيرامون ستارههاى دنبالهدار
ستارگان دنبالهدار اجرامى آسمانى مىباشند كه داراى شكل منحصر به فرد و اندزاههايى بزرگ گهگاه ظاهر مىشوند. ستاره دنبالهدار كه با چشم غير مسلح چون ماه بىحركتبه نظر مىآيد، در واقع با سرعت صدها كيلومتر در ثانيه حركت مىكند، سرعت دقيق آن را مىتوان از تغيير مكان آن نسبتبه ستارگان ثابت تعيين كرد.
تعداد ستارههاى دنبالهدار تا 10 عدد احتمال مىرود. ولى تاكنون حدود هفتصد(700) ستاره دنبالهدار شناخته شده و هر ساله نيز چند عدد ستاره دنبالهدار جديد كشف و رصد مىگردد.
حدود 260 عدد آنها در مدارهاى بسته و كشيده دور مىزنند و بسيارى از آنها چندين بار به جانب زمين باز گشته و مشاهده شدهاند، و تعداد 370 عدد از آنها داراى مدارى هذلولى يا سهمى هستند كه پس از يك بار نزديك شدن به زمين و مشاهده آنها ديگر ديده نخواهند شد. در حدود 45 ستاره دنبالهدار در جهتسيارهها حركت مىكنند(از مغرب به مشرق) و نقطه حضيض مدارى آنها نزديك به مدار سياره مشترى و عضوى از خانواده مشترى هستند. مدار اين ستارهها بيضى است و اغلب آنها به سمت صورت فلكى غول (هركول) كه همه منظومه شمسى با سرعتى معادل 20 كيلومتر در ثانيه به طرف آن درحركت است، پيش مىروند.
ساختمان ستارههاى دنبالهدار
ستارههاى دنبالهدار از ذرات شهابى همراه با هسته جامد بزرگ تشكيل شدهاند، و همه آنها به وسيله جرمى از گاز كما ( Coma) احاطه شده كه از مولكولها و اتمهاى آزاد شده از ناحيه هسته تشكيل يافته و از عناصرى همچون دو اتم سبك نظير OH (هيدروكسيل)، ك. و ورم (K, Wurm) ، پى، سوينگز (P, Sings) و گروهى از مولكولهاى مادر نظير متان (C H4) را بربر دارند.
در زمين بعضى از اين عناصر به شكل گاز آمونياك يا مايع آب وجود دارند اما «سوينگز»و «ورم» خاطرنشان ساختهاند كه اين عناصر در ستارههاى دنبالهدار به شكل جامد وجود دارند، همچون يخ معمولى در مورد آب و يخ آمونياك، و يخ متان و غيره كه در درون آنها مادههاى شهابى تشكيل يافتهاند از آهن، كلسيم، منيزيم، نيكل، آلومينيم، سديم و...
يخهاى سطحى ستارههاى دنبالهدار با بازگشت متوالى و عبور از نزديك خورشيد به تدريج ذوب مىشوند و در زير آنها لايههاى يخ جامدى باقى خواهند بود كه به خوبى از تاثير اشعه خورشيدى محافظت مىشوند.
درجه حرارت اين ستارهها بستگى به فاصله آنها از خورشيد دارد.
ستارههاى دنبالهدار مشهور
1 - مهشورترين ستارههاى دنبالهدار متناوب ستاره «هالى» (HALLEY,S,CMET) است اين ستاره به وسيله «ادموند هالى»(1656 - 1742) عضو رصدخانه سلطنتى انگلستان پيشبينى شد. دكتر هالى در واقع يكى از همكاران جوان اسحاق نيوتن بود، وى براى اولين مرتبه اظهار داشت كه ستارههاى دنبالهدار ديده شده در سالهاى 1531م و1607 و 1682م بازگشت متفاوتى از يك ستاره دنبالهدار مىباشند كه هر76 سال يك بار به دور خورشيد گردش مىكند، محاسبات دكتر هالى نشان داد كه دنبالهدار مزبور مجددا در سال 1758 در آسمان پديدار خواهد شد، جرم مزبور كه به افتخار وى دنبالهدار «هالى» نام گرفته بود، نخستين بار در شب كريسمس سال 1758 ديده شد، هالى تنها دنبالهدارى است كه با چشم غير مسلح ديده مىشود.
تاريخچه ظهور اين دنبالهدار به 240 سال پيش از ميلاد و به گمانى467 سال قبل از ميلاد حضرت مسيح(ع) بر مىگردد اما بازگشتهاى83 پيش از ميلاد و همچنين 11 قبل از ميلاد در تاريخ ثبت است و بازگشتهاى بعدى نيز مرتبا به ثبت رسيده است.
از آنجايى كه دنبالهدار هالى تحت تاثير نيروى گرانشى سيارات برجيس و كيوان(مشترى و زحل) قرار دارد لذا دوره گردش آن دقيقا ثابت نيست و بين 74 تا 78 سال به درازا مىكشد، از اينرو بازگشت مجدد آن به سال 2 - 2061م با درخشندگى خوبى خواهد بود.
پژوهشهاى فضا ناوها
بازگشتسال1986م فرصت مناسبى بود تا دنبالهدار هالى به كمك فضاناوهاى پژوهشى از نزديك مورد بررسى قرار گيرد، هدف از اين برنامه مطالعه ساختار جرم مزبور از نظر فيزيكى و شيميايى و آزمايش هسته، و جو هالى و همچنين رابطه ميان جرم آن با بادهاى خورشيد بوده است.
بر اين اساس مؤسسه پژوهشهاى كيهانى اروپا فضاناو جيوتو (Giotto) و شوروىها دو فضاناو به نام «وگاى 1 و 2» ( Vega) و ژاپنيها نيز فضاناوهايى به سوى هالى روانه ساختند.
فضاناو وگا 1، در تاريخ6 مارس1986 از فاصله8889 كيلومترى آن گذشت، طراحان سفينه مزبور اميدوار بودند كه فضاناو وگا1، از گيسوى دنبالهدار نمونه بردارى كند و هسته آن را به دقت مورد كاوش قرار دهد. با وجودى كه به دليل پارهاى نواقص فنى، عكسبردارى واضح و روشن از هسته امكانپذير نگرديد، اما عكسها و اطلاعاتى كه به زمين مخابره شد، كاملا شگفتانگيز و غير منتظره بود.
وگا2، نيز در هشتم مارس همان سال از فاصله 8030 كيلومترى هسته هالى گذشت و با وجودى كه به وسيله غبارهاى گيسوى هالى به شدت بمباران گرديد، توانست اطلاعات و عكسهاى جالب و گرانقيمتى به زمين ارسال دارد.
فضاناو جيوتو از فاصله 605 كيلومترى هسته عبور كرد و عكسهاى دقيقتر و روشنترى به زمين مخابره نمود و نارسايىهاى وگاى 1 و 2 را جبران ساخت.
نتايجى كه كلا از اين ديدارها به دست آمده، نشان مىدهد كه هسته هالى شكلى شبيه سيبزمينى دارد كه ابعاد آن بهطور متوسط حدود 15×10×5/7 كيلومتر است و سطح آن همانند ذغال، سياه بوده و نسبتبازتاب آن از 4درصد تجاوز نمىكند، عكسها و اطلاعات مخابره شده نشان مىدهد كه هسته هالى در ميان ابرى از غبار جاى دارد و عوارضى به صورت شكافها و گودالها و فرورفتگىها، در سطح آن به چشم مىخورد كه اندازه آنها بين 100متر مكعب تا يك كيلومتر است.
علاوه بر عوارض مزبور، پديدههاى فورانى كاملا غير منتظرهاى در سطح هسته به چشم مىخورد كه گاز از آن بيرون مىجهد.
گيسو و دنباله هالى از گازهايى كه از هسته تبخير مىشوند، تشكيل مىيابند و غبار نيز از سطح هسته پراكنده مىگردد، در سطح رو به خورشيد هسته هالى چند دهانه فورانى يافت مىگردد كه جمعا منبع اصلى گسيل گاز و غبار را تشكيل مىدهند، هسته هالى جسم سياهى است كه نور خورشيد را جذب مىكند و دمايى را معادل 300 تا 400 گلوين(27 تا127 درجه سانتيگراد) نشان مىدهد.
فضاناو جيوتو كه تا اعماق گيسوى هالى پيش رفته بود، مقدار گاز و تركيبات آن را اندازهگيرى كرده و چنين نشان مىدهد كه 80درصد گيسو از مولكولهاى آب و بقيه اكثرا از مولكولهاى دىاكسيد كربن تشكيل يافته است. تجزيه و تحليل ذرات غبار دنبالهدار هالى كه به وسيله ابزارهاى نصب شده در جيوتو و وگا به عمل آمده، نشان مىدهد كه تقريبا 80درصد آنها حاوى ئيدروژن، كربن، نيتروژن، اكسيژن، و مقدارى گوگرد است و علاوه بر آن، مقدارى سديم، منيزيوم، سيليسيم، كلسيم و آهن نيز در آن يافت مىگردد.
2 - يكى ديگر از ستارههاى دنبالهدار متناوبى كه در تمام قسمتهاى مدارش قابل مشاهده بوده است، ستاره دنبالهدار «شواسمن» است، اين ستاره در حقيقت قابل توجه است و مدارش بين مشترى و زحل قرار دارد و درخشندگى آن تغيير مىپذيرد.
3 - از ديگر ستارههاى دنبالهدار قابل توجه ستارهاى است كه سال 1882م در روشنايى روز كاملا قابل رؤيتبود و از خرمن خورشيد در فاصله 50000 كيلومترى سطح آن عبور نمود. (6)
1- توجّه امام مهدى(عليه السلام) به شيعيان خويش
إِنّا غَيْرُ مُهْمِلينَ لِمُراعاتِكُمْ، وَ لا ناسينَ لِذِكْرِكُمْ، وَ لَوْ لا ذلِكَ لَنَزَلَ بِكُمُ اللاَّْواهُ، وَ اصْطَلَمَكُمُ الاَْعْداءُ. فَاتَّقُوا اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ وَ ظاهِرُونا:
ما در رعايت حال شما كوتاهى نمىكنيم و ياد شما را از خاطر نبرده يم، كه اگر جز اين بود گرفتارىها به شما روى مىآورد و دشمنان، شما را ريشه كن مىكردند. از خدا بترسيد و ما را پشتيبانى كنيد.
2- عمل صالح و تقرّب به اهل بيت(عليهم السلام)
فَلْيَعْمَلْ كُلُّ امْرِء مِنْكُمْ بِما يُقَرَّبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنا، وَلْيَتَجَنَّبْ ما يُدْنيهِ مِنْ كَراهِيَّتِنا وَ سَخَطِنا، فَإِنَّ امْرَأً يَبْغَتُهُ فُجْأَةً حينَ لا تَنْفَعُهُ تَوْبَةٌ، وَ لا يُنْجيهِ مِنْ عِقابِنا نَدَمٌ عَلى حَوْبَة:
هر يك از شما بايد به آنچه كه او را به دوستى ما نزديك مىسازد، عمل كند و از آنچه كه خوشايند ما نبوده و خشم ما در آن است، دورى گزيند، زيرا خداوند به طور ناگهانى انسان را مىگيرد، در وقتى كه توبه برايش سودى ندارد و پشيمانى او را از كيفر ما به خاطر گناهش نجات نمىدهد.
3- تسليم در مقابل دستورهاى اهل بيت(عليهم السلام)
فَاتَّقُوا اللّهَ، وَ سَلِّمُوا لَنا، وَ رُدُّو الاَْمْرَ إِلَيْنا، فَعَلَيْنَا الاِْصْدارُ، كَما كانَ مِنَّا الاِْيرادُ، وَ لا تَحاوَلُوا كَشْفَ ما غُطِّىَ عَنْكُمْ، وَ اجْعَلُوا قَصْدَكُمْ إِلَيْنا بِالْمَوَدَّةِ عَلَى السُّنَّةِ الْواضِحَةِ:
از خدا بترسيد و تسليم ما شويد و كارها را به ما واگذاريد، بر ماست كه شما را از سرچشمه، سيراب برگردانيم، چنان كه بردن شما به سرچشمه از ما بود، در پى كشف آنچه از شما پوشيده شده نرويد. مقصد خود را با دوستى ما بر اساس راهى كه روشن است به طرف ما قرار دهيد.
4- تحقّق حتمى حقّ
أَبَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لِلْحَقِّ إِلاّ إِتْمامًا وَ لِلْباطِلِ إِلاّ زَهُوقًا، وَ هُوَ شاهِدٌ عَلَىَّ بِما أَذْكُرُهُ:
خداوند مقدّر فرموده است كه حقّ به مرحله نهايى و كمال خود برسد و باطل از بين برود، و او بر آنچه بيان نمودم گواه است.
5- خلقت هدفدار و هدايت پايدار
إِنَّ اللّهَ تَعالى لَمْ يَخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثًا وَ لا أَهْمَلَهُمْ سُدًى بَلْ خَلَقَهُمْ بِقُدْرَتِهِ وَ جَعَلَ لَهُمْ أَسْماعًا وَ أَبْصارًا وَ قُلُوبًا وَ أَلْبابًا ثُمَّ بَعَثَ إِلَيْهِمُ النَّبِيّينَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ، يَأْمُرُونَهُمْ بِطاعَتِهِ وَ يَنْهَوْنَهُمْ عَنْ مَعْصِيَتِهِ وَ يُعَرِّفُونَهُمْ ما جَهِلُوهُ مِنْ أَمْرِ خالِقِهِمْ وَ دينِهِمْ وَ أَنـْزَلَ عَلَيْهِمْ كِتابًا، وَ بَعَثَ إِلَيْهِمْ مَلائِكَةً يَأْتينَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَنْ بَعَثَهُمْ إِلَيْهِمْ بِالْفَضْلِ الَّذى جَعَلَهُ لَهُمْ عَلَيْهِمْ:
خداوند متعال، خلق را بيهوده نيافريده و آنان را مهمل نگذاشته است، بلكه آنان را به قدرتش آفريده و براى آنها گوش و چشم و دل و عقل قرار داده، آن گاه پيامبران را كه مژده دهنده و ترساننده هستند به سويشان برانگيخت تا به طاعتش دستور دهند و از نافرمانىاش جلوگيرى فرمايند و آنچه را از امر خداوند و دينشان نمىدانند به آنها بفهمانند و بر آنان كتاب فرستاد و به سويشان فرشتگان برانگيخت تا آنها ميان خدا و پيامبران ـ به واسطه تفضّلى كه بر ايشان روا داشته ـ واسطه باشند.
6- ظهور حقّ
إِذا أَذِنَ اللّهُ لَنا فِى الْقَوْلِ ظَهَرَ الْحَقُّ وَ اضْمَحَلَّ الْباطِلُ، وَ انْحَسَرَ عَنْكُمْ:
هرگاه خداوند به ما اجازه دهد كه سخن گوييم، حقّ ظاهر خواهد شد و باطل از ميان خواهد رفت و خفقان از [سرِ] شما برطرف خواهد شد.
7- تفتيش ناروا
مَنْ بَحَثَ فَقَدْ طَلَبَ، وَ مَنْ طَلَبَ فَقَدْ دَلَّ، وَ مَنْ دَلَّ فَقَدْ أَشاطَ وَ مَنْ أَشاطَ فَقَدْ أَشْرَكَ:
حضرت مهدى(عليه السلام) در خصوص كسانى كه در جستجوى او بوده اند تا به حاكم جور تحويلش دهند فرموده است: آن كه بكاود، بجويد و آن كه بجويد دلالت دهد و آن كه دلالت دهد به هدف رسد و هر كه [در مورد من] چنين كند، شرك ورزيده است.
8- ظهور حقّ به اذن حقّ
فَلا ظُهُورَ إِلاّ بَعْدَ إِذْنِ اللّهِ تَعالى ذِكْرُهُ وَ ذلِكَ بَعْدَ طُولِ الاَْمَدِ وَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلاءِ الاَْرْضِ جَوْرًا:
ظهورى نيست، مگر به اجازه خداوند متعال و آن هم پس از زمان طولانى و قساوت دلها و فراگير شدن زمين از جور و ستم.
9- مدّعيان دروغگو
سَيَأْتى إلى شيعَتى مَنْ يَدَّعِى المُشاهَدَةَ. أَلا فَمَنِ ادَّعَى المُشاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيانى وَ الصَّيْحَةِ فَهُوَ كَذّابٌ مُفْتَر وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيم:
آگاه باشيد به زودى كسانى ادّعاى مشاهده (نيابت خاصّه) مرا خواهند كرد. آگاه باشيد هر كس قبل از خروج «سفيانى» و شنيدن صداى آسمانى، ادّعاى مشاهده مرا كند دروغگو و افترا زننده است؛ حركت و نيرويى جز به خداى بزرگ نيست.
10- دنيا در سراشيبى زوال
إِنَّ الدُّنْيا قَدْ دَنا فَناؤُها وَ زَوالُها وَ أَذِنَتْ بِالْوِداعِ وَ إِنّى أَدْعُوكُمْ إِلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ(صلى الله عليه وآله وسلم) وَ الْعَمَلِ بِكِتابِهِ وَ إِماتَةِ الْباطِلِ وَ إِحْياءِ السُّنَّةِ:
دنيا فنا و زوالش نزديك گرديده و در حال وداع است، و من شما را به سوى خدا و پيامبرش ـ كه درود خدا بر او و آلش باد ـ و عمل به قرآنش و ميراندن باطل و زنده كردن سنّت، دعوت مىكنم.
11- ذخيره بزرگ
أَنَا بَقِيَّةٌ مِنْ آدَمَ وَ ذَخيرَةٌ مِنْ نُوح وَ مُصْطَفى مِنْ إِبْراهيمَ وَ صَفْوَة مِنْ مُحَمَّد(صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِمْ أَجْمَعينَ):
من باقيمانده آدم و ذخيره نوح و برگزيده ابراهيم و خلاصه محمّد (درود خدا بر همگى آنان باد) هستم.
12- حجّت خدا
زَعَمَتِ الظَّلَمَةُ أَنَّ حُجَّةَ اللّهِ داحِضَةٌ وَ لَوْ أُذِنَ لَنا فِى الْكَلامِ لَزالَ الشَّكُّ:
ستمگران پنداشتند كه حجّت خدا از بين رفته است، در حالى كه اگر به ما اجازه سخن گفتن داده مىشد، هر آينه تمام شكّها را از بين مىبرديم.
13- عطسه، نشانه سلامت
أَلا أُبَشِّرُكَ فِى الْعِطاسِ فَقُلْتُ بَلى قالَ: هُوَ أَمانٌ مِنَ الْمَوْتِ ثَلاثَةَ أَيّام:
نسيم، خدمتكار حضرت مهدى(عليه السلام) گويد: آن حضرت به من فرمود: آيا تو را در مورد عطسه كردن بشارت دهم؟ گفتم: آرى. فرمود: عطسه، علامتِ امان از مرگ تا سه روز است.
14- نماز، طردكننده شيطان
ما أُرْغِمَ أَنْفُ الشَّيْطانِ بِشَىْء مِثْلِ الصَّلوةِ، فَصَلِّها وَ أَرْغِمْ أَنْفَ الشَّيْطانِ:
هيچ چيز مثل نماز، بينى شيطان را به خاك نمىمالد، پس نماز بخوان و بينى شيطان را به خاك بمال.
15- حق الناس
لا يَحِلُّ لاَِحَد أَنْ يَتَصَرَّفَ فى مالِ غَيْرِهِ بِغَيْرِ إِذْنِهِ:
تصرّف در مال هيچ كس بدون اجازه او جايز نيست.
16- پناه بردن به خدا
أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الْعَمى بَعْدَ الْجَلاءِ وَ مِنَ الضَّلالَهِ بَعْدَ الْهُدى وَ مِنْ مُوبِقاتِ الاَْعْمالِ وَ مُرْدِياتِ الْفِتَنِ:
پناه به خدا مىرم از نابينايى بعد از بينايى و از گمراهى بعد از راهيابى و از اعمال ناشايسته و فرو افتادن در فتنهها.
17- اسوه هاى حقيقت
إِنَّ الْحَقَّ مَعَنا وَ فينا، لا يَقُولُ ذلِكَ سِوانا إِلاّ كَذّابٌ مُفْتَر:
حقّ با ما و در ميان ماست، كسى جز ما چنين نگويد، مگر آن كه دروغگو و افترا زننده باشد.
18- ظهور فَرَج به اذن خدا
وَ أَمّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإِنَّهُ إِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، كَذَبَ الْوَقّاتُونَ. وَ أَمّا قَوْلُ مَنْزَعَمَ أَنَّ الْحُسَيْنَ(عليه السلام) لَمْ يُقْتَلْ، فَكُفْرٌ وَ تَكْذيبٌ وَ ضَلالٌ:
امّا ظهور فرج، موكول به اراده خداوند متعال است و هر كس براى ظهور ما وقت تعيين كند دروغگوست. و امّا گفته كسانى كه پنداشتهاند امام حسين(عليه السلام) كشته نشده، كفر و دروغ و گمراهى است.
19- شناخت خدا
إِنَّ اللّهَ تَعالى هُوَ الَّذى خَلَقَ الاَْجْسامَ وَ قَسَّمَ الاَْرْزاقَ لاَِنَّهُ لَيْسَ بِجِسْم وَلا حالّ فيجِسْم«لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىءٌ وَ هُوَالسَّميعُ الْعَليمُ»:
همانا خداوند متعال، كسى است كه اجسام را آفريده و ارزاق را تقسيم فرموده، او جسم نيست و در جسمى هم حلول نكرده، چيزى مثل او نيست و شنوا و داناست.
20- ائمّه(عليهم السلام) دست پروردههاى پروردگار
إِنَّ اللّه مَعَنا و لا فاقَةَ بِنا إِلى غَيْرِهِ وَ الْحَقَّ مَعَنا فَلَنْ يُوحِشَنا مَنْ قَعَدَ عَنّا وَ نَحْنُ صَنائِعُ رَبِّنا وَ الْخَلْقُ بَعْدُ صَنائِعُنا:
خداوند با ماست، و به جز ذات پروردگار به چيزى نياز نداريم، و حقّ با ماست. اگر كسانى با ما نباشند، هرگز در ما وحشتى ايجاد نمىشود، ما دستپروردههاى پروردگارمان، و مردمان، دستپروردههاى ما هستند.
21- دانش حقيقى
أَلْعِلْمُ عِلْمُنا وَ لا شَىْءَ عَلَيْكُمْ مِنْ كُفْرِ مَنْ كَفَرَ:
دانش، دانشِ ماست، از كفرِ كافر، گزندى بر شما نيست.
22- اتّفاق و وفاى به عهد
لَوْ أَنَّ أَشْياعَنا وَفَّقَهُمُ اللّهُ لِطاعَتِهِ عَلَى اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِى الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الُْيمْنُ بِلِقائِنا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا:
اگر شيعيان ما ـ كه خداوند آنها را به طاعت و بندگى خويش موفّق بدارد ـ در وفاى به عهد و پيمان الهى اتّحاد واتّفاق مىداشتند و عهد و پيمان را محترم مىشمردند، سعادت ديدار ما به تأخير نمىافتاد و زودتر به سعادت ديدار ما نائل مىشدند.
23- ما را آزردند
قَدْ آذانا جُهَلاءُ الشّيعَةِ وَ حُمَقاؤُهُمْ، وَ مَنْ دينُهُ جَناحُ الْبَعُوضَةِ أَرْجَحُ مِنْهُ:
حضرت مهدى(عليه السلام) به محمّد بن على بن هلال كرخى فرمودهاند :نادانان و كمخردان شيعه و كسانى كه بال پشه از ديندارى آنان محكمتر است، ما را آزردند.
24- بيزارى از غاليان
أَنـَا بَرىءٌ إِلَى اللّهِ وَ إِلى رَسُولِهِ مِمَّنْ يَقُولُ إِنّا نَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ نُشارِكُهُ فيمُلْكِهِ أَوْ يُحِلُّنا مَحَلاًّ سِوَى الَْمحَلِّ الَّذى رَضِيَهُ اللّهُ لَنا:
من از افرادى كه مىگويند: ما اهل بيت [مستقلاًّ از پيش خود و بدون دريافت از جانب خداوند] غيب مىدانيم و در سلطنت و آفرينش موجودات با خدا شريك هستيم، ما را از مقامى كه خداوند براى ما پسنديده بالاتر مىبرند، نزد خدا و رسولش، بيزارى مىجويم.
25- از واجباتترين مستحبات
سَجْدَةُ الشُّكْرِ مِنْ أَلْزَمِ السُّنَنِ وَ أَوْجَبِها:
سجده شكر از لازمترين و واجبترين مستحبّات است.
26- فضيلت تعقيبات نماز
إِنَّ فَضْلَ الدُّعاءِ وَ التَّسْبيحِ بَعْدَ الْفَرائِضِ عَلَى الدُّعاءِ بِعَقيبِ النَّوافِلِ كَفَضْلِ الْفَرائِضِ عَلَى النَّوافِلِ:
فضيلت دعا و تسبيح بعد از نمازهاى واجب در مقايسه با دعا و تسبيح پس از نمازهاى مستحبى، مانند فضيلت واجبات بر مستحبّات است.
27- سجده، مخصوص خداست
فَأَمّا السُّجُودُ عَلَى الْقَبْرِ فَلا يَجُوزُ:
سجده بر قبر جايز نيست.
28- راه اندازى كار مردم
أَرْخِصْ نَفْسَكَ وَ اجْعَلْ مَجْلِسَكَ فِىَ الدِّهْليزِ وَ اقْضِ حَوائِجَ النّاسِ:
خودت را [براى خدمت] در اختيار مردم بگذار، و محلّ نشستن خويش را درِ ورودى خانه قرار بده، و حوائج مردم را برآور.
29- امنيّت بخش زمين
إِنّى أَمانٌ لاَِهْلِ الاَْرْضِ كَما أَنَّ النُّجُومَ أَمانٌ لاَِهْلِ السَّماءِ:
وجود من براى اهل زمين، سبب امان و آسايش است، همچنان كه ستارگان سبب امان آسماناند.
30- رجوع به راويان حديث
وَ أَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعُوا فيها إِلى رُواةِ حَديثِنا فَإِنَّهُمْ حُجَّتى عَلَيْكُم وَ أَنـَا حُجَّةُاللّهِ عَلَيْهِمْ:
در پيشامدهاى مهمّ اجتماعى به راويان حديث ما مراجعه كنيد، زيرا كه آنان حجّت من بر شما هستند و من هم حجّت خدا بر آنان هستم.
31- مطاع، نه مطيع كسى
إِنَّهُ لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنْ آبائى إِلاّ وَقَدْ وَقَعَتْ فى عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِطاغِيَةِ زَمانِهِ وَ إِنّى أَخْرُجُ حينَ أَخْرُجُ وَ لا بَيْعَةَ لاَِحَد مِنَ الطَّواغيتِ فى عُنُقى:
هر يك از پدرانم بيعت يكى از طاغوت هاى زمان به گردنشان بود، ولى من در حالى قيام خواهم كرد كه بيعت هيچ طاغوتى به گردنم نباشد.
32- آفتاب پشت ابر
وَ أَمّا وَجْهُ الاِْنْتِفاعِ بى فى غَيْبَتى فَكَالاِْنْتِفاعِ بِالشَّمْسِ إِذا غَيَّبَها عَنِ الاَْبْصارِ السَّحابُ:
كيفيّت بهرهورى از من در دوران غيبت، مانند كيفيّت بهرهورى از آفتاب است هنگامى كه ابر آن را از چشمها پنهان سازد.
33- سبقت اراده خدا بر همه چيز
وَ لكِنَّ اَقْدارَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ لاتُغالَبُ، وَ إِرادَتُهُ لاتُرَدُّ، وَ تَوْفيقُهُ لايُسْبَقُبه:
راستى كه مقدّرات خداوند متعال، مغلوب نشود و اراده الهى مردود نگردد و چيزى بر توفيق او پيشى نگيرد.
34- علّت اصلى غيبت امام(عليه السلام)
وَ أَمّا عِلَّةُ ما وَقَعَ مِنَ الْغَيْبَةِ، فَإِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ قالَ: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَلَكُمْ تَسُؤْكُمْ:
امّا علّت و فلسفه آنچه از دوران غيبت اتّفاق افتاده [كه درك آن براى شما سنگين است] آن است كه خداوند در قرآن فرموده: اى مؤمنان از چيزهايى نپرسيد كه اگر آشكارتان شود، بدتان آيد.
35- آگاهى امام(عليه السلام)
إِنّا يُحيطُ عِلْمُنا بِأَنْبائِكُمْ، وَ لا يَعْزُبُ عَنّا شَىْءٌ مِنْ أَخْبارِكُمْ:
علم و دانش ما به خبرهاى شما احاطه دارد و چيزى از اخبار شما بر ما پوشيده نمىماند.
36- دعاى فراوان
أَكْثِرُو الدُّعاءَ بِتَعْجيلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذلِكَ فَرَجُكُمْ:
براى تعجيل فَرَج زياد دعا كنيد، زيرا همين دعا كردن، فَرَج و گشايش شماست.
37- سؤال نامطلوب
فَأَغْلِقُوا أَبْوابَ السُّؤالِ عَمّا لا يَعْنيكُمْ:
درهاى سؤال را از آنچه كه مطلوب شما نيست ببنديد.
38- آخرين اوصيا
أَنَا خاتَمُ الأَوْصِياءِ وَ بى يَدْفَعُ اللّهُ الْبَلاءَ عَنْ أَهْلى وَ شيعَتى:
من آخرين نفر از اوصيا هستم، خداوند به وسيله من بلا را از خانواده و شيعيانم برطرف مىگرداند.
39- حجّت خدا در زمين
إَنَّ الاَْرْضَ لا تَخْلُوا مِنْ حُجَّة إِمّا ظاهِرًا وَ إِمّا مَغْمُورًا:
زمين خالى از حجّت خدا نيست، يا آشكار است و يا نهان.
40- علمدار هدايت در هر زمان
كُلَّما غابَ عَلَمٌ بَدا عَلَمٌ، وَ إِذا أَفَلَ نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ.»:
هرگاه عَلَم و نشانهاى پنهان شود، عَلَم ديگرى آشكارگردد، و هر زمان كه ستارهاى افول كند، ستارهاى ديگر طلوع نمايد.
ولادت و زندگی مهدی موعود(عج)، از رخدادهای مهم است و ریشه در باور دینی مسلمانان دارد. اعتقاد به تولد، حیات طولانی، ظهور و امامت آن حضرت، مسأله ای است اساسی که نقش سرنوشت ساز و جهت بخشی را به زندگی و رفتاردین باوران، بویژه شیعیان داده است.احادیث فراوانی از پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) از طریق سنّی و شیعه رسیده که بیانگر ویژگیهای شخصی امام زمان(عج) است: از خاندان رسالت، از فرزندان فاطمه(ع)، نهمین فرزند امام حسین(ع)، دوازدهمین پیشوای شیعیان و...1 گزارشگران تاریخ نیز، چه آنان که پیش از ولادت وی می زیسته اند و چه آنان که در زمان ولادت و پس از آن بوده اند، از این ولادت پر برکت خبر داده اند و برخی از آنان که توفیق دیدار و مشاهده مهدی(عج) را داشته اند از شمایل و اوصاف آن امام سخن گفته اند.2 با وجود این شواهد و قراین، که در درستی آنها تردیدی نیست، هنوز درباره زندگی و شخص آن حضرت، مسایل و مطالبی مطرح است که بحث و بررسی بیشتر و دقیق تری را می طلبد. در این نوشتار، بر آنیم که ضمن اشاره گذرا به سیر طبیعی زندگی امام عصر(عج)، از آغاز تولد تا عصر ظهور، به اندازه توان و مجال، به برخی از پرسشها پاسخ بدهیم. حضرت مهدی(عج)، ولادت استثنایی داشته و این،برای بسیاری سؤال انگیز بوده و هست. از این روی ،ترسیم و تصویر و شرح مقدمات ولادت و برخورد مخالفان و دشمنان اهل بیت(ع)، در برابر این پدیده، ضرور می نماد.جریان امامت پیشوایان معصوم(ع)، پس از رسول خدا(ص) فراز و فرودهای گوناگونی پیدا کرد. امامان(ع)، با حفظ استراتژی کلی و خطوط اساسی امامت، در رابطه با حفظ مکتب و ارزشهای آن، تاکتیکها و روشهای گونه گونی را در برابر ستم پیشگان، در پیش گرفتند. این فراز و نشیبها، تا زمان امامت علی بن موسی الرضا(ع)، استمرار داشت و امامان اهل بیت، هر یک به تناسب زمان و مکان و ارزیابی شرایط و اوضاع سیاسی و اجتماعی، موضعی خاص انتخاب می کردند. پس از امام رضا(ع)، جریان امامت شکل دیگری یافت. امام جواد، و امام هادی و امام حسن عسگری(ع)، در برابر دستگاه حاکم و خلفای عباسی موضعی یگانه برگزیدند. از آن جا که این بزرگواران، زیر نظر مستقیم و مراقبت شدید خلیفه وقت، در حصر و حبس به سر می بردند، حرکتها، هدایتها و رهبریهای آنان محدود شد وفرصت هرگونه حرکت سیاسی، از آنان سلب گردید. این محاصره و سخت گیری، نسبت به امامان سه گانه، از تزویج دختر خلیفه به امام جواد(ع) آغاز شد3 و با فراخوانی امام هادی(ع) و فرزندش امام حسن(ع) به مرکز خلافت (سامراء) و سکونت دادن آنان در محله (عسکر) ادامه یافت.4 گزارشهای جاسوسان خلیفه از مدینه به وی رسید که امام هادی(ع) محور و ملجأ شیعیان و دوستداران اهل بیت گردیده است. اگر این مرز وبوم را می خواهی اقدام کن. متوکل عباسی، پیامی به والی مدینه نوشت وافرادی را برای آوردن امام، به سامراء گسیل داشت. به این اقدام هم بسنده نکرد، پس از اقامت امام در سامرا، گاه و بی گاه مأموران خود را به خانه امام می فرستاد. بارها و بارها آن حضرت را به پیش خلیفه بردند، و مورد آزار و اذیت قرار دادند. 5 روز به روز،حلقه محاصره تنگ تر می شد. و ملاقات شیعیان با امام دشوارتر. البته علت اصلی این سخت گیریها، از ناحیه حکومت، بیم از انقلاب و شورش مردم علیه آنان وجلوگیری از رسیدن وجوه شرعی و اموال به امام(ع) و مسائلی از این دست بود. پس از امام هادی(ع) و در زمان امامت امام حسن(ع)، این فشارها به اوج رسید و دشمن، با تمام توان و تلاش، در برابر آن حضرت موضع گرفت و ارتباط شیعیان با امام (ع) را به پایین ترین حدّ رساند. آزار و شکنجه و زندانهای مکرّر آن حضرت، گویای این حقیقت است، بویژه این که دشمن احساس کرده بود آنچه را که از آن نگران است، در شرف تکوین و وقوع قرار گرفته از این روی، می کوشید تا واقعه را پیش از وقوع آن علاج کند. تولد مهدی موعود(عج)، به عنوان دوازدهمین پیشوای شیعیان، با نشانه هایی چون: نهمین فرزند امام حسین(ع)، چهارمین فرزند امام رضا(ع) و… مشهور شده بود و مسلمانان حتی حاکمان، آن را بارها از زبان راویان و محدثان شنیده بودند و می دانستند که تولد این نوزاد با این ویژگیها، از این خانواده، بویژه خانواده امام حسن عسکری(ع) بیرون نیست و روزی فرزندی از آن خانواده به دنیا خواهد آمد که حکومت عدل و داد بر پا خواهد کرد و ضمن فرمانروایی بر شرق و غرب، بنیاد ظلم را بر خواهد انداخت. از این روی بر فشارها و سخت گیری های خود نسبت به امام حسن عسکری(ع)، می افزودند، مگر بتوانند با نابودی ایشان از تولد مهدی(عج) و تداوم امامت جلو بگیرند6 اما برخلاف برنامه ریزیها و پیشگیریهای دقیق و پی در پی آنان، مقدمات ولادت امام زمان(عج) آماده شد و توطئه های دشمنان، راه به جایی نبرد. امام هادی(ع)، در زمان حیات خویش می دانست که آخرین حجت خدا در زمین از نسل اوست. از این روی در مسأله ازدواج فرزند برومند خود، حسن بن علی اهتمام تام داشت و برای روییدن و رشد آن شجره طیّبه، به دنبال سرزمینی طیّب و طاهر می گشت. داستان ازدواج امام حسن(ع) به دو گونه روایت شده است، لکن آنچه با قرائن و روند طبیعی مسأله سازگارتر می آید آن است که: خواهر امام هادی(ع)، حکیمه خاتون، کنیزان فراوان داشت. امام هادی(ع) یکی از آنان را به نام (نرجس)، که از آغاز زیر نظر وی فرائض و معارف دینی را به درستی فرا گرفته بود، به نامزدی فرزندش در آورد وبا مقدماتی که در کتابهای تاریخی آمده است، به عقد ازدواج امام حسن(ع) در آورد. مدتی از این ازدواج مبارک گذشت دوستان و شیعیان در انتظار ولادت آخرین ستاره امامت، روز شماری می کردند و نگران آینده بودند. امام حسن(ع) ، گه گاه، نوید مولودش را به یاران می داد: (… سیرزقنی الله ولداً بمنّه ولطفه)8. به زودی خداوند به من فرزندی خواهد داد و لطف و عنایتش را شامل من خواهد کرد. با تلاوت مکرر آیه شریفه: (یریدون لیطفئوا نوراللّه بأفواههم واللّه متمّ نوره ولو کره الکافرون)9. به یاران امید و بشارت می داد که هیچ نقشه و مکری نمی تواند جلو این قدرت و حکمت خداوندی را بگیرد وروزی این وعده به تحقق می رسد. از آن سو، دشمن نیز،آنچه در توان داشت به کار گرفت، تا این وعده بزرگ الهی، تحقق نیابد: قابله های فراوانی در خانواده های منسوب به امام حسن(ع)، بویژه در منزل امام(ع) گمارد، امام را بارها به زندان افکند، مأمورانی را گمارد که اگر فرزند پسری در خانه امام دیدند،نابودش کنند و…10 اما بر خلاف این تلاشها، نرجس خاتون حامل نور امامت شد و جز امام حسن(ع) و افراد خاصی از وابستگان و شیعیان آن حضرت، از این امر، آگاه نشدند11. تقدیر الهی بر تدبیر شیطانی ستمگران پیروز شد و درشب نیمه شعبان سال 255 هـ. ق.آن مولود مسعود، قدم به عرصه وجود نهاد و نوید امامت مستضعفان و حاکمیت صالحان را داد12. امام حسن(ع) که آرزوی خود را بر آورده دید، فرمود: (زعمت الظلمة انّهم یقتلونی لیقطعوا هذا النسل فکیف رأوا قدرة اللّه13…) ستمگران بر این پندار بودند که مرا بکشند، تا نسل امامت منقطع گردد، اما از قدرت خداوند غافل بودند. بدین ترتیب، در آن شرایط رعب و وحشت و در آن فضای اختناق و حاکمیت خلفای جور، دوازدهمین ستاره فروزان امامت و ولایت طلوع کرد و با تولدش، غروب و افول ستمگران و حاکمیت ستمدیدگان را اعلام کرد. 14 معمولاً کسی که دارای فرزند می شود، خویشان، دوستان و همسایگان از آن آگاه می شوند، بویژه اگر شخص دارای موقعیت اجتماعی باشد، این مسأله از کسی پوشیده نمی ماند. چگونه می توان تصور کرد که برای امام حسن(ع) نوزادی به دنیا بیاید و مخالفان، با آن همه دقت و حساسیّت و گماردن جاسوسهای فراوان در منزل امام و وابستگان آن حضرت، از تولد نوزاد آگاه نگردند. آیا این مسأله عادی و طبیعی بود، یا اعجاز و خرق عادت؟ پاسخ: امام حسن(ع)، از پیش گوییها آگاه بود و اهمیّت و عظمت آن مولود را نیز به درستی می دانست و از حساسیت دشمنان درباره تولد این نوزاد، غافل نبود و اوضاع سیاسی و شرایط اجتماعی را کاملاً می شناخت، از این روی، به گونه ای،مقدمات و پیش زمینه های ولادت فرزندش را فراهم ساخت که نه تنها دشمنان، بلکه بسیاری از دوستان هم از این امر آگاه نشدند. بنابراین، می توان گفت: تدبیر و کیاست و حزم و دور اندیشی امام حسن(ع) ایجاب می کرد تا آن حضرت به گونه ای این مأموریت را به انجام رساند که دشمنان در هدفهای شوم خود، ناکام بمانند و چنین هم شد. به همین جهت، شیخ طوسی، ولادت پنهانی امام زمان(ع) را امری عادی و معمولی دانسته و می نویسد: (این نخستین و آخرین حادثه نبوده است و در طول تاریخ بشری، نمونه های فراوان داشته است.15). اشاره دارد، به: ولادت پنهانی ابراهیم(ع)، به دور از چشم نمرودیان16 و ولادت پنهانی موسی(ع) به دور از چشم فرعونیان.17 در این باره، چند احتمال وجود دارد: الف. در سامرا به دنیا آمد و تا آخر عمر پدر بزرگوارش، در آن جا زیست. ب. در سامرا متولد شد و پیش از درگذشت پدر، به مکه فرستاده شد. ج. در سامرا قدم به عرصه وجود نهاد و برای حفاظت و رشد، او را به مدینه بردند. د. در مدینه زاده شد و در همان جا ادامه حیات داد. برای هر یک از این احتمالها شواهد و قرائنی است که به نقد و بررسی آنها می پردازیم. 1 . برای احتمال اول، دسته ای از روایات را که بیانگر تبریک و تهنیت شیعیان،بر امام حسن(ع) است، شاهد آورده اند، از جمله:ابوالفضل الحسین بن الحسن العلوی گوید: (دخلت علی ابی محمد(ع) بسرّ من رأی فهنأته بسیّدنا صاحب الزمان علیه السلام لما ولد)18. در سامرا، به منزل امام حسن(ع) رفتم و ولادت سرورمان، صاحب الزمان(ع) را به وی تبریک گفتم. این گونه روایات، می رساند: گروهی از شیعیان سامرا که از تولد فرزند امام حسن(ع) با خبر شده اند، برای عرض تبریک، به خدمت ایشان رسیده اند. به نظر ما، این گونه روایات، دلالتی ندارند بر این که مهدی(ع)، در منزل امام (ع) به دنیا آمده، یاخیر، زیرا امکان دارد، درمحلّ دیگری به دنیا آمده و خبر ولادت وی، به اصحاب و یاران خاص رسیده است و آنان برای تبریک، به منزل امام(ع) در سامرا رفته اند. 2 . روایاتی که به عبارات گوناگون، از زبان حکیمه خاتون، نقل شده است، از جمله: دعوت امام حسن(ع)، از ایشان در شب ولادت مهدی(ع)، برای کمک به نرجس خاتون و مشاهده وی، امام زمان(ع) را به هنگام ولادت و پس از آن، در سامرا19. به این دسته از روایات هم نمی توان اعتماد کرد،زیرا، در برابر این دسته از روایات، روایت دیگری است که تعارض دارد با آنها. نقل کرده اند: (شخصی پس از وفات امام حسن(ع) در مدینه به خدمت حکیمه خاتون می رسد و از ایشان می پرسد: امام ِپس از امام حسن(ع) کیست؟ ایشان پاسخ می دهد: زمین خالی از حجت نیست و فرزند امام حسن(ع) جانشین اوست. راوی می پرسد: که شما فرزند ایشان را دیده اید یا شنیده اید. می گوید: شنیده ام20) اصولاً، روایاتی که از طریق حکیمه در این باره رسیده است، اضطراب دارند و روشن نیستند. و نمی توان برآنها برای اثبات این احتمال، استدلال کرد. 3. روایاتی که بیانگر دیدن امام زمان، توسط گروهی از اصحاب، در منزل امام حسن عسکری(ع) است. * امام، در پاسخ آنان که درخواست دیدن جانشین وی را دارند، می فرماید: (… هذا امامکم من بعدی وخلیفتی علیکم، اطیعوه ولاتتفرقوا من بعدی فتهلکوا فی ادیانکم، أما إنکم لاترونه بعد یومکم هذا. قالوا: فخرجنا من عنده فما مضت الاایام قلائل حتی مضی ابومحمد(ع).21) پس از من، این پسر، امام شماست و خلیفه من است در میان شما. امر او را اطاعت کنید از گرد رهبری او پراکنده نشوید که هلاک می گردید و دینتان تباه می شود. این را هم بدانید که شما او را پس از امروز، نخواهید دید. آن جمع گفتند: از نزد امام بیرون آمدیم، و روزی چند نگذشت تا اینکه امام حسن(ع) درگذشت. * از این قبیل است ملاقات احمد بن اسحاق و سعد با امام حسن(ع). احمدبن اسحاق می گوید: برای آن حضرت مقداری وجوه شرعی از طرف مردم بردم. در پایان خواستم پرسشهایی مطرح کنم.امام حسن (ع) فرمود: (… والمسائل التی اردت ان تسأله فاسأل قرة عینی واومأ الی الغلام فسأل سعد الغلام المسائل، وردّ علیه بأحسن اجوبة، ثم قال مولانا الحسن بن علی الی الصلاة مع الغلام وجعلنا نختلف بعد ذلک الی منزل مولانا(ع) فلا نری الغلام بین یدیه.22) پرسشهایی که داری از نور چشم من (اشاره فرمود به مهدی(ع)) بپرس. سعد آنچه خواست پرسید و آن پسر، با بهترین شیوه پاسخ داد. سپس امام یازدهم فرمود: نماز را با وی بخوانید. از آن پس به خانه امام رفت و آمد داشتیم،لکن آن حضرت را ندیدیم. * مردی از شیعیان از اهل فارس می گوید: (به سامرا رفتم. جلو منزل امام حسن(ع) رسیدم، بدون این که اذن بطلبم،امام (ع) مرا به داخل خانه فرا خواند. هنگامی که وارد شدم و بر وی سلام کردم از افرادی احوال پرسی کرد. سپس فرمود: بنشین و پرسید به چه انگیزه ای به این جا آمدی؟ عرض کردم: برای خدمت به شما. فرمود: در خانه ما باش. از آن روز به بعد، با سایر خدمتگزاران در خدمت امام(ع) بودم. گاهی مسؤولیت بازار و خرید اجناس و لوازم، به عهده من بود. مدتی گذشت که با افراد، اُنس گرفتم. روزی از روزها، برامام حسن(ع) وارد شدم و ایشان در اتاق مردان بودند. صدایی شنیدم که به من فرمود: سرجایت بایست . ایستادم. ناگهان کنیزی را دیدم که چیزی خدمت امام(ع) آورد وروی آن پوشیده بود. امام(ع) مرا به نزدیک فرا خواند،به خدمتش رفتم. سپس آن کنیز را صدا زد و او برگشت. به او فرمود: روپوش را کنار بزن و او چنین کرد. پسر بچه ای را دیدم زیبا صورت گندمگون و… آن گاه فرمود: هذا صاحبکم. سپس دستور داد، وی رابردند و دیگر آن مولود را ندیدم تا امام یازدهم از دنیا رفت.23) در این نمونه از روایات چند نکته است: 1 . اشخاصی که حضرت را در خانه امام یازدهم دیده اند، بیش ازیکمرتبه دیدار نداشته اند و در رفت و آمدهای بعدی، آن حضرت را ندیده اند. احتمال دارد که امام حسن(ع)، برای اتمام حجت و این که بعد از ایشان، حضرت مهدی(ع) امام شیعیان است، دستور داده آن حضرت را به سامرا بیاورند و سپس به محلّی که در آن زندگی می کرد و نگهداری می شد، برگرداندند. 2 . اگر امام مهدی(ع) در سامرا می زیست و اصحاب مورد وثوق هم رفت و آمد داشتند، چه مانعی داشت که آن حضرت را بار دیگر ببینند و اطمینان بیشتری بیابند. 3. در روایت اولی آمده است که آن چهل نفر گفتند چند روزی از ملاقات ما با امام زمان(ع) نگذشت که امام حسن(ع) در گذشت. معلوم می شود آن ملاقات در آخر عمر امام یازدهم صورت گرفته است و این، منافات ندارد که در هنگام ولادت و یا بعد از آن، در سامرا نمی زیسته و اواخر عمر امام حسن(ع)، برای تحویل امور امامت و خلافت و نیز اتمام حجت، به سامرا آمده باشد. برخی بر این باورند که حضرت مهدی(ع)، مدتی پس از ولادت، از سامرا هجرت کرد، و تا رحلت پدر بزرگوارشان در مکه مکرّمه زندگی می کرد. مسعودی در اثبات الوصیه، از حمیری و او از احمدبن اسحاق نقل می کند که گفت: (دخلت علی ابی محمد(ع) فقال لی: ما کان حالکم فیما کان الناس فیه من الشک والأرتیاب؟ قلت یا سیدی لما ورد الکتاب بخبر سیدنا ومولده لم یبق لنا رجل ولا امرأة ولا غلام بلغ الفهم إلاّ قال بالحق، فقال اما علمتم ان الأرض لاتخلو من حجة اللّه ثم امر ابو محمد(ع) والدته بالحج فی سنة تسع وخمسین ومأتین وعرّفها مایناله فی سنة الستین، واحضر الصاحب(ع) فأوصی الیه وسلم الأسم الأعظم والمواریث والسلاح الیه وخرجت ام ابی محمد مع الصاحب جمیعاً الی مکة و…25) بر امام حسن عسکری(ع) وارد شدم. فرمود: چگونه اید در مسأله ای که مردم در آن تردید دارند؟ گفتم سرور من! وقتی خبر ولادت سید و مولای ما، به ما رسید مرد و زن و کوچک و بزرگ ما، آن را پذیرفتند. امام فرمود: آیانمی دانید که زمین از حجت خدا هرگز خالی نمی ماند. پس از این، امام حسن(ع) در سال 259 امام مهدی(ع) را همراه با مادر خود [مادر امام حسن] به سوی مکه و حج فرستاد و سفارشهای لازم را کرد و امور مربوط به امامت را به وی واگذاشت و به مادرش از حوادث سال آینده [سال 260] خبر داد. از این روایت چندنکته به دست می آید: 1 . خبر ولادت حضرت مهدی(ع)، به بسیاری از شیعیان داده شده بود و آنان به وسیله نامه و یاافراد مطمئن، از این مسأله خبردار شده بودند. 2 . شیعیان درباره تولد حضرت مهدی(ع) در حیرت و تردیدبودند و بسیاری به واسطه همین مسأله دچار لغزش و انحراف شدند. 3. مدتی پس از ولادت، امام مهدی(ع) در سامرا بوده است. 4. امام مهدی(ع) برابر این نقل، چهارسالگی و یک سال پیش از درگذشت پدر بزرگوارشان، شهر سامرا را ترک کرده و سفارشها و اسرار امامت را در همان زمان از پدر دریافت کرده و از آن پس، امام حسن(ع) را ملاقات نکرده است. 5 . آن حضرت، به همراهی جدّه خود، به سوی مکه رفته اند و در آن وادی امن، رحل اقامت افکنده اند. مؤید این احتمال، روایاتی است که مکان ومسکن حضرت مهدی(ع) را (ذی طوی)، محلی در نزدیکی مکه، دانسته اند. حضرت مهدی(ع) یا در سامرا به دنیا آمد و به مدینه فرستاده شد و یا در مدینه به دنیا قدم نهاد و درهمانجا ماندگار شد. بر این دو احتمال، می توان روایات و گزارشات تاریخی اقامه کرد که به برخی از آنها اشاره می کنیم: ابی هاشم جعفری می گوید: (قلت لأبی محمد(ع) جلالتک تمنعنی من مسألتک فتأذن لی ان اسألک؟ فقال: سل. قلت: یا سیدی هل لک ولد؟ فقال نعم، فقلت فان حدث بک حدث فأین اسأل عنه؟ قال: بالمدینة.26) به امام حسن عسکری(ع) عرض کردم: پرسشی دارم،ولی بزرگواری شما مانع پرسیدن من است. اجازه می دهید آن را مطرح سازم؟ امام (ع) فرمود: بپرس. گفتم: سرورم، آیا شما را فرزندی هست؟ فرمود: آری. گفتم: اگر پیش آمدی شد کجا می توان او را یافت؟ فرمود: مدینه. ظاهر این صحیحه آن است که در زمان حیات امام حسن(ع)، مهدی (عج) به دنیا آمده و در سامرا نبوده است. ابی هاشم هم از کسانی نبوده است که امام(ع) از او تقیه کند. این که امام(ع) فرمود: در مدینه است، به این معنی نیست که بعد از درگذشت من سراغ او را در مدینه بگیرید; زیرا سؤال کننده می دانست که زمین خالی از حجت نیست و وجود حجت بعد از امام یازدهم ضروری است، امام (ع) هم در جواب فرمود: آن حجت، در مدینه نگهداری می شود و نگران آینده نباشید. شاید این اشکال به ذهن بیاید که از کلمه (المدینه) نمی توان فهمید که همان مدینه رسول اللّه (ص) است که پیش از آن، یثرب نام داشت، بلکه هر شهری را شامل می شود. در نتیجه، با وجود این احتمال، استدلال به روایت ناتمام خواهد بود؟ پاسخ: گرچه بعضی از بزرگان نیز این احتمال را داده اند، ولی برخی دیگر، مدینه را به همان مدینه منوّره معنی کرده اند. مؤیدات دیگری هم از روایات بر این احتمال می توان اقامه کرد. علامه مجلسی می نویسد: (قال بالمدینة ای الطیبة المعروفة او لعله علم انه یدرکه او خبراً منه فی المدینة، وقیل اللام للعهد والمراد بها سرّ من رأی یعنی ان سفراؤه من اهل سر من رأی یعرفونه فسلهم عنه)26. مقصود امام(ع) از مدینه، همان مدینه طیبه است. شاید امام(ع) می دانست که شخص سؤال کننده، مهدی(ع) و یا خبر او را درمدینه خواهد یافت. برخی گفته اند: الف و لام کلمه (المدینه) برای عهد است و مقصود سامراست. به این معنی که سفیران و نمایندگان خاص حضرت حجت(ع) که در سامرا هستند، او را می شناسند. از آنان راجع به فرزند من، بپرس. علامه مجلسی، در آغاز نظر خود را نسبت به این روایت، به صراحت اعلام می دارد و مدینه را به همان مدینه معروف و مشهور تفسیر می کند و قول دیگر را با تعبیر (قیل) می آورد که حکایت از آن دارد که مورد تأیید وی نیست. مؤید این احتمال (که مدینه همان مدینه طیّبه باشد) روایتی است که از امام جواد(ع) رسیده. راوی می گوید از ایشان پرسیدم: (… مَنِ الخلف بعدک؟ فقال: ابنی علی وابنا علی، ثم أطرق ملیّاً، ثم رفع رأسه، ثم قال: انها ستکون حیرة، قلت: فاذا کان ذلک فالی اَین؟ فسکت، ثم قال: لا این ـ حتی قالها ثلاثاً فأعدت علیه، فقال: الی المدینة، فقلت: ای المُدُن؟ فقال: مدیتنا هذه وهل مدینة غیرها.27). جانشین شما کیست؟ امام (ع) فرمود: فرزندم علی و فرزند او [حسن بن علی] سپس چند لحظه ای ساکت شد و بعد فرمود: به زودی شما دچار حیرت خواهید شد. گفتم: در این دوران حیرت چه کنیم و کجا برویم؟ امام(ع) ساکت شد، سپس سه مرتبه فرمود: جایی نیست. باز از ایشان پرسیدم. در پایان فرمود: مدینه. گفتم کدام مدینه؟ فرمود همین مدینه [طیّبه] و آیا غیر از این مدینه ای هست؟ قرائن و شواهد تاریخی آن زمان نیز، این احتمال را تأیید می کند. نمونه زیر، بیانگر آن است که شیعیان، امام مهدی را در مدینه طیّبه می جستند. محمد بن حسن (236ـ 316) از کسانی است که برای تحقیق و بررسی مسأله غیبت به مدینه رسول رفت.در این باره نوشته اند: (وکان من محله فی الشیعة انه کان الوافد عنهم الی المدینة عند وقوع الغیبة سنة ستّین ومأتین وأقام بها سنة، وعاد وقد ظهر له من امر الصاحب علیه السلام ما احتاج الیه28). محمد بن حسن، در میان شیعیان، موقعیت ویژه ای داشت. در سال 260 هجری به عنوان تحقیق و بررسی مسأله غیبت امام مهدی(ع) وارد مدینه شد و یک سال در آن جا، بماند و سپس برگشت و آنچه درباره امام زمان(ع) بدان نیاز بود، بر وی، روشن شد [و شیعیان را در جریان قرار داد] در این نقل تاریخی، هیچ اشاره ای به سامرا نشده، معلوم می شود که درنزد گروهی از شیعیان آن زمان، مسلّم بوده است که امام(ع) در مدینه زندگی می کند، یا از آن جهت که حضرت در آن جا به دنیا آمده و بزرگ شده است، و یا این که پس از ولادت در سامرا، به مدینه آورده شده، تا از دست مأموران خونخوار خلیفه در امان باشد. اگر قرار بر این بود که حضرت حجت(ع) از دست توطئه گران و مخالفان در امان بماند و به گونه طبیعی دوران کودکی و رشد خود را پشت سر بگذارد، بهترین جا برای این دوران، مدینه بوده است; زیرا هم از مرکز خلافت (سامراء) به دور بوده و هم خانواده بنی هاشم، در مدینه از پایگاه و موقعیّت ویژه ای برخوردار بودند و می توانستند از این مولود مسعود، به بهترین وجه محافظت کنند، تا از گزند حوادث و آفات مصون بماند. و این، با اصل این که آن حضرت (خفی الولادة والمنشأ29) است نیز، سازگاری دارد. از سوی دیگر، حضور حضرت در سامرا، به گونه عادی و معمولی، با توجه به کنترل شدید دشمن نسبت به خانه امام(ع)، غیر ممکن بوده و لزومی هم ندارد که همه چیز را با اصل معجزه و کرامت حلّ کنیم. پذیرفتن این نکته که امام(ع) در مدینه متولد شده و یا دست کم، پس از ولادت، به آن جا انتقال یافته و در آن جا دوران رشد و کودکی را پشت سر نهاده، با اصول امنیتی، بیشتر سازگار است. برهه دوم زندگی امام عصر(ع)، از زمانی شروع شد که سایه پدر را از دست داد و خود عهده دار منصب امامت گردید. این دوران، که می توان آن را دوران حیرت و محنت30 شیعیان نامید، بر دوستداران اهل بیت(ع) بسیار سخت گذشت و آنان، آزمون سرنوشت سازی را پشت سر گذاشتند. از یک سو، فرقه ها و نحله های گوناگونی پیدا شدند که در رابطه با امامت، افکار و اندیشه های متضادی داشتند و مردم را به شبهه و تردید می انداختند و شیعیان، به دنبال ملجأ و مرجعی می گشتند31، تا بتوانند در این عرصه خطرناک، در پناه او بمانند و از افکار اندیشه خود به دفاع برخیزند. این مسأله، به اندازه ای شدت یافته بود که مسعودی می نویسد: (مردم، پس از امام حسن(ع) بیست طایفه شدند و هریک، بر باور وعقیده ای بودند.32) از سوی دیگر، دشمن احساس کرده بود که امام یازدهم(ع) فرزندی دارد، از این روی در صدد دستگیری و نابودی وی برآمده بود. مجموعه این حوادث، فضای حیرت و سرگردانی را دو چندان می ساخت و به فرموده امام رضا(ع): (… ولابد من فتنة صمّاء صیلم یسقط فیها کل ولیجة وبطانة وذلک بعد فقدان الشیعة الثالث من ولدی.33) بعد از درگذشت سومین فرزندم [امام حسن] فتنه فرا گیر و طاقت فرسایی فرا می رسد که بسیاری از خوبان و نخبگان در آن فرو می افتند. در این برهه از زندگانی مهدی موعود(ع)، مسائل و حوادثی پیش آمد که جای بحث و بررسی دارد: از آنچه تاکنون آوردیم، روشن شد که امام یازدهم(ع) از آغاز ولادت مهدی(ع) دو وظیفه اساسی و حسّاس را عهده دار شد و از انجام آن نیز به درستی به در آمد. * حمایت و حفاظت از امام زمان(ع) در برابر حکومت خون آشام عباسی. * اثبات وجود امام و اعلام امامت او به عنوان امام دوازدهم. حفظ این دو موقف بزرگ، با توجه به سلطه دستگاه جبار عباسی، بسیار دشوار بود. امام حسن(ع) با تدبیر و تعهدی که داشت، مهدی(ع) را از هرگونه خطر و حادثه ای مصون نگهداشت و در فرصتهای مناسب، به یاران و دوستان ویژه و مطمئن، امامت و جانشینی او را اعلام کرد. پرسشی که در این جا مطرح می شود آن است که چگونه مهدی(ع) در پنج سالگی به امامت رسید و عهده دار این مسؤولیت خطیر و بزرگ گردید. آیا این مسأله جنبه استثنائی داشت، یا امری بود معمولی و عادی؟ در باور ما شیعیان، امامت در سنین کم، محذوری ندارد و نمونه های دیگری نیز داشته است. قرآن مجید، به عنوان محکم ترین سند معارف دینی، از افرادی نام می برد که در خردسالی دارای حکمت و نبوت شدند. این نشانگر آن است که در میراث پیام آوران الهی، مسأله پیشوایی در کودکی پدیده نوظهور نبوده و نیست: (یا یحیی خذا الکتاب بقوة وآتیناه الحکم صیّباً 34) ای یحیی! کتاب را به نیرومندی بگیر و در کودکی به او دانایی عطا کردیم. درباره نبوت حضرت عیسی(ع) می فرماید: (فأشارت الیه قالوا کیف تکلم من کان فی المهد صبیّاً. قال انی عبدالله آتانی الکتاب وجعلنی نبیّاً)35. به فرزند اشاره کردند، پس گفتند: چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم. کودک گفت: من بنده خدایم. به من کتاب داده و مرا پیامبر گردانیده است. بنابر
چگونگی ولادت
یاد آوری دو نکته:
1 . ولادت پنهانی
2 . مکان تولد و نگهداری
دلایل احتمال اول
دلایل احتمال دوم
دلایل احتمال سوّم و چهارم
از وفات امام حسن(ع) تا پایان غیبت صغری
1. امامت در خردسالی:
از امام سجّاد(ع) درباره توحید سؤال شد، حضرتش فرمود: «خداوند عزّوجلّ میدانست در آخرالزّمان
مردمانی ژرفاندیش خواهند آمد، پس سوره اخلاص و شش آیه اوّل سوره حدید را نازل فرمود، هر کس ورای آن را طلب کند، هلاک شود.»1
ای اهالی آخر زمان!
ای مردم ژرف اندیش!
روزانه چندین بار توحید را میخوانیم.
چقدر از این سوره میدانیم؟
پیش فرض پاسخ: سورهای برای مردم آخرالزّمان
در شأن نزول این سوره از امام صادق(ع) چنین نقل شده: «یهود از رسول الله(ص) تقاضا كردند خداوند را برای آنها توصیف كند، پیغمبر(ص) سه روز سكوت كرد و پاسخی نگفت، تا این سوره نازل شد و پاسخ آنها را بیان كرد.»
در حدیثی از پیغمبر اكرم(ص) میخوانیم كه فرمود: «آیا كسی از شما عاجز است از اینكه یك سوم قرآن را در یك شب بخواند؟!» یكی از حاضران عرض كرد: ای رسول خدا! چه كسی توانایی بر این كار دارد؟! پیغمبر(ص) فرمود: «سوره قل هو الله را بخوانید.»
در حدیث دیگری از امام صادق(ع) میخوانیم: «هنگامی كه رسول خدا(ص) بر جنازه سعد بن معاذ نماز گزارد، فرمود: «هفتاد هزار ملك كه در میان آنها جبرئیل نیز بود بر جنازه او نماز گزاردند! من از جبرئیل پرسیدم او به خاطر كدام عمل، مستحقّ نماز گزاردن شما شد؟ گفت: به خاطر تلاوت قُلْ هُوَ الله أَحَدٌ در حال نشستن و ایستادن و سوار شدن و پیادهروی و رفت و آمد.»
و در حدیث دیگری از امام صادق(ع) میخوانیم: «كسی كه یك روز و شب بر او بگذرد و نمازهای پنجگانه را بخواند و در آن قُلْ هُوَ الله أَحَدٌ را نخواند به او گفته می شود: ای بنده خدا! تو از نمازگزاران نیستی!»
در حدیث دیگری از پیغمبر اكرم(ص) آمده است كه فرمود: «كسی كه ایمان به خدا و روز قیامت دارد، خواندن سوره قُلْ هُوَ الله أَحَدٌ را بعد از هر نماز ترك نكند؛ زیرا هر كس آن را بخواند، خداوند خیر دنیا و آخرت را برای او جمع میكند و خودش و پدر و مادر و فرزندانش را می آمرزد.»
از روایت دیگری استفاده میشود كه خواندن این سوره به هنگام ورود به خانه، روزی را فراوان میكند و فقر را دور می سازد.
پینوشت:
1. اصول کافی، ح 244.
مدیر گروه کلام پردیس قم دانشگاه تهران با اشاره به ارتباط گمراهی و نشناختن امام زمان، چهار عامل نشناختن دین، دنیا زدگی، پیمانشکنی و گناه را منشا عدم شناخت امام زمان دانست.
در سلسله مباحث مهدویت و انتظار، آخرین قسمت گفتگوی "ضرورت طرح مباحث مهدویت" را که فارس با حجتالاسلام والمسلمین «روحالله شاکری» دکترای کلام اسلامی، مدیر گروه کلام دانشگاه تهران (پردیس قم) و استاد مرکز تخصصی مهدویت به گفتوگو نشسته بود، تقدیم میکنیم:
چه ارتباطی بین ضلالت از دین و نشناختن حجت و امام است؟
حجت الاسلام و المسلمین شاکری در پاسخ به این سوال که چه ارتباطی بین ضلالت از دین و نشناختن حجت و امام است؟ گفت: اولا یکی از فواید بزرگ نصب حجت و امام، منحرف نشدن از راه راست است که با وجود چنین مرجعی الهی و علامت یقینی، هر کس او را مقتدا قرار دهد و از او تخلف نکند و پیشی نگیرد و از ارشادات و هدایتهای او تخطی ننماید از دینش گمراه نخواهد شد و اگر در ایمان به امامت و معرفت به حجت لغزشی پیدا کند و ثابت نماند، از این راه گمراه میشود؛ زیرا ضلالت در مقابل هدایت قرار دارد و در حقیقت ضلالت یعنی عدول از راه راست و منحرف شدن از آن، خواه کم باشد یا زیاد، خواه عمدی باشد و خواه قهری.
وی افزود: ثانیاً، امام در آموزههای روایی ما اینگونه توصیف شده است: امام؛ زمام دین، موجب انتظام مسلمانان و اصلاحگر دنیای آنان و مایه عزت مؤمنان است. امامت ریشه و عامل رشد اسلام و شاخسار رفیع آن است....
وی ادامه داد: امام به خورشید درخشنده میماند که نورش جهان را فرا میگیرد و خودش در افق جای دارد، به گونهای که دستها و دیدگان به آن نمیرسد. امام، ماه تابان، چراغ فروزان، نور درخشان و ستارهای است راهنما در شدت تاریکیها برای رهگذر شهرها و کویر و گرداب دریاها.
وی افزود: امام، آب گوارای زمان تشنگی، هدایتگر و نجاتبخش از نابودی است. امام شعله بر فراز بلندی برای راه یافتن گمشدهها است، وسیله گرمی سرمازدگان و راهنمای مهلکهها است و هر که از او جدا شود، هلاک میشود.
وی گفت: همچنین در آموزهها آمده: امام، ابری است بازنده، بارانی است شتابنده، خورشیدی است فروزنده، سقفی است پوشاننده، زمینی است گسترده و چشمهای است جوشنده. او گلستان است، رفیق، پدری مهربان، برادری برابر، مادری دلسوز به فرزند و پناه بندگان خدا در سختیها است.
وی ادامه داد: امام، امین خدا در میان خلقش، حجت او بر بندگانش، خلیفهی او در بلادش است. امام، دعوتکننده به سوی خدا و دفاع کننده از حقوق الهی است. او موجب نظام دین و عزت مسلمانان و یگانهی زمان خود است و کسی به مقام او نرسد. دانشمندی با او برابر نشود و او جایگزین برنمیدارد، مانند ندارد و به همه فضایل متمایز است.
دکتر شاکری گفت: حال جای این سؤال جدی است که چه کسی میتواند چنین امامی را با این اوصاف گسترده که در آموزههای دینی آمده بشناسد و به او معرفت پیدا کند؟ و آیا اساساً امکان دست یافتن به فواید امام بدون معرفت او وجود دارد؟ لذا باید به او معرفت پیدا کنیم تا راه را از بیراه و سره را از ناسره تمییز دهیم. البته باید توجه داشت که شناخت امام، بدون توفیق خداوند متعال هرگز حاصل نخواهد شد؛ زیرا او عزیزی است که ولایتش از جانب خداست؛ پس معرفت به او جز در سایه توفیقات حضرت حق جل جلاله میسور نیست.
چه عواملی باعث میشود، امام زمان (عجلالله تعالی فرجه الشریف) را نشناسیم؟
مدیر گروه کلام دانشگاه تهران (پردیس قم) گفت: با توجه به آیات و روایات، به خصوص روایات مهدوی و ادعیه موجود و توقیعات میتوان عوامل چندی را به عنوان موانع شناخت امام عصر (عجلالله تعالی فرجه الشریف) بیان کرد.
عامل اول: نشناختن دین
شاکری در توضیح این عامل گفت: کسانی که فهم درست از آموزههای دین و معارف الهی ندارند چگونه میتوانند به معرفت امام و حجت الهی برسند و از فیوضات معنوی امام بهره ببرند؟ لذا در روایتی از امام صادق علیه السلام چنین آمده است: «لا خیر فی من لا یتققّه من اصحابنا؛ هرگاه از یاران و اصحاب ما هر یک عمیقانه به مسائل دین ننگرد خیری در او وجود ندارد». البته منظور حضرت فقاهت مصطلح نیست بلکه منظور حضرت، فهم درست و روشن و عمیق در آموزههای دین است، زیرا همه نمیتوانند فقیه باشند لذا از این عبارت امام صادق علیهالسلام میتوان فهمید بیشترین خسارت و زیان، عدم شناخت دین است، و این امر نه تنها باعث خسارت فردی نیست بلکه جهالت و نادانی در امور دین برای جوامع دینی خسارت جبرانناپذیری را به همراه دارد و ائمه صلوات الله علیهم همواره از این افراد نادان و سطحینگر بیشترین نگرانی را داشتند
وی گفت: آنان کسانیاند که هم به خود ضرر و زیان میرسانند و هم به اهداف وجود مقدس ائمه. و نمونهاش را میتوان در توقیع امام عصر (عجلالله تعالی فرجه الشریف) به محمد بن علی بن هلال کرخی دریافت که میفرماید: «یا محمد بن علی قد آذانا جهلاء الشیعه و حمقائهم و من دینه جناح البعوضة ارجح منه؛ یعنی ای محمد بن علی، نادانان شیعه و کمخردان آنان و کسانی که بال پشه از دین آنها برتر و ارزشمندتر است، ما را آزار میدهند».
عامل دوم: دنیازدگی
این استاد دانشگاه گفت: یکی از موانع مهم و جدی در شناخت حضرت، علاقه به دنیا و دلبستگی به مطامع دنیوی است، قرآن کریم در آیاتی انسان را به این خطر جدی توجه داده است. مثلا میفرماید: «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیا؛ از کسى که از یاد ما روى مىگرداند و جز زندگى مادى دنیا را نمىطلبد، اعراض کن» (نجم/29) ، یا میفرماید: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْکِتابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنى وَ یَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنا وَ إِنْ یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ ...؛ پس از آنها، فرزندانى جاى آنها را گرفتند که وارث کتاب (آسمانى، تورات) شدند (امّا با این حال،) متاع این دنیاى پست را گرفته، (بر اطاعت فرمان خدا ترجیح مىدهند) و مىگویند: (اگر ما گنهکاریم توبه مىکنیم و) بزودى بخشیده خواهیم شد!» اما اگر متاع دیگرى همانند آن به دستشان بیفتد، آن را (نیز) مىگیرند، (و باز حکم خدا را پشت سر مىافکنند.)»
حجت الاسلام شاکری گفت: دنیا میتواند پل سعادت بشر باشد به شرط آنکه با استفاده صحیح و درست آن را به مزرعه آخرت تبدیل نماییم منتها اگر در کنار واژهی دنیا، حبّ به آن افزوده شود، سر منشأ بسیاری از بدیها و ناهنجاریها در اجتماع خواهد شد و در این زمینه روایات فراوانی وجود دارد که به برخی از آنان اشاره میکنم: امام صادق علیهالسلام میفرمایند: «حبّ الدنیا رأس کل خطیئة؛ علاقه به دنیا سرمنشأ همه خطاها است»، امام رضا علیهالسلام میفرماید: «اکبر الکبائر حبُّ الدّنیا؛ بزرگترین گناه علاقه به دنیاست»، امام علی علیهالسلام میفرماید: «حب الدنیا رأس الفتن و اصل المحن؛ دلبستگی به دنیا سرمنشأ هر فتنه و ریشه همه بدبختیهاست».
دکتر شاکری افزود: دهها روایت در این زمینه نشان آن است که دنیازدگی بزرگترین آفت و ریشه و اصل هر نوع بدبختی است و متأسفانه در عصر و زمان ما یک آفت فراگیر برای خیلی از انسانها شده است، زیرا دنیا برای برخی انسانها همه هستی آنان شده و چشم و دل آنان را چنان پر کرده که راه سعادت و حق را مشاهده نمیکنند. حال با چنین وضعیتی چگونه میشود از انسان دلبسته به دنیا انتظار معرفت امام زمانش را داشت، دنیا همه چیز او شده و غیر از مطامع دنیا چیزی را مشاهده نمیکند.
عامل سوم: پیمانشکنی
استاد مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه قم گفت: یکی از موانع مهم دیگر در شناخت حضرت، همین بیوفایی و پیمان شکستن است. اگر به حضرت معرفت و محبت داریم باید این دو زمینهساز عهد و پیمان و بیعت با امام گردد، زیرا عشق و ولایت بدون عهدهداری و مسئولیتپذیری، هوسی بیش نیست.
وی گفت: عهد التزام خاص و نوعی تعهد پذیری در مقابل شخص یا کاری است، باید تعهد خود را به وظایفی که نسبت به امام داریم ملتزم سازیم و با او برای انجام خواستهها و آرمانهایش عهد ببندیم (عهداً) و آن عهد را با اسباب و وسایلی محکم کنیم (عقداً) و در نهایت با او بیعت کرده و دست در دست او نهاده و دل و سر به او بسپاریم (بیعتاً). عهد و عقد و بیعت سه درجه از یک حقیقتاند که در شدت و ضعف با یکدیگر تفاوت دارند باید با بازخوانی و تجدید عهد در هر پگاه و بیعتی تا همیشه، هم اراده و انگیزهی خود را قوی کرد و افزایش داد و هم از غفلتها و سستیها جدا شد و فاصله گرفت.
این استاد حوزه و دانشگاه گفت: انسانی که نسبت به امام زمانش تعهدی ندارد چگونه میتواند منتظر باشد، و انتظار بدون عهد و پیمان، انتظار نیست. اهمیت عهد و پیمان تا جایی مهم است که امام سجاد علیهالسلام به ابا خالد اینگونه میفرماید: « یا أبا خالد لتأتین فتن کقطع اللیل المظلم لا ینجو إلا من أخذ الله میثاقه أولئک مصابیح الهدى و ینابیع العلم ینجیهم الله من کل فتنة مظلمة؛ ای ابا خالد، فتنههایی همچون شب تار فرا خواهد رسید، تنها کسانی از آن فتنهها نجات خواهند یافت که خداوند از آنان پیمان گرفته باشد، آنان چراغهای هدایت و چشمههای علم هستند و خداوند آنها را از هر فتنه تاریکی نجات خواهد داد».
حجت الاسلام شاکری تاکید کرد: امام مهدی (عجلالله تعالی فرجه الشریف) به مسأله عهد و پیمان توجه فراوان دارد به طوری که از یارانش در زمان ظهور پیمان خواهد گرفت بر اینکه: «مسلمانی را دشنام ندهند؛ حریمی را هتک نکنند؛ به خانهای هجوم نبرند؛ کسی را به ناحق نزنند...» حال کسی که بر سر عهد و پیمان خود استوار باقی نماند چگونه میتواند ادعای منتظر بودن نماید؟ چگونه میتواند سرانجام او به راه نجات ختم شود؟ و این با حرف زدنها به دست نمیآید بلکه باید در میدان عمل بر عهد و پیمان خود باقی باشی تا لایق او شوی، و گرنه حرف از انتظار زدن لافی بیش نیست.
عامل چهارم: گناهکاری
مدیر گروه کلام دانشگاه تهران (پردیس قم) گفت: یکی دیگر از موانع معرفت و درک فیوضات معنوی امام زمان (عجلالله تعالی فرجه الشریف) گناه و معصیت است، انسانی که میخواهد در طریق معرفت امام قرار گیرد باید تلاش کند رفتار و کردارش مورد قبول حضرت واقع شود و اصولاً اگر بین امام و مأموم سنخیت نباشد نمیتوان به درک متقابل دست یابیم، فراموش نکنیم امام به وظیفهاش بر اساس روایات عمل می کند، و این ما هستیم که متأسفانه قصور و کوتاهی داریم.
حجت الاسلام شاکری در پاسخ به اینکه حال چاره چیست؟ گفت: برای رسدین به معرفت باید خود را همواره در مرأی و منظر امام ببینیم. قرآن کریم میفرماید: « قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون؛ بگو: «عمل کنید! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را مىبینند» (توبه/105). امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه در مراد از کلمه «المؤمنون» میفرمایند: هم الائمة. یعنی خداوند و پیامبران و ائمه ناظر بر اعمال مردم هستند. شاهد بر این ادعا روایتی از امام رضا علیهالسلام است که «والله ان اعمالکم لتعرض علیّ فی کلّ یومٍ و لیلةٍ؛ به خدا قسم که اعمال شما هر صبح و شام بر من عرضه میشود».
وی گفت: اگر انسان گرفتار معصیت الهی باشد و به کردار زشت خود ادامه دهد، خداوند تبارک و تعالی او را از بهرهمندی نعمتهای خودش به خصوص نعمت ولایت محروم مینماید، امام باقر علیهالسلام در این باره میفرماید: «اذا غضب الله تبارک و تعالی علی خلقه نحّانا عن جوارهم؛ هرگاه خداوند تبارک و تعالی بر خلقش غضب نماید، ما را از مجاورت ایشان دور میدارد» و یا امام عصر(عجلالله تعالی فرجه الشریف) در توقیع شریفشان به مرحوم شیخ مفید میفرمایند: «ما را از ایشان چیزی محبوس نکرده است مگر گناهان و خطاهایی که از ایشان به ما میرسد و ما آن را ناخوش میداریم و از ایشان نمیپسندیم».
حجت الاسلام و المسلمین شاکری در پایان گفت: لذا گناه و معصیت عامل مهمی در محرومیت از بهرهمندی نعمت ظاهری و معنوی امام زمان (عجلالله تعالی فرجه الشریف) است.
پیامبران از نظر اصول اعتقادی و همچنین منشأ پیامبریشان با هم هیچگونه تفاوتی نداشتهاند؛ بلكه اختلاف آنان، در احكامی بوده كه بنابر مقتضیّات زمان و رشد فكری بشر در هر زمان، بیان كردهاند و به همین دلیل، هر پیامبری كه پس از پیامبر قبلی مبعوث
شد، احكام و دستورهای پیشرفتهتری كه مناسب شرایط اجتماعی انسانهای آن دوران بود، اعلام نموده است و چون بشر دائماً در حال پیشرفت بوده و هست، بنابراین احكام و دستورهای پیامبران بعدی متناسب با احوال مردمان آن عصر بوده و طبیعتاً كاملتر از ادیان گذشتة خود است.
ادیان و علل تعدّد و وجود اختلاف میان آنها
از آنجا كه دین، مسیر درست در جهت گام برداشتن به سوی انسانیّت را ترسیم میكند و در این مسیر، دست راهروان را میگیرد تا با حركت در مسیر درست به هدفشان برساند، ناگزیر باید حالات انسانی و ویژگیهای خاصّ جوامع مختلف بشری را نیز مدّنظر داشته باشد تا بتواند راحتتر كار راهنمایی مردم را انجام دهد.
هدف اصلی دین، حفظ كرامت انسانی، رساندن انسان به آن مقام والای مورد نظر پروردگار و یك زندگی برتر و به دور از پلیدیها و آلودگیها است.
در طول تاریخ، ادیان الهی زیادی وجود داشته و هر یك از آنها، مناسب زمان خود بودهاند و تا زمانی كه مناسب حال بشر آن دورهها بوده، ادامه داشته است، با پیشرفت انسان و گسترش آگاهیها در هر دوران، دینی جدید از طرف خداوند برای مردم آمده و برخی از احكام دین قبلی را نسخ كرده است و به طور كلّی، هدف این ادیان، آگاهیبخشی به انسانها بوده و عموماً ادیان، تمدّنی والا برای انسانها به ارمغان آوردهاند.
حركت تكاملی ادیان
اینكه ادیان الهی در برخی موارد با هم اختلاف دارند، بدین دلیل نیست كه منشأ و منبع آنها مختلف است یا اینكه هر یك اصول خاصّ خود و متفاوت با ادیان دیگر دارند، باید دانست كه همة ادیان، مردم را به یكتاپرستی دعوت كرده و پس از آن برای ادارة امور اجتماعی مردم، احكامی بیان كردهاند.
پیامبران از نظر اصول اعتقادی و همچنین منشأ پیامبریشان با هم هیچگونه تفاوتی نداشتهاند؛ بلكه اختلاف آنان، در احكامی بوده كه بنابر مقتضیّات زمان و رشد فكری بشر در هر زمان، بیان كردهاند و به همین دلیل، هر پیامبری كه پس از پیامبر قبلی مبعوث شد، احكام و دستورهای پیشرفتهتری كه مناسب شرایط اجتماعی انسانهای آن دوران بود، اعلام نموده است و چون بشر دائماً در حال پیشرفت بوده و هست، بنابراین احكام و دستورهای پیامبران بعدی متناسب با احوال مردمان آن عصر بوده و طبیعتاً كاملتر از ادیان گذشتة خود است.
به همین دلیل است كه میگوییم، ادیان تكمیل كنندة ادیان گذشتهاند؛ زیرا مبدأ و منشأ ادیان یكی است و به همین علّت پیامبران در دوران مختلف، مژدة ظهور پیامبران پس از خود را میدادند و این خود بهترین دلیل برای اثبات این موضوع است كه دین، یكی است. خداوند بلند مرتبه و بزرگ فرمودهاند: «وَإِذْ قَالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللهِ إِلَیْكُم مُّصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ؛1 و هنگامی را كه عیسی پسر مریم گفت: ای فرزندان اسرائیل! من فرستادة خدا به سوی شما هستم تورات را كه پیش از من بوده تصدیق میكنم و به فرستادهای كه پس از من میآید و نام او احمد است بشارتگرم.»
حركت ادیان با وفات پیامبران متوقّف نشده است؛ بلكه این حركت با ظهور پیامبران جدید و اولیا و ائمه ادامه یافته و البتّه راه، هدف و مسیر حركت همة آنان یكی بوده و همة مردم را دعوت به توحید و خداپرستی میكردهاند.
اگر دینی پس از دین دیگر ظهور كرده، برای لغو كردن احكام آن دین نبوده است؛ بلكه دین جدید همواره برخی از احكام دین قبل از خود را حفظ و برخی دیگر از احكام آن را نسخ كرده است؛ زیرا زندگی انسان پیوسته نیاز به قوانین و دستورهای جدیدی دارد و دستورهای دینی جدید همیشه مطابق با اقتضای حال مردمان هر زمانی است. اگر به تاریخ مراجعه كنیم، متوجّه میشویم كه هیچ دینی، شریعت و دین پیش از خود را لغو و رد نكرده است؛ بلكه به درستی آن اعتراف كرده و همة پیامبران گذشته را نیز به رسمیّت شناخته است، ادیان جدید تنها خواهان عمل به دستورهای جدید خود شدهاند و این موضوع اختصاص به دین اسلام ندارد؛ بلكه شامل تمامی شرایع و ادیان گذشته نیز میشود.
متأسّفانه، بسیاری از مردم این حقیقت را درك نكردهاند كه همة ادیان در یك جهت حركت میكنند و هدف واحدی دارند و ادیان الهی جدید، در حقیقت امتداد و دنبالة ادیان گذشته است و به همین دلیل، با تعصّب فراوان، پایبند ادیان گذشته شده و جدیدترین دینهای الهی را نپذیرفتهاند و این گونه، مردم جهان در حال حاضر، هر یك خود را پیرو دین خاصّی میدانند و این در حالی است كه دین، یكی است. جدا از این برخی از مردم از دین روی گردانده و اسیر هوا و هوس نفسانی خود شده و بشریّت به دلیل ترك احكام الهی، متحمّل زیانهای زیادی شده است.
وضعیّت ادیان در دنیای امروزی
بدیهی است كه وضعیّت ادیان در حال حاضر، مطابق با هدف اصلی آن نیست و عموماً ادیان از هدف اصلی خود فاصلة زیادی گرفتهاند؛ زیرا پیامبران گذشته مژدة ظهور دین اسلام را داده بودند و همگی آنها تأكید كرده بودند كه پس از آنها، رسالتهای دیگری خواهد بود و مردم باید به آن گردن نهند تا انسان در پایان به دین واحدی كه همان دین حق و در بر گیرندة تمام ادیان گذشته است، برسد؛ امّا ما اكنون در دورانی به سر میبریم كه برخی چندان اعتقادی به ادیان ندارند و برخی دیگر بر تعصّب به برخی از ادیان پیشین پافشاری مینمایند و این گونه شده كه بیشتر مردم از راه و جادّه و هدف اصلی دین خارج شدهاند و حقایق جای خود را به تعصّبات داده است.
متأسّفانه در برخی جاها، مردم پا فراتر گذاشته و به گونهای شده كه پیروان ادیان مختلف، به مخالفت و درگیری و جنگ با هم میپردازند و در این شرایط انسانها در شرایط بسیار بدی قرار گرفته و وضعیّت بسیار اسفناك و فاجعهانگیزی به وجود آمده است.
حركت مهدوی و اصول آن
حركت مهدوی، چیزی جز تحقّق یافتن وعدة الهی مبنی بر غلبه دادن دین حق و حكمفرما ساختن آن نیست، هرچند كه ممكن است این امر خوشایند كافران نباشد، تحقّق این وعدة الهی در حقیقت رسیدن به آن هدف والای زندگی بر روی زمین است.
اصول اعتقادی امام مهدی(ع) همان اصول ناب اسلامی است. همانگونه كه قبلاً اشاره شد، ادیان آسمانی یكی هستند و در نهایت باید این اتّحاد انجام شود و همه یكی شوند. همة ادیان مژدة ظهور دین اسلام و پیامبری محمّد(ص) را دادهاند و به همین دلیل، امام مهدی(ع) هنگام ظهور، باید اصول واقعی دین اسلام را كه آخرین و كاملترین دین است، تبیین نماید و آن را رواج دهد و ادیان را از ناخالصیها برهاند و در پایان باید دین حق كه خالص و بدون پیرایههای بشری است، در جهان حكمفرما شود.
چگونگی تعامل با ادیان دیگر در دوران امام مهدی(ع)
تعامل با ادیان اینگونه است كه ابتدا باید ادیان بشری و باطل كنار گذاشته شوند و شریعت و دین واقعی نشان داده شود. در احادیث معصومان(ع) آمده است كه ایشان سپاه خود را روانه میسازد و از «غار انطاكیه»، تابوت سكینه را خارج میسازند و در آن تابوت، نسخهای از تورات و نسخهای از انجیل وجود دارد و بر این اساس، با ادیان دیگر به احتجاج میپردازند. این روایت نكات زیادی در بردارد از جمله اینكه ایشان، محلّ این تابوت را میدانند و مسئلة احتجاج برای اثبات دین حق، اهمّیت زیادی دارد؛ زیرا انسان با دلیل و برهان میتواند چیزی را بپذیرد و به آن اعتقاد پیدا كند.
ظهور مقدّس ایشان و حوادث مربوط به آن به این محاجّهها محدود نمیشود و خداوند كمك خود را میفرستد. فرود آمدن حضرت مسیح(ع) و نماز خواندن پشت سر امام(ع) تنها برای تشویق مسیحیان به پیوستن به دین اسلام و امام مهدی(ع) است.
استاد علی كورانی دراین باره گفته است: خداوند حضرت موسی(ع) را برای این هدف ذخیره قرار داده است؛ زیرا مسئله پیروز و چیره ساختن دین حق، اهمّیت زیادی دارد. نكتة دیگر اینكه دین مسیحیت در حال حاضر گسترش زیادی یافته و شمار زیادی از مردم در جهان پیرو این دین هستند و قدرت زیادی در جهان دارند. هدف اصلی امام مهدی(ع)، حكمفرما ساختن دین اسلام و تشریح احكام واقعی آن برای مردم است تا مردم آن را بپذیرند و با توجّه به این، حكومت امام مهدی(ع) در حقیقت، دوران انتقال از تشتّت و چند دستگی و رسیدن به یكپارچگی فكری و مذهبی است.
ردّ ادیان دیگر یا همزیستی مسالمت آمیز
در طول تاریخ، ادیان در برخورد با هم، دو روش را برگزیدهاند: 1. زندگی مسالمتآمیز در كنار هم؛ 2. ردّ ادیان دیگر.
امام مهدی(ع) هنگام ظهور و تحقّق وعدة الهی و گسترش دین الهی، درصدد رد كردن ادیان و شرایع دیگر نیست، بلكه هدف اصلی ایشان، كنار گذاشتن تحریفات مختلف در ادیان آسمانی است و این چیزی جز پدیدار ساختن حقّ و حقیقت برای مردم و حاكم ساختن دین خالص و ناب اصیل الهی نیست.
پینوشت:
1. سورة صف(61)، آیة 6.
مردم در زمان غیبت تنها دو حرف از 27 حرف علم را آموختهاند. امام مهدی(عج) با ظهور
خود تمام حروف را در میان مردم منتشر میكند. در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است: «علم و دانش 27 حرف است. آنچه تا كنون همة پیامبران آوردهاند جز دو حرف بیشتر نیست و مردم تا امروز جز دو حرف از علم آگاهی ندارند. وقتی قائم قیام كند، 25 حرف دیگر را آشكار و در میان مردم پخش میكند و آن دو حرف را به آن ضمیمه مینماید و 27 حرف علم در میان مردم پخش میشود.«
امنّیت اجتماعی
در روایتی آمده است: «بدانید آن كس از ما كه فتنههای آینده را دریابد، با چراغی روشنگر در آن گام مینهد و بر همان سیره و روش پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) رفتار میكند تا گرهها را بگشاید، بردگان و ملتهای اسیر را آزاد نماید، جمعیّتهای گمراه و ستمگر را پراكنده و حق جویان پراكنده را جمع آوری كند. او سالهای طولانی در پنهانی از مردم به سر میبرد؛ آن چنان كه اثرشناسان اثر قدمش را نمیشناسند گرچه در یافتن اثرها و نشانهها تلاش فراوان میكنند. سپس گروهی برای در هم كوبیدن فتنهها آماده میگردند و چونان شمشیرها صیقل میخورند. دیدههایشان با قرآن، روشنایی میگیرد و در گوشهایشان تفسیر قرآن طنین افكند و در صبح گاهان و شام گاهان جامهای حكمت سر میكشند».1
آنگاه كه حضرت ظهور كرد... علم و دانش در دلهای مؤمنان قرار میگیرد تا جایی كه مؤمنی نیازمند دانش برادرش نمیشود
مرور تاریخ بیانگر بحرانهای داخلی و بینالمللی است كه ریشه در قومیّتگرایی، تعصّبات نژادی و نبود هدایت واحد دارد. آنچه زیبا و امید بخش به نظر میرسد، تجلّی و تحقّق حضور مردی است كه در آیندهای نزدیك به این مسائل پایان میبخشد. در عرصة حكومت مهدوی آنچه مایة ارزش و تعالی بشر است، تقوا و اسلام است. كرامت انسانی در این نظام بر پایة ایمان و عمل صالح است. این ملاك ارزشی، هویّت دینی واحد به مردم میبخشد كه در هم شكنندة هویتهای كاذبی چون ناسیونالیسم كه نتیجة تلاش بشری برای ایجاد همرنگی در درون ملّتهاست یا جنبش فمنیسم كه به دنبال تعریف هویّت بر مبنای جنسیّت و وارد كردن آن به عرصة سیاست و قدرت است، خواهد بود.
امام رضا(ع) در تفسیر آیة «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ طَوْعًا وَ كَرْهًا وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ؛2 هر كه در آسمانها و زمین است خواه و ناخواه سر به فرمان او نهاده است و به سوی او بازگردانیده میشوید.» فرمود: «در شأن قائم فرود آمده است. زمانی كه خروج كند، یهود و نصارا و آفتاب پرستان و زندیقان و مرتدان و كافران، شرق و غرب زمین را گرفته باشند؛ پس اسلام را بر آنان عرضه میدارد. هر كدام كه اسلام آورد، او را به نماز خواندن و دادن زكات و آنچه مسلمانان به آن مأمور میباشند، امر میكند و هر كه اسلام نیاورد، گردن او را میزند تا آنكه در مشرق و مغرب كسی نماند، مگر آنكه خدا را به یگانگی بشناسد.»3
حاكم شدن كلمة توحید بر تمام سرزمینها، وحدت و یگانگی هویّتی را بر بشر حاكم میكند و امّت اسلامی به تمام معنای كلمه به وجود میآید. پیامد این امر، كنار گذاشتن اختلافات قومی و تعصّبات نژادی و خروج از بحرانهای اجتماعی است.
امنّیت فرهنگی و معنوی
فرهنگ، از موضوعات مهم عرصة اجتماعی و مسائل امنّیتی است. با مطرح شدن بحث جهانی شدن و خطر یك پارچهسازی فرهنگی، همچنین شكستن مرزهای امنّیتی به وسیلة وسایل ارتباطی، اهمّیت این حوزه افزونتر گردیده است. در اصطلاح كلّی فرهنگ، به مجموعه باورهایی اطلاق میشود كه در ذهن افراد جامعه نهادینه شده است. بنابراین، میتوان گفت كه نقش تك تك افراد جامعه و طبایع آنها در شكل گیری هر تفكّر و فرای آن، فرهنگی برجسته است.
علوم بشری همواره در تغییر و تحوّل است و نمیتواند حكم قطعی در مورد مسائل ارائه دهد؛ زیرا عقل بشری بر علوم و قوانین طبیعی احاطة كامل ندارد و همه چیز را با تجربه میآموزد. به طور كلّی حوزة علوم بشری همواره با ناامنیهای فكری و دگرگونیها رو به روست، اگر چه طبع بشری، در شكلگیری فرهنگها یا ناامنیهای اجتماعی دخیل است، با توسعة آموزشی، اخلاقی و مذهبی، میتوان امیدوار بود كه بشر جایگاه اصلی خود را بشناسد و اصول اخلاق و ارزشی را در جامعه اجرا كند. با ظهور امام كه حكومت عدل الهی بر پا میشود، اسلام كه بر طبق روایات جز اسمی از آن در آخرالزّمان باقی نمیماند، احیا و زنده میشود: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ؛ او كسی است كه پیامبرش را با هدایت و دین درست، فرستاد تا آن را بر هر چه دین است پیروز گرداند، هر چند مشركان خوش نداشته باشند».4
در روایتی نیز آمده است كه: «هنگامی كه قائم قیام كند ـ هر كس اهل هر دینی باشد ـ به اسلام گرایش پیدا كند و به آن ایمان آورد.»5
آگاهی و معرفت از لوازم اصلی تأمین امنّیت فرهنگی است. با زنده شدن اسلام و برپایی حكومت الهی، طبیعت بشر به جایگاه اصیل خود ـ مقام خلیفـ[ اللّهی ـ واقف میشود. آنگاه فرهنگ غنی اسلامی بر پا میشود و آرامش و طمأنینه فرهنگی و معنوی باز خواهد گشت.
در دنیای زر و زور و تزویر كنونی كه تبلیغات فریب افكار عمومی و شعارهای دروغین در قالب ارزشها نقش مهمّی یافته و ابرقدرتهای جهانی با بهرهگیری از این راهكارها اعمال ننگین خود را ارزشمند و منطبق بر عدالت جلوه میدهند. ظهور امام میتواند چنین راه دشواری را بر بشر هموار كند. امام باقر(ع) در تفسیر آیة 41 سورة حج میفرماید: «این آیه در مورد آل محمّد و مهدی و یاوران آنهاست كه خداوند آنان را مالك شرق و غرب زمین میگرداند و دین را آشكار میسازد و به وسیلة او و یارانش، بدعتها را نابود میكند؛ همانطور كه بیخردی را به وسیلة حق نابود نمود و چنان كند كه اثری از ستم دیده نشود و به نیكیها فرمان میدهد و از زشتیها جلوگیری میكند.»6
امنّیت علمی
بشر در طول ادوار مختلف با كشف قوانین طبیعی پا به عرصة علوم طبیعی گذاشت و با بهرهمندی از عقل و استعدادها و تواناییهای ذاتی توانست بر نظام طبیعت چیره شود؛ امّا علوم بشری همواره در تغییر و تحوّل است و نمیتواند حكم قطعی دربارة مسائل ارائه دهد؛ زیرا عقل بشری بر علوم و قوانین طبیعی احاطه كامل ندارد و همه چیز را با تجربه میآموزد. به طور كلّی حوزة علوم بشری همواره با ناامنیهای فكری و دگرگونیها
رو به روست. با این گستردگی علوم، مردم در زمان غیبت تنها دو حرف از 27 حرف علم را آموختهاند. امام مهدی(عج) با ظهور خود تمام حروف را در میان مردم منتشر میكند. در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است: «علم و دانش 27 حرف است. آنچه تا كنون همة پیامبران آوردهاند جز دو حرف بیشتر نیست و مردم تا امروز جز دو حرف از علم آگاهی ندارند. وقتی قائم قیام كند، 25 حرف دیگر را آشكار و در میان مردم پخش میكند و آن دو حرف را به آن ضمیمه مینماید و 27 حرف علم در میان مردم پخش میشود.»7
در روایت دیگر نیز آمده است: «آنگاه كه حضرت ظهور كرد... علم و دانش در دلهای مؤمنان قرار میگیرد تا جایی كه مؤمنی نیازمند دانش برادرش نمیشود.»8
زمانی كه قائم(ع) قیام كند، با حكم داوودی میان مردم حكم میكند و نیازی به گواه ندارد. خدای تعالی به او الهام مینماید او با علم خود حكم میكند و هر پرسشی را پاسخ میگوید. او با فراست و زیركی دوست را از دشمن باز میشناسد.
علمی كه امام مهدی(عج) به مردم عرضه میكند، علم الهی است و قطعیت و ثبات به همراه دارد، نه شكاكیت و نسیبت را، در نتیجه آرام بخش فكری است.
امنّیت قضایی و حقوقی
حقوق بشر از جمله موضوعات و مجادلات جهانی است كه حتّی دستاویز قدرتهای بزرگ برای پیگیری اهداف شوم و توسعهطلبانه قرار گرفته است. تدوین حقوق بشر و تشكیل دادگاههای كیفری در بسیاری موارد دچار نقصانهای جدّی است؛ زیرا عقل بشر قادر نیست بر همة ابعاد وجود احاطه یابد و ممكن است اشتباه كند یا منافع شخصی را در تدوین قواعد و تشكیل دادگاه لحاظ كند.
عدالت، وجدان، ایمان، سعة صدر و ... از عناصر مهم و كلیدی در حوزة قضاوت هستند. امام علی(ع) تضمین امنّیت قضایی افراد در جامعه را مستلزم رعایت سه اصل انتخاب قاضی، شرایط قاضی و وظایف دولت در برابر قاضی میداند.9
بی شك حاكمیّت الهی از نظر قواین و اجرای آنها مشكل نخواهد داشت؛ زیرا قوانین الهی كاملترین و جامعترین قوانین است و مجری آنها در حكومت امام مهدی(عج)، شخص امام است كه منتخب الهی است. امام صادق(ع) فرموده است: «زمانی كه قائم قیام كند، با حكم داوودی میان مردم حكم میكند و نیازی به گواه ندارد. خدای تعالی به او الهام مینماید او با علم خود حكم میكند و هر پرسشی را پاسخ میگوید. او با فراست و زیركی دوست را از دشمن باز میشناسد.»10
در حكومت امام مهدی(عج) قوانین به بهترین نحو اعمال میشود و دست هر صاحب نفوذ منفعت طلبی كوتاه خواهد شد.
زهرا رضائیان
پی نوشتها:
1. نهج البلاغه، خ 15.
2. سورة آل عمران(3)، آیة 83.
3. بحار الانوار، ج 52، ص 340.
4. سورة صف(61)، 9.
5. مستنبط، احمد، قطرهای از دریای فضایل اهل بیت(ع)، ج1، ص 735.
6. تفسیر قمی، ص 441.
7. بحارالانوار، ج52، ص 336.
8. قطرهای دریای فضایل اهل بیت(ع)، ج2، ص 784.
9. فصل نامة علوم سیاسی، ش 34، ص261.
10. مستدرك الوسایل، ج4، ص304.
ظهور حضرت حجت(عج) از اموري است كه در اسلام نسبت به آنها به شدت تأكيد شده و در حتميت آن ذره اي شك و شبهه وجود ندارد. پيش از اين گفتيم كه در آياتي نظير آية 55 سورة نور، خداوند متعال به مؤمنان وعده داده است كه فرمانرواي زمين گردند و بر آن سيطره يابند.
|
حضرت آیة اللّه خامنه ای (مدّظلّه ) فرمودند:
انتظار ظهور امام زمان (عج) به معنای انتظار برای پر شدن جهان از عدل و داد و عدالت برای همه انسانها، انتظار رفع ظلم از صحنه زندگی بشر و انتظار فرا رسیدن دنیایی برتر از لحاظ معنوی و مادی است.
رهبر معظم انقلاب وجود حالت انتظار را در دل آحاد مردم یکی از الطاف خداوند بر مردم ایران در دوران انقلاب میدانند و میفرمایند:
ایشان انتظار ظهور امام زمان (عج) را موجب زنده شدن روح انتظار فرج در جوامع بشری دانسته و میفرمایند:
انتظار به معنای اشتیاق انسان برای دست رسی به وضعی برتر و بالاتر است و این حالتی است که بشر همیشه باید در خود حفظ کند و پیوسته در حال انتظار فرج الهی باشد.
مقام معظم رهبری به تلاش مستمر قدرتهای شیطانی برای از بین بردن فروغ امید در دل انسانها اشاره کرده و میفرمایند:
مبنای کار قدرتهای طاغوتی بر این است که فروغ امید را در دلها بمیرانند و همه امیدها را به یک نقطه مادی، یعنی پول و زخارف کم ارزش دنیا متمرکز کنند که سر رشته آن نیز در دست خودِ آن هاست. همه چیز را باحسابهای کمی و پولی محاسبه میکنند و معنویات را از حساب خارجمیکنند و به ویژه میکوشند که آن آینده موعود را از چشم ملتها دورنگهدارند، اما ملتها باید امیدوار باشند تا این اراده تکوینی الهی تحقق پیدا کند. [۱] .
انقلاب اسلامی بذر امید را در دل همه مستضعفان نشاند. انقلاب اسلامی ایران، ظهور سراسر نور مولا (ع) را نزدیک ساخته است.
اینک بر همگان است که این تلاش خدایی را با همه شداید و سختیها تا آخرین سر منزل مقصود – که آماده کردن همه زمینهها برای فرجش میباشد – ادامه دهند. در این رهگذر، از توطئههای موذیانه دشمن نباید غافل بود.
رهبر معظم انقلاب در رابطه با هوشیاری امت مسلمان میفرماید:
دشمنان سراغ مجموعه احکام و مقررات اسلام رفتند. هر عقیده و هر توصیهای از شرع مقدس که در زندگی و سرنوشت آینده فرد و جماعت و امت اسلامی تأثیر مثبت و بارزی داشته است، به نحوی با آن کلنجار رفتند تا اگر بتوانند آن را از بین ببرند، اگر نتوانند، روی محتوایش کار کنند!… گاهی دهها سال زحمت میکشند، برای این که بتوانند نقطه درخشانی را کور یا کمرنگ کنند یا نقطه تاریکی را به وجود بیاورند! سالهای متمادی مینشینند و پول خرج میکنند! یکی زحمت میکشد و تلاش میکنند، ولی توفیق پیدا نمیکند، بعد از او کسان دیگری میآیند.
روی عقاید دنیای اسلام، از اینگونه کارها خیلی شده است. روی عقیده توحید، عقیده امامت، روی اخلاقیات اسلامی، معنای صبر، معنای توکل، معنای قناعت، کار کردهاند! همه اینها نقاط برجستهای هستند که اگر ما مسلمانها درست به حقیقت آنها توجه بکنیم تبدیل به موتور حرکت دهنده جامعه اسلامی میشود.
… بنده سندی را دیدم که بزرگان استعمار و فرماندهان استعماری توصیه میکنند که ما باید کاری بکنیم که این عقیده به مهدویت به تدریج از بین مردم زایل بشود! ببینید عقیده به مهدویت چقدر مهم است! چقدر خطا میکنند کسانی که به اسم روشن فکری و به اسم تجدّدطلبی میآیند و عقاید اسلامی را بدون مطالعه، بدون اطلاع، بدون این که بدانند دارند چکار میکنند، موردتردید و تشکیک قرار میدهند! اینها همان کاری را که دشمن میخواهد انجام میدهند. [۲] .
رهبر معظم انقلاب در بخشی دیگر از سخنانشان از توطئه دشمنان برای از بین بردن امید و نشاط در جامعه اسلامی پرده برداشته و میفرماید:
استعمار روح نا امیدی را میخواهد امروز ، استکبار جهانی مایل است که ملتهای مسلمان و از جمله ملت عزیز ایران، دچار این حالت بشوند -روحناامیدی- ای آقا! دیگر نمیشود کاری کرد، دیگر فایدهای ندارد! میخواهند این را به زور به مردم تزریق کنند. ما که در جریان خبرهای تبلیغاتی و زهرآگین دشمنان قرار داریم، به عیان میبینیم که اغلب این خبرهایی که تنظیم میکنند، برای مأیوس کردن مردم است. مردم را از اقتصاد و از فرهنگ مأیوس میکنند، متدینین را از گسترش دین مأیوس میکنند. [۳] .
رهبر انقلاب در بخش دیگری از سخنانشان کسانی را که آب به آسیاب دشمن ریخته و در مسیر آنها گام بر میدارند، از این عمل برحذر داشته، میفرمایند:
… امروز هر نفسی، هر حنجرهای که برای نا امید کردن مردم بدمد، بدانید که این حنجره در اختیار دشمن است. چه خودش بداند، چه خودش نداند! هر قلمی که کلمهای را در جهت نا امید و مأیوس کردن مردم روی کاغذ بیاورد، این قلم متعلق به دشمن است، چه صاحب این قلم بداند، چه نداند! دشمن از او استفاده میکند. [۴] .
با این حال، رهبر انقلاب ملت مسلمان و انقلابی ایران را ملتی بیدار، زنده و متوجه میداند که قدر عزّت و قدرتش را میداند و در برابر توطئههای دشمنان و مزدورانشان ارزش و اصالت خود را از دست نمیدهد.
ازدواج امام زمان (عليه السلام)
مقدّمه
يكى از مباحث پيرامون شخصيّت حضرت مهدى (عج)، زندگى شخصى و خانوادگى آن حضرت است، سخن از ازدواج يا عدم آن و داشتن فرزند و مكان زندگى و وضعيّت زندگى اولاد او و كيفيّت زندگى آن حضرت از بحثهاى جذّابى است كه احياناً در اذهان بسيارى از معتقدان به او ابهاماتى وجود دارد، كه معمولا با جوابهاى ضدّ و نقيضى نيز مواجه ميشوند.
اساساً غيبت طولانى آن حضرت از نگاه زندگانى شخصى و خصوصى وى اين سؤال را بوجود ميآورد كه آيا در اين مدّت، حضرت مهدى(عليه السلام)ازدواج كرده است يا خير؟
برخى اين سؤال را به صورت اشكال مطرح كرده و ميگويند: اگر ازدواج كرده و همسر دارد، لازمهاش داشتن فرزند است، و لازمه اين نيز فاش شدن اسرار و شناسايى آن حضرت است، كه با حكمت و فلسفه غيبت منافات دارد.
و اگر ازدواج نكرده است، پس به سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) و به امر شرعى مستحب عمل نكرده است، كه اينهم با مقام و شأن آن حضرت نميسازد، زيرا وى رهبر دينى مردم است و در عمل به مستحبات همچون واجبات، بايد پيشقدم باشد، و فرضِ وجود امامي كه مستحب مؤكّد شرعى را ترك كند، و در واقع عمل مكروهى را انجام دهد بسيار مشكل، و جاى استبعاد دارد.
پس اگر ازدواج نكرده باشد اشكال ترك مستحبّ از طرف معصوم، و اگر ازدواج كرده باشد اشكال فاش شدن اسرار و تضادّ با فلسفه غيبت پيش مي آيد، و چون طرفين قضيّه با اشكال مواجه است، عدّهاى چنين نتيجهگيرى ميكنند كه اصلا آن حضرت وجود ندارد.
نكته ديگر اين كه اصل ازدواج يا عدم ازدواج آن حضرت جزء اعتقادات ما نيست، بلكه از مسائل شخصى است كه در روايات نيز به آن تصريح نشده، و مورد بحث امامان قبلى نيز نبوده است، و كسانى هم كه در دوران غيبت توفيق درك حضور آن حضرت را داشته اند آن قدر سؤالات و مشكلات در ذهنشان بوده است كه به اينگونه سؤالات نرسيدهاند.
در دوران غيبت صغرى نيز از نائبان خاصّ، در اين زمينه سخنى شنيده نشده است.
از سوى ديگر ذهن انسان در كنار سؤال از ازدواج حضرت مهدى(عليه السلام)، سؤالات ديگرى نيز ميسازد از جمله اين كه:
آيا امام مهدى(عليه السلام) داراى فرزند است؟
آيا مكان خاصّى براى زندگى وى و فرزندانش وجود دارد؟
آيا فرض وجود فرزند و همسر براى آن حضرت با حكمت و فلسفه غيبت سازگارى دارد؟
و در صورت ازدواج نكردن، آيا بر خلاف سنّت و دستور پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) عمل نكرده است؟
و سؤالات ديگرى كه اين مقاله در صدد جواب دادن به بعضى از آنهاست.
بنابراين، پس از طرح سؤال اصلى و بيان ديدگاههاى متفاوت و دلائل آنها، و نيز بررسى دلائل، سعى ميشود تا به نتيجهاى مناسب و جامع برسيم.
آيا حضرت مهدى(عليه السلام) ازدواج كرده و داراى فرزند ميباشد؟
در پاسخ به اين پرسش، با توجّه به مسائل اعتقادى مانند: حكمت يا فلسفه غيبت، و نيز مسائل فقهى همچون استحباب شرعى ازدواج، و متونى كه مستقيم يا غير مستقيم دلالت بر ازدواج آن حضرت دارند، سه نظريّه وجود دارد:
ـ نظريّه أوّل: عدّهاى معتقدند كه حضرت مهدى(عليه السلام) ازدواج كرده است، و براى اثبات اين نظريّه به دلائل ذيل استناد جسته اند.
الف: استحباب ازدواج:
ازدواج و نكاح در اسلام مستحبّ مؤكّد و سنّتى نبوى است، پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) نسبت به امر ازدواج و ترويج آن تأكيد داشته، و امّت خود را به اين امر تشويق و ترغيب ميكردند، و بارها فرمودهاند: «نكاح كنيد و با تشكيل خانواده بر تعداد خود بيافزاييد، كه من در روز قيامت به شما اگر چه فرزندى سقط شده باشد مباهات ميكنم([1]
در احكام دين ازدواج سنّتى حسنه و مورد تأييد، و عزوبت (همسر نداشتن و مجرّد بودن) مكروه است.
و ازطرفى ازدواج نكردن، اعراض از سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) است، چرا كه آن حضرت(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: «نكاح سنّت من است، و هر كس از آن اعراض كند (روى برگرداند و ازدواج نكند) از من نيست([2])
اكنون كه ساليان متمادى از عمر حضرت مهدى(عليه السلام) ميگذرد، آيا مي توان گفت: او مستحبّ مؤكّد را ترك، و مرتكب مكروه شده است؟
هرگز نميتوان اينگونه نتيجه گرفت، چرا كه او امام است، و در عمل به مستحبّات شرعى از همه مردم سزاوارتر است، پس او ازدواج كرده و داراى همسر ميباشد.
در كتاب «النجم الثاقب» در پاسخ منكرين وجود اهل و عيال براى امام مهدى(عليه السلام) چنين آمده است: «چگونه ترك خواهند كرد، چنين سنّت عظيمه جدّ اكرم خود را با آن همه ترغيب و تحريص كه در فعل آن و تهديد و تخويف در ترك آن شده، و سزاوارترين امّت در اخذ به سنّت پيغمبر امام هر عصر است، و تاكنون كسى ترك آن سنّت را از خصائص آن حضرت نشمرده است([3])
و نيز در كتاب «الشموس المضيئة» آمده است: «اگر در اين زمينه (داشتن همسر و خانواده) هيچ نقل روايى وجود نداشت، و فقط همين مطلبى كه آن حضرت با وجود سنّ زياد از نظر جسمي جوانى قويّ البنيه است... و نيز ميدانيم كه آن حضرت به سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) عمل ميكند، در قبول اين مطلب كه آن جناب همسر و فرزندانى دارد كافى بود»([4]).
ـ نقد و بررسى:
دليل مزبور شامل دو قسمت است:
قسمت اوّل: ازدواج سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، و امرى نيكو و مستحبّ شرعى است.
قسمت دوّم: امام زمان(عليه السلام) لزوماً به اين سنّت و امر شرعى عمل ميكند.
هر دو مقدّمه نيازمند بررسى و تأمّل است.
امّا استحباب ازدواج([5]) از آيات و روايات فراوانى استفاده ميشود مانند: آيه شريفه (فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَآءِ)([6])و آيه (وَأَنكِحُواْ الاَْيَـمَى مِنكُمْ وَالصَّــلِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَآلـِكُمْ )([7]) و همچنين در حديثى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ازدواج را سنّت خود ميداند([8])، و در حديثى ديگر ميفرمايد: هر كسى از آن اعراض كند از من نيست.([9])و در رواياتى ديگر ازدواج امرى پسنديده و ممدوح دانسته شده([10]) و بر توليد نسل و بقاء آن توصيه شده و كثرت مسلمين مايه مباحات پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) شمرده شده است.
در اهميّت و تشويق به ازدواج چنين آمده است: «هر كس ازدواج كند نصف دينش را بدست آورده است»([11])، و نيز امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: «دو ركعت نماز كسى كه ازدواج كرده با فضيلتتر است از هفتاد ركعت نماز كسى كه بدون همسر است»([12])، و همچنين در روايات فراوانى نقطه مقابل ازدواج يعنى ترك ازدواج مذمّت شده و از ناحيه ائمّه(عليهم السلام) امرى مكروه و ناپسند شمرده شده است.([13]) كه اين روايات نيز به قرينه مقابل دلالت بر استحباب ازدواج دارند.
با توجّه به آيات و روايات فوق و وجود كلمات امر مانند «انكحوا» در آيات، و تشويق به ازدواج در روايات، و توصيه كردن در عمل به سنّت رسول خدا، فقهاى بزرگوار اسلام، استحباب شرعى ازدواج را استنباط كرده و بر طبق آن به استحباب([14])، و بعضى به استحباب مؤكّد فتوى دادهاند، و برخى آن را در شرايطى واجب ميدانند([15]).
و از سوى ديگر از عمومات و اطلاقات ادلّه استحباب ازدواج بدست ميآيد كه
اوّلا: ازدواج چه به صورت دائم و چه به صورت غير دائم (موقّت) مستحب شرعى است.
ثانياً: استحباب ازدواج مخصوص مشتاقان و كسانى كه نيازمند به همسر ميباشند نيست، بلكه شامل غير مشتاقان و كسانى كه در خود احساس نياز به همسر نميكنند نيز ميباشد.([16])
چرا كه علّت اين حكم شرعى در اشتياق به جنس مخالف و يا اطفاء (خاموش كردن) غريزه جنسى خلاصه نشده است، تا گمان شود ازدواج براى غير مشتاقان استحباب ندارد، بلكه مواردى از قبيل: تكثير نسل، و ابقاء نوع انسانى، و كثرت تعداد موحّدين، در استحباب شرعى ازدواج دخالت دارند.([17])
پس اگر ازدواج براى تأمين اين اغراض هم باشد، از جهت شرعى مستحب است، و داراى مطلوبيّت شرعى است.
بديهى است كه استحباب ازدواج فقط مختصّ به ازدواج دائم نيست، بلكه شامل غير دائم و مِلك يمين (كنيزان) نيز ميشود.([18]) و به همين جهت اينگونه به نظر ميرسد كه تحقّق يك مرتبه از ازدواج در طول عمر براى عمل كردن به اين مستحبّ شرعى كافى است، اگر چه بنا به عللى([19]) بين زوج و زوجه جدايى حاصل شده باشد.
امّا با تأمّل در رواياتى كه در آن عزوبت (همسر نداشتن) مكروه دانسته شده است حتّى براى مدّتى اندك([20])، معلوم ميشود كه مقصود از استحباب ازدواج، استمرار آن تا پايان عمر است.
پس عمل كردن به استحباب ازدواج در صورتى كافى است كه استمرار و دوام داشته باشد نه فقط صرف تحقّق آن، همانطور كه اين استحباب فقط به داشتن يك همسر نيست بلكه تعدّد آن نيز مستحب شرعى است.([21])
بنابراين در باره مقدّمه أوّل (ازدواج سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، و امرى مستحب است) چنين نتيجه ميگيريم:
1 . ازدواج مستحب شرعى است، خواه نياز به ازدواج باشد و خواه نباشد، خواه دائم و خواه موقّت.
2 . اين استحباب دوام و استمرار دارد، و شامل تمام عمر انسان ميشود.
3 . تعدّد همسر نيز مستحب شرعى است.
و امّا مقدّمه دوّم (لزوم عمل امام(عليه السلام) به امر شرعى و سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ) در اذهان سؤالاتى را به وجود ميآورد، از جمله اينكه:
با كثرت امور مستحبّى، آيا امام(عليه السلام) به همه آنها عمل ميكند؟ يا اينكه از آن امور انتخاب كرده و گزينشى عمل ميكند؟ آيا لزوم عمل به امور مستحب براى امام ضرورى است؟
بدون ترديد امامان مانند پيامبران چون هدايت مردم را بعهده دارند، و رهبران الهى محسوب ميگردند، هميشه در عمل به احكام الهى پيشقدم بودهاند، و اساساً رسالت آنان ايجاب ميكرد كه أوّل خودشان عامل به احكام الهى باشند، و از دستورات الهى سرپيچى نكنند، و در صحنه عمل براى ديگران الگو و نمونه باشند، لذا عمل نكردن به اوامرى كه حكايت از محبوبيّت نزد خداوند دارد (خواه واجب و خواه مستحب) براى رهبران دينى مذموم است، و شأن و رسالت آنان اقتضاء دارد كه آنها به دستورات واجب و مستحب عمل كنند، پس امام(عليه السلام) نيز به آنها عمل ميكند.
بنابراين، دو نكته در لزوم عمل كردن امام به مستحبّات وجود دارد.
1 . هدايت و رهبرى و الگوى كامل بودن براى مردم كه ايجاب ميكند امام در زندگى و معاشرت و در برخورد با ديگران به نحو احسن عمل كند، و در عمل به دستورات دينى (واجب و مستحب ) پيشقدم باشد.
2 . اقتضاى شأن و منزلت انسان كامل ايجاب ميكند كه به مستحبّات عمل كند، بدون ترديد نكته أوّل در زمان غيبت امام(عليه السلام) موضوعيّت ندارد، زيرا امام(عليه السلام) در مرأى و منظر مردم نيست، و امامت وى در باطن است، نه در ظاهر.([22]) ولى نكته دوّم در رسيدن به مطلوب (امام پايبند به مستحبّات شرعى است، و سزاوارتر از ديگران است) كافى است.
با توجّه به دو مقدّمهاى كه گذشت، عدّهاى معتقدند كه امام زمان(عليه السلام) در عصر غيبت ازدواج كرده و صاحب همسر و فرزند است.
ب: استدلال به روايات:
دليل ديگر معتقدين به ازدواج حضرت مهدى(عليه السلام) تمسّك به بعضى از روايات است، از جمله:
1 ـ مفضّل بن عمر از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده است كه فرمود: «... از مكان او هيچ يك از اولاد و ديگران اطلاع نمييابد، مگر مولايى كه متولّى امر اوست»([23])، در اين روايت وقتى كه سخن از جا و مكان و محلّ زندگى آن حضرت ميشود، امام صادق(عليه السلام) ميفرمايد: كسى از مكان او اطلاع ندارد حتّى اولادش، پس معلوم ميشود او اولادى دارد، و داشتن اولاد حاكى از ازدواج امام است.
امّا با تأمّل در اين روايت نكاتى به نظر ميرسد كه مانع از استدلال بر ازدواج آن حضرت است، آن نكات عبارتند از:
الف ـ اين روايت در كتاب الغيبه نعمانى نيز نقل شده است، با اين تفاوت كه به جاى كلمه «ولد» كلمه «ولى» آمده است : «ولا يطّلع على موضعه أحد من وليّ ولا غيره([24]) از مكان او كسى از ولى و غير ولى اطّلاع نمييابد»، يعنى دوست و غير دوست، آشنا و غير آشنا، از مكان او خبرى ندارند، و نميدانند او كجاست.
در اين روايت هيچ سخنى از فزرند و فرزندان نيست، بنابراين، با توجه به اين نقل اعتمادى بر آن روايت نيست.
ب ـ در روايت سخن از فرزند است، ولى از اين جهت كه بگوييم الآن امام(عليه السلام) داراى فرزند و همسر باشد نيست، و به اصطلاح مجمل است، چرا كه امكان دارد منظور فرزندانى باشند كه در آستانه ظهور و يا پس از ظهور امام(عليه السلام) به دنيا ميآيند.
ج ـ ممكن است اين روايت و امثال آن بيانگر مبالغه در خفاى شخص باشد، يعنى هيچ كس نميداند كه او در كجاست، حتّى اگر داراى فرزند هم باشد، فرزندانش نيز از جايگاه او اطّلاع ندارند.([25])
د ـ از جهت سند مخدوش است، زيرا يكى از راويان آن ابراهيم بن مستنير و در جاى ديگر عبد اللّه بن مستنير است و هر دو مجهولاند.
با توجّه به نكات فوق، استدلال بر ازدواج امام(عليه السلام) در عصر غيبت مشكل، بلكه بعيد به نظر ميرسد.
ن ـ سيّد ابن طاوس از امام رضا(عليه السلام) نقل كرده است، كه آن حضرت فرمود: ... خدايا، مايه چشم روشنى و خوشحالى امام زمان(عليه السلام) را در او و خانواده و فرزندان و ذرّيه و تمام پيروانش فراهم فرما»([26]).
در اين روايت سخن از خانواده و فرزندان آن حضرت است، ولى چون معلوم نيست كه وجود اين فرزندان پيش از ظهور است يا پس از آن، از اين جهت مجمل است، و نميتوان به آن استناد كرد.
و ـ ابو بصير از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده است كه فرمود: «گويا ميبينم كه قائم ما با خانوادهاش در مسجد سهله اقامت گزيده است، ابو بصير مي گويد: گفتم منزلش آنجاست؟ فرمود: آرى. گفتم: فدايت شوم! قائم هميشه در آن مسجد است؟ فرمود: آري... ([27]
اين روايت نيز دلالت بر وجود فرزند براى امام(عليه السلام) پيش از ظهور ندارد، و چه بسا مرادش اولاد آن حضرت پس از ظهور باشد، همانطور كه از سياق كلام در اكثر روايات كه به نمونه هايى از آنها اشاره خواهيم كرد، اين گونه استفاده ميشود.
2 ـ روايتى مرحوم مجلسى(رحمه الله) در بحار الأنوار از على بن فاضل نقل كرده است، كه در آن به مكان و جزيرهاى اشاره شده كه نسل و فرزندان آن حضرت، زير نظر وى جامعه نمونه اسلامي تشكيل داده و براى خود حكومت دارند([28])، اين مكان نامعلوم است، و هر كس نميتواند به آنجا برود، و دسترسى براى عموم مردم ممكن نيست.
تمسّك به اين روايت نيز نميتواند اثبات كند كه آن حضرت ازدواج كرده و در نتيجه فرزندانى دارد و لازمه آن نيز زندگى در مكان خاصّ است، زيرا اولاًّ: از نوع بيان روايت به دست ميآيد كه اين روايت اعتبار قابل ملاحظهاى در نزد مرحوم مجلسى(رحمه الله)نداشته است، زيرا ميگويد:
«چون اين حديث را در كتابهاى معتبر نيافتم آن را به طور مستقل و جدا ميآورم»([29]).
ثانياً اين داستان با وجود تناقضات فراوان و سخنان بىاساس و نيز مجهول بودن عدّهاى از روات آن، قابل استناد نيست، حتّى بعضى از محقّقين با بررسىهاى گستردهاى كه انجام دادهاند، معتقدند جزيره خضراء افسانهاى بيش نيست و واقعيت ندارد.([30])
و برخى همچون آقابزرگ تهرانى ميگويند: اين داستان تخيّلى است.([31])
3 ـ روايتى كه ابن طاووس از امام رضا(عليه السلام) نقل كرده است. كه فرمود: «اللّهمّ صلّ على ولاة عهده والأئمّة من ولده .
ابن طاووس ميگويد: روايت فوق اينگونه نيز نقل شده «اللّهمّ صلّ على ولاة عهده والأئمّة من بعده([32])
اين روايت نيز نميتواند اثبات كند كه آن حضرت داراى فرزند است.
زيرا با وجود دو گونه نقل معلوم نيست مقصود فرزندان بعد از آن حضرت است، يا امامان پس از او، بنابراين روايت مجمل است، علاوه اين دو روايت ناظر به پس از ظهور حضرت است نه پيش از آن.
هــ صاحب كتاب الشموس المضيئة پس از نقل هفت روايت در باره اقامتگاه و خانواده داشتن آن حضرت كه بعضى از آن را آوردهايم، چنين نتيجه ميگيرد. «از مجموع اين روايات معلوم مي شود كه حضرت حجّت(عليه السلام) خانواده و اقامتگاه دارد، هر چند كه جزئيّات آن را نميدانيم([33])
سپس اضافه ميكند كه داستان جزيره خضراء به نقل از مرحوم علامه مجلسى(رحمه الله) و داستانى قريب به آن در اثبات الهداة با اين قيد كه شيعيان آن جزيره از تمام مردم دنيا تعداد شان بيشتر است و هر يك از فرزندان امام(عليه السلام) در آن جزيرهها حكومتى دارند، چنين آورده است: «با توجه به عمر طولانى و مبارك ايشان ممكن است آن حضرت همسر و فرزندان متعدّدى داشته باشد كه بعضى مرده و برخى زنده اند .
بنابراين، آن حضرت فرزندان و نوادگان زيادى خواهد داشت كه شمارش آنها به سادگى ممكن نيست([34])
با عنايت و دقّت در مطالب كتاب مذكور توجّه به چند نكته ضرورى است:
اوّلا: نميتوان به آن هفت روايت در اثبات ازدواج آن حضرت و در نتيجه وجود فرزندان و داشتن اقامتگاه استناد كرد، چرا كه برخى از آن روايات همان رواياتى است كه قبلا به آنها اشاره شد.([35])
و برخى ديگر گوياى وجود همسر و فرزند براى آن حضرت نيست. و بعضى ديگر با خفاى شخصى و عدم اطلاع از مكان او سازگارى ندارد.
ثانياً: وجود فرزندان بىشمار آن حضرت با فلسفه غيبت منافات دارد، زيرا ممكن است فرزندان در صدد تشخيص هويّت خود برآيند، و خواهان دانستن حسب و نسب خود باشند.([36])
ثالثاً: چطور ممكن است شيعيان آن جزيره (بنابر نقل وى از كتاب إثبات الهداة)([37]) تعدادشان از تمام مردم دنيا بيشتر باشد. با اينكه علم پيشرفتهى نقشهبردارى و جغرافياى امروز در شناسايى نقاط اين كره خاكى چيزى را از قلم نينداخته است، و امروزه جايى وجود ندارد كه ناشناخته باشد، حتّى مثلث برمودا،([38]) كاملا شناخته شده و اسرارش (خواص مغناطيسى) آشكار گشته و تعداد زيادى به آن مكان رفتهاند و گزارشهاى متعدّدى ارائه كردهاند. بنابراين معقول نيست كه جمعيّتى چند ميلياردى بيش از جمعيّت فعلى جهان در مكانى زندگى كنند و كسى هم از آنها هيچگونه اطلاعى نداشته باشد.([39])
به هر جهت اينگونه مطالب نميتواند دليلى قاطع بر اثبات ازدواج و در نتيجه فرزندان و مكان اقامت خاصّى براى آن حضرت باشد.
ىــ برخى ممكن است براى اثبات ازدواج و فرزند داشتن حضرت مهدى(عليه السلام) به كنيه مشهور آن حضرت يعنى «أبا صالح» ا
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد